زمان کنونی: 2024/11/06, 11:11 AM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/11/06, 11:11 AM



موضوع بسته شده است 
 
امتیاز موضوع:
  • 16 رأی - میانگین امتیازات: 4.5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان ساحره جوان

نویسنده پیام
melissa
تازه وارد

*


ارسال‌ها: 28
تاریخ عضویت: Jul 2014
اعتبار: 10.0
ارسال: #51
RE: داستان ساحره جوان
عالیه گلم در کل خیلی خوبه.....مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه.

ادامه بده من بی صبرانه منتظرم..... ^-^
2014/07/19 11:26 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
داناتا خوشگله
خوشگل پارک انیمه



ارسال‌ها: 202
تاریخ عضویت: May 2014
اعتبار: 82.0
ارسال: #52
RE: داستان ساحره جوان
افرین کارت عالی بود
2014/07/20 09:54 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
obito uchiha
اخراج شده



ارسال‌ها: 45
تاریخ عضویت: Jul 2014
ارسال: #53
RE: داستان ساحره جوان
شما نوشتی:
نقل قول: فردای آن روز راکاد و آنیا به کوهستان رفتند تا آنیا پرواز کردن رو یاد بگیره
-------------------------
شما اول زبون رو ادبی نوشتی بعد (رفتند) و اخرش نوشتی یاد بگیره و زبون رو محاوره ای کردید.
این یه ایراده خیلی کوچیک و ظریف.
در کل عیب چندان زیادی نمیتونم بگیرم جز اینکه کویی رو یه مقدار توصیفمیکردی.
توصیف فضا بازم کم بود و شما بیشتر روی دیالوگ ها مانور داده بودین.
در کل خوب بود داری پیشرفت میکنی.
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2014/07/20 10:23 AM، توسط obito uchiha.)
2014/07/20 10:22 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
hina.chan
خرخون پارک انیمه



ارسال‌ها: 2,593
تاریخ عضویت: Jun 2014
ارسال: #54
RE: داستان ساحره جوان
ممنون 
از این به بعد  سعی میکنم بیشتر توصیف کنم 
2014/07/20 12:28 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
hina.chan
خرخون پارک انیمه



ارسال‌ها: 2,593
تاریخ عضویت: Jun 2014
ارسال: #55
RE: داستان ساحره جوان
بچه ها حدس بزنید چی شد 
داستانمو همین الان کامل نوشتم 
2014/07/21 04:40 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
hina.chan
خرخون پارک انیمه



