داستان '' دو گرگ ''

[Melika10]

دوستان گل اول از همه تسلیت بابت شروع امتحانات و دوم برای اینکه من قراره از فردا بدبختی هام شروع بشه امشب گفتم این داستانی که هی تو ذهنم وول می زد رو بنویسم
.... خوب زیاد نمی تایپم چون دستم درد میکنه
منتظر باشید می‌نویسممطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
اینم یه تاپیک واسه نظرات : http://animpark.net/thread-22823.html

[Melika10]

خب این تاپیک به افتخار خیلی از اتفاق های خوبی هست که برام افتاده و یه جمله حکیمانه که یه جا خوندم 
........ شب خوش امتحانات رو خوب بدید !! 
موفق باشید !!

[Melika10]

خوب خوب میگم دوستان امشب همه چی میذارم صبر کنید !!! 

[Melika10]

اول از همه اینکه لطفا از کم نوشتن ایراد نگیرید چون  دستم درد میکنه !! دو اینکه من اگه کم توصیف میکنم یعنی در همون حد است یا اینکه بعدا به مرور تو داستان مشخص میشه پس صبر چیزه خوبیه که بعضی ها ندارن 
قسمت اول 
​( آشیکارا) 
امروز تولدم بود اما داداش بزرگه نیومده بود  ..
 دلم براش تنگ شده بود به هر حال امروز قرار بود یه تولد حسابی داشته باشم 
مامان همه جا رو تزیین کرده بود ...
 یه نگاه به مبل های وسط حال انداختم فقط یه مبل با بقیه فرق می کرد ....
 مال داداش بود ..... خیلی خوشگل بود .... هیچ کس غیر داداش روی اون مبل نمی شست 
ما دقیقا 4 تا مبل داریم که خیلی هم به اندازه است !!!!
یه نگاه به قاب عکس انداختم مال چند سال پیش بود ..... یادش به خیر ... 
​عکس منو مامان و داداش بود 
مامان از آشپز خونه همراه بابا و یه کیک شکلاتی بزرگ اومد بیرون ...
 مامان گفت : اینم کیک !! 
بابا گفت : کار منه ها !!
مامان : دروغ گم کار خودمه !!!
همین طوری که مشغول دعوا بودن یه دفعه ...
 

[Melika10]

شرمنده می دونم خیلی خیلی کمه ولی دیگه نتونستم !!
مامانم میخواد اینترنت رو خاموش کنه تا همین حد تونستم !!!
دستم هم که ....
 دیگه ببخشید دیگه !!
جبران می کنم !!!!

[Melika10]

قسمت دوم
( آشیکارا)
صدای بلندی بود همه جا به هم ریخته بود !! 
دای تیر بلند شد !
مامان سراسیمه و هراسان بلند شد و گفت : حمله شده !!!!!
بابا : باید بریم !!
یهو کلی سرباز ریختن داخل !
​.
 در طول یه لحظه یعنی فقط یه لحظه مامان و بابا جلوی چشمام ..... کشته شدن .....
 خشکم زده بود !!
یکی از سربازا تفنگش رو گرفت سمت من ...
 چشمامو بستم ....... دیدم صدای گلوله نیومد 
چشمامو که باز کردم دو تا پسر قد بلند که یکی موهاش سفید بود و دو تا گوش داشت و اون یکی موهاش مشکی بود و دو تا گوش بالای سرش بود 
آخه گوش هاش گوش های گرگ بود !!!
مو سیاهه گفت : واسه چی پریدی وسط !؟!؟
مو سفیده : تو واس چی پریدی وسط ؟؟
همین طوری به جون هم افتاده بودن 
گفتم : ام .... بب... ببخشید !!
جفتشون باهم سراشون رو به سمتم برگردوندن و گفتن : چیه ؟؟؟؟؟
_ میشه بدونم شماها کی هستید ....