زمان کنونی: 2024/07/01, 05:47 PM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/07/01, 05:47 PM



ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 14 رأی - میانگین امتیازات: 4.79
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان-لبخندی دوباره...(اپیزود تیفا)

نویسنده پیام
Deunan
!!PowerFuLLL



ارسال‌ها: 647
تاریخ عضویت: Jul 2013
اعتبار: 646.0
ارسال: #50
RE: رمان-لبخندی دوباره...(اپیزود تیفا)
چند روز بعد،کلود پسربچه ای به اسم دنزل را به همراه خود به خانه آورد.دنزل به بیماری جئوستیگما مبتلا بود.
تیفا میدانست که تعداد زیادی از بچه ها به این بیماری مبتلا هستند و مراکزی مخصوص این کودکان که پدر و مادر خود را از دست داده اند ساخته شده است،
پس چرا کلود دنزل را به اینجا آورده؟تیفا میخواست این سوال را کلود بپرسد،اما کلود موضوعی را گفت:
-این بچه به جایی که من میرم اومده بود.
-جایی که تو میری؟؟؟منظورت چیه؟
-منظورم...

***

تیفا از دنزل مراقبت میکرد و حالش بهبود یافته بود.تیفا به داستان ماجراهایی که قبل از آمدن به فروشگاه آنها برای دنزل اتفاق افتاده بود گوش میداد.
"دنزل یکی از قربانیای انفجار بخش هفتمه.بخش هفتم به خاطر ما از بین رفت.من باید به دنزل کمک کنم..."
تیفا به کلود و مارلین پیشنهاد داد که دنزل عضوی از خانواده انها شود.کلود چیزی نگفت و فقط سر خود را تکان داد اما مارلین بسیار هیجان زده بود.
دنزل برای تشکر از اینکه آنها از او مراقبت کردند در کارهای فروشگاه به آنها کمک میکرد.
او به خاطر بیماری خود زجر میکشید،اما روزهایی که درد کمتری دارد وقت خود را در کنار کلود میگذراند.
کلود نصف روز را بیرون از خانه به سر میبرد،و به محض اینکه به خانه بر میگشت،تمام وقتش اختصاص به دنزل داشت تا او در کنار قهرمان خود وقت خود را بگذراند.
بله،کلود برای دنزل یک قهرمان بود.دنزل مدام در مورد همه چیز از کلود سوال میپرسید.زمانی که کلود در خانه نبود،
دنزل سوالات خود را از تیفا میپرسید.یک بار تیفا از او پرسید که آیا مادرش به او تمیز کردن خانه را یاد داده،دنزل در جواب گفت نه.
در همان روز تیفا از کلود نیز پرسید که چه کسی تمیز کردن خانه را به دنزل یاد داده،کلود ماجرا را برای تیفا تعریف کرد.
اینکه چرا دنزل این جریان را به کلود گفته بود اما به تیفا نگفت برای تیفا ناراحت کننده بود....

***

بعد از تعطیلی فروشگاه،طبق معمول کلود و مارلین و تیفا دور یک میز می نشستند.
جای تعجبی نبود اگر کسی میگفت یک پدر جوان به همراه دو فرزندش دور میز نشسته!
کلود نقشه ای را روی میز گذاشت و مکانهایی که قرار بود روز بعد به آنجا برود را روی نقشه نشان میداد.
مارلین هرجا کلمه ای را نمیتوانست بخواند از کلود میپرسید و دنزل مانند یک برادر بزرگتر به مارلین خواندن کلمه ها را یاد میداد.
و اگر کلمه ای بود که حتی دنزل نمیتوانست بخواند از کلود راهنمایی میخواست و کلود بعد از اینکه طرز خواندن کلمات را به آنها یاد میداد از آنها می خواست که کلمه را بنویسند تا بهتر یاد بگیرند.
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2013/11/20 08:05 PM، توسط Deunan.)
2013/11/12 08:50 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 اعتبار داده شده توسط : huvira(+1.0)
ارسال پاسخ 


پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان-لبخندی دوباره...(اپیزود تیفا) - Deunan - 2013/11/12 08:50 PM

موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
زمستان رمان (درخشش) NoboraHaru 5 1,583 2020/02/16 12:47 PM
آخرین ارسال: NoboraHaru
One Piece-6 رمان ترکس- حال کودکان خوب است Deunan 8 2,251 2017/06/01 09:44 AM
آخرین ارسال: NoboraHaru
  ترجمه رمان ترکس- حال کودکان خوب است Deunan 9 2,454 2015/10/06 04:19 PM
آخرین ارسال: Deunan
documents رمان جدیدfinal fantasy Noctis 14 5,866 2014/07/28 10:50 PM
آخرین ارسال: *Cloud*
  رمان(داستان زندگی آریس پس از مرگ) Noctis 39 10,890 2014/04/24 06:44 PM
آخرین ارسال: Aisan



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 8 مهمان