ارسال‌ها: 2,593
تاریخ عضویت: Jun 2014
ارسال: #56
RE: داستان ساحره جوان
 
بخش هفتم : هانامی دورگه
[font=georgia,serif]میدونیم که تا اینجا آنیا هر کاری کرد نتونست پرواز کنه و راکو سنین هم یکسال بود که داشت کشف میکرد چرا اون نمیتونه پرواز کنه
صبح که شد راکاد به سالن غذا خوری رفت انیا و کویی و ماریا نشسته بودند و میخندیدند راکاد سلامی کرد و نشست
انیا تا راکاد رو دید اخماش تو هم رفت
و از سر میز بلند شد داشت به اتاقش میرفت که راکو سنین دوان دوان به کاخ اومد و صدا زد : انیا .... انیا
همه به تالار اصلی رفتند
انیا گفت : بله راکو سنین چیزی شده؟
راکو گفت : من فهمیدم چرا نمیتونی پرواز کنی
راکاد و انیا باهم گفتند : واقعا ؟ چرا؟
بعد انیا به راکاد نگاه معنا داری کرد که یعنی ساکت شو
راکو گفت : انیا میدونی که ساحره ها بدون گلایدر و جادوگرا با گلایدر پرواز میکنن
انیا گفت : درسته ولی این چه ربطی داره ؟
راکو گفت : من تحقیق کردم و فهمیدم که تو دورگه هستی
انیا و راکاد با هم گفتن : چی؟
راکو گفت : بله انیا من متوجه شدم که مادر مادربرزگ تو بزرگ ترین و قدرتمند ترین ساحره جهان بعد از هانامی بوده و پدر مادربزرگتم یه جادوگر قوی بوده برای همین تو یه دورگه شدی
انیا گفت : اما ... اما چطور ممکنه ؟
راکو گفت : اینو هنوز خودمم نمیدونم ولی میدونم که تو باید با گلایدر شروع کنی و درس های جادوگری به روش جادوگران رو هم شروع کنی
راکاد گفت : اما راکو ... جادوگرا دشمن ما هستن یادته؟ ما که نمیتونیم یه جادوگر خوب برای اموزش انیا پیدا کنیم
کویی گفت : من اینکارو میکنم
همه به کویی نگاه کردند راکو گفت : تو یه جادوگری؟
کویی گفت : بله درسته ... من از بچگی با انیا دوست بودم و میدونم که میتونم بهش اموزش بدم
انیا گفت : واقعا ممنونم کویی
راکو گفت : خب اگه اینطوره ....
که ناگهان راکاد حرفشو قطع کرد و گفت : نه نه نه کویی نمیتونه به انیا اموزش بده
انیا گفت : میشه بفرمایید چرا؟
راکاد دست انیا رو گرفت و اونو کشوند یه گوشه و بهش گفت : انیا میدونم .. درسته که اون دوستته ... ولی این یکم عجیب نیست که بعد از اینهمه سال اومده و میگه میخواد بهت اموزش بده؟
انیا گفت : نه این کجاش عجیبه؟
راکاد گفت : همه جاش
انیا گفت : راکاد من نگرانی تو رو درک میکنم که به کویی اعتماد نداری اما باور کن اون جادوگر خوبیه اون دوست منه و من اینو میدونم
راکاد گفت : ولی اگه
انیا دستشو رو دهن راکاد گذاشت و گفت : چیزی نگو ..... بعد ادامه داد: اون به من اموزش میده و تو هم با این موضوع کنار میای .. فهمیدی؟
بعدشم به پیش کویی و بقیه رفت و گفت : کویی از امروز تمریناتو شروع میکنیم
کویی هم لبخندی زد و گفت : انیا ببین ناراحت نشو ولی راستش برای اینکه بتونم بهت اموزش بدم باید از این شهر خارج شیم و به دشت سیرانو بریم
انیا گفت : من مشکلی ندارم
راکو گفت : انیا تو نمیتونی از شهر خارج بشی خیلی خطرناکه  
انیا گفت : میدونم ولی
راکاد گفت : راکو نگران نباش من و ماریا هم میریم
ماریا گفت : اخ جون ........ ولی کی اینجارو اداره کنه؟
راکاد گفت : راکو سنین میتونه در نبود ما اینجا رو اداره کنه
انیا گفت : خیلی خب کویی کی از شهر خارج میشیم؟
کویی گفت : فردا صبح حرکت میکنیم و به دشت سیرانو میریم 
2014/07/21 04:41 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
anne13
آنه شرلی پارک انیمه



ارسال‌ها: 1,766
تاریخ عضویت: Jun 2014
اعتبار: 500.0
ارسال: #57
RE: داستان ساحره جوان
از این کویی بدم میاد
خیلی مشکوکه
2014/07/21 04:48 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
hina.chan
خرخون پارک انیمه



ارسال‌ها: 2,593
تاریخ عضویت: Jun 2014
ارسال: #58
RE: داستان ساحره جوان
اره حالا ببین چه میکنه اخر 
2014/07/21 04:51 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
Princess Kimia
جیگر خانم پارک



ارسال‌ها: 1,218
تاریخ عضویت: Jul 2014
ارسال: #59
RE: داستان ساحره جوان
خیلی عالیه ادامه بده
آنه خیلی بامزه ایی
ولی راس میگه ها این کویی هم یه جورایی مشکوک میزنه
2014/07/21 04:52 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
Vampire
^__^



ارسال‌ها: 504
تاریخ عضویت: Mar 2014
اعتبار: 77.0
ارسال: #60
RE: داستان ساحره جوان
ای آنیای کله شق ! :/
2014/07/21 05:30 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
موضوع بسته شده است 


موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
documents [داستان] آدمانتِم dot. 4 1,680 2021/05/19 09:32 PM
آخرین ارسال: dot.
  داستان:در مرز مشترک آتیش پاره 7 2,330 2021/04/21 07:06 PM
آخرین ارسال: آتیش پاره
documents (داستان کوتاه) انتظار Ilyaa_JA 0 1,017 2021/04/17 04:29 PM
آخرین ارسال: Ilyaa_JA
One Piece-1 [داستان] جلگه‌ی بایر dot. 1 1,165 2021/03/10 12:12 AM
آخرین ارسال: dot.
  کلکسیون داستان های کوتاه دارسی ال.سی dot. 2 1,208 2021/01/24 11:31 PM
آخرین ارسال: dot.



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 25 مهمان