پارک انیمه
رمان-لبخندی دوباره...(اپیزود تیفا) - نسخه‌ی قابل چاپ

+- پارک انیمه (https://animpark.icu)
+-- انجمن: انیمه های محبوب - Popular Anime (/forum-7.html)
+--- انجمن: فاینال فانتزی (/forum-329.html)
+---- انجمن: سرگرمی (/forum-332.html)
+---- موضوع: رمان-لبخندی دوباره...(اپیزود تیفا) (/thread-9317.html)

صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7


رمان-لبخندی دوباره...(اپیزود تیفا) - Deunan - 2013/08/02 11:41 PM

On The Way To a Smile
Episode2-Case of Tifa


تیفا آخرین مشتری اش را تا خارج از مغازه ی سونث هیون خود بدرقه کرد و سپس به داخل بازگشت و شروع به تمیز کردن مغازه ی خود کرد.
روشنایی اتاق بسیار اندک بود اما کافی به نظر میرسید.
به جز تیفا کسی آنجا نبود.
اینروزهای کاری برایش دیگر کند و کسل کننده به نظر نمیرسید.او از اینکه در کنار خانواده ی جدیدش مشغول به کار بود بسیار راضی بود،
دیگر تمام نگرانی های خود را به فراموشی سپرده بود.
آب سرد شده بود و او تا زمانی که تمامی ظرفهارا را تمیز نکرده از کار خود دست نمیکشید.برای تغییر حالت ساکت و خاموش مغازه اش تمامی
چراغ های آنجارا روشن کرد.
برای لحظه ای کوتاه،همه جا پر روشنایی شد اما فیوز تحمل اینهمه جریان برق را نداشت.
روشنایی آنجا دوباره به حالت اندک خود بازگشت.
موجی از تشویش به ذهن تیفا هجوم آورد.به این فکر میکرد اگر تا ابد در خانه تنها میماند.......تحمل این فکر را نداشت بنابراین
نام دختری را صدا زد.
-مارلین
کمی بعد،صدای قدمهای آرامی از اتاق کودکان به گوش رسید،صدای پا در مغازه پیچید سپس مارلین سر رسید.
-هیسسس!!!
درحالی که اخم کرده بود یک انگشتش را روی لب خود نگه داشته بود.تیفا از او معذرت خواهی کرد ، خیالش راحت شده بود.
-دنزل بلاخره خوابش برد
-هنوز درد میکشید؟
-آره
-تو باید صدام میزدی.
-دنزل نذاشت...
-میفهمم...
تیفا خود را به خاطر اینکه بچه ها نگران او شده بودند سرزنش کرد.
-چی شده؟
-هم؟منظورت چیه؟
تیفا سعی میکرد احساس درون خود را پنهان کند.مارلین به جایی که تیفا در مغازه ایستاده بود نگاهی کرد.



RE: رمان-لبخندی دوباره...(اپیزود تیفا) - huvira - 2013/08/03 12:30 AM

وایییی مرسی من منتظر همین قسمت تیفاش بودم دستت درد نکنهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه


RE: رمان-لبخندی دوباره...(اپیزود تیفا) - Deunan - 2013/08/05 03:39 AM

-تو احساس تنهایی میکنی؟
دختر کوچولو به همه ی وسایل داخل مغازه نگاهی انداخت.
-من هیچ جایی نمیرم.
-ممنون.تو باید زود بری بخوابی.
-اما من که خودمم میخواستم بخوابم!
-معذرت میخوام...
"من به همه اونو به عنوان دخترم معرفی کردم.خیلی وقت نیست که پدر و مادرش مرده ن و اون به دست نزدیک ترین دوست پدرش((بارت)) سپرده شده بود."
تیفا در طول آشنایی و سفرهایش با بارت چیزهای زیادی را در مورد مارلین فهمیده بود.
بارت تصمیم به سفری گرفت تا گذشته ی خود را کم کم فراموش کند و نگهداری مارلین را به تیفا سپرده بود.
تیفا ظرف شستن را متوقف کرد و به دنبال مارلین داخل اتاقشان رفت.
در اتاق بچه ها دو تخت خواب بود که کنارهم قرار گرفته بودند.روی یکی از آنها دنزل به خواب رفته بود.
جای زخم بیماری جئوستیگما روی پیشانی پسربچه هشت ساله منظره ی دردناکی بود.
به خاطر این زخم ها او بسیار رنج میکشید ولی اصلا شرایط او روبه بهبود نبود.
تیفا چرک زخم ها را از روی پیشانی خیس او پاک کرد و دنزل لحظه ای از خواب پرید اما دوباره به خواب رفت.
مارلین که دنزل را تماشا میکرد،بعد از آنکه خودش را در رخت خواب خود جا داد نام تیفا را صدا زد.
-تو هنوز احساس تنهایی میکنی با اینکه ما اینجا پیش تو هستیم مگه نه؟
-........من معذرت میخوام.
-اشکالی نداره.ما هم همین حس رو داریم
-میدونم
-کلود کجا میتونه رفته باشه؟



RE: رمان-لبخندی دوباره...(اپیزود تیفا) - huvira - 2013/08/05 10:09 AM

مرسی واقعا خیلی قشنگهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه


RE: رمان-لبخندی دوباره...(اپیزود تیفا) - Deunan - 2013/08/08 01:10 AM

تیفا بی حرکت بود،او جوابی نمی توانست بدهد.
کلود حتما جایی در میدگار بود.
او در ابتدا تصور میکرد که اتفاق بسیار بدی برای او افتاده،شاید او زمانی که برای کار خود جایی میرفته تصادف کرده و یا شاید
توسط هیولایی به او حمله شده باشد.
ولی خیلی زود متوجه شد اتفاقی برای کلود نیافتاده و او هنوز مشغول به کار خود است.افراد زیادی او را دیده بودند.او فقط خانه را ترک کرده بود همین....
تیفا سعی میکرد بچه ها را متقاعد کند که هیچ مشکلی وجود ندارد ولی او خود نیز آرامش و خونسردی خودرا از دست داده بود.
خیلی وقت پیش،بچه ها دیگر متوجه شده بودند یک اتفاقی افتاده است.
-چرا اون مارو ترک کرد؟
"من واقعا نمیدونم.شاید به خاطر اینه که ما با هم خیلی مشکل داشتیم."
ولی تیفا لبخند کلود را آخرین باری که اورا دیده بود به یاد آورد.مهربانی خاصی در آن نهفته بود که به تیفا این اطمینان را میداد که همه چیز درست خواهد شد.
"شاید هم من اشتباه فکر میکردم."




RE: رمان-لبخندی دوباره...(اپیزود تیفا) - Deunan - 2013/08/08 02:12 AM

یک روز شوم،متئور از فضای بیرون به درون سیاره در حال فرود آمدن بود.
سیاره تمام هاله های جریان زندگی را با هم ادغام کرده و آنهارا به سمت متئور فرستاد و نابودش کرد
.تیفا به همراه هم گروه هایش این صحنه را نظاره گر بودند.
"من آرزو میکردم همه ی مشکلات دیگه دور ریخته بشن،گذشته م،گذشته هامون...ولی من احساس میکردم حتی بعد از تموم شدن این جنگ ها و آرامش بعد از اون دوباره سختی ها و مشکلات اجتناب ناپذیری به زندگی من هجوم میارن.
واقعا نمیدونم چه جوری به زندگی ادامه بدم"
اگر کسی همین سوال را از خود او میپرسید،او حتما جواب میداد طوری که انگار هیچ اتفاقی نیافتاