زمان کنونی: 2024/11/06, 12:03 PM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/11/06, 12:03 PM



موضوع بسته شده است 
 
امتیاز موضوع:
  • 6 رأی - میانگین امتیازات: 4.83
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان «از خون مینویسم با خون»

نویسنده پیام
veena
تنبل الدوله 0_0



ارسال‌ها: 936
تاریخ عضویت: Aug 2015
اعتبار: 124.0
ارسال: #9
RE: داستان «از خون مینویسم با خون»
قسمت 7 :

باز با این حال رفتم داخل کوچه. یه 10 متری داخل شدیم که به درخت رسیدیم. من با یه پرش بادبادک رو گرفتم تو دستم و اونو پایین آوردم. دیدم که بچه جلوتر از من، پیش پای زنی ایستاده. آروم و قدم زنان به طرف اونا رفتم. لبخندی به لب داشتم. به اونا رسیدم. بادبادک رو به دست بچه دادم. زن دستش رو به حالتی دوستانه به طرفم دراز کرد.
منم با اون دست دادم. اما دست دادن اینقد طول نمیکشید! اون دست منو ول نمیکرد! دستمو سفت چسبیده بود! هی تقلا میکردم که نجات پیدا کنم،اما بی فایده بود.
متوجه ناخونای دراز و نوک تیز زن شدم که داشت تو دستم فرو میکرد. از دستم یه قطره خون چکید. چشای زن و بچه قرمز شد. پسر بچه پرید اونور و اون یکی دستم رو چسبید و دهنشو باز کرد. دوتا دندون که از همه بلند تر بود داشت که نوک تیز بودن. باور نکردنیه!! یعنی...! اونا...! خون آشامن؟! یه جیغ بلند زدم. زن و بچه گوشاشون رو گرفتن و همین باعث آزادیم شد. تا آزاد شدم به طرف خیابون دوییدم اما اونا جلوی من سبز شدن! برای همین به طرف داخل کوچه رفتم(چاره دیگه ای نداشتم!)
با تمام سرعتی که میتونستم داشته باشم میدوییدم. نمیدونم چرا کوچه تمومی نداشت! ساختمان های مخروبه هر دو طرفم زیاد بود!
مثه اینکه اونجا پاتوق خون آشام ها بود! چندین چشم قرمز رنگ اطرافم میدیدم. چشم های همشون تیز و ریز بود. نه پشتمو نگاه میکردم نه جلومو. با سرعت میدوییدم. به چیزی برخورد کردم! یه آدم بود! وقتی که بهش برخورد کردم نیفتادم زمین،چون منو با دستاش از پشت نگه داشته بود. وقتی که مطمئن شد میتونم تعادل خودمو حفظ کنم دستشو از پشتم برداشت و ولم کرد (!!!!).
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2015/09/27 06:12 PM، توسط veena.)
2015/09/26 03:17 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
موضوع بسته شده است 


پیام‌های داخل این موضوع
RE: داستان «از خون مینویسم با خون» - veena - 2015/09/26 03:17 PM

موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
documents [داستان] آدمانتِم dot. 4 1,680 2021/05/19 09:32 PM
آخرین ارسال: dot.
  داستان:در مرز مشترک آتیش پاره 7 2,330 2021/04/21 07:06 PM
آخرین ارسال: آتیش پاره
documents (داستان کوتاه) انتظار Ilyaa_JA 0 1,017 2021/04/17 04:29 PM
آخرین ارسال: Ilyaa_JA
One Piece-1 [داستان] جلگه‌ی بایر dot. 1 1,165 2021/03/10 12:12 AM
آخرین ارسال: dot.
  کلکسیون داستان های کوتاه دارسی ال.سی dot. 2 1,208 2021/01/24 11:31 PM
آخرین ارسال: dot.



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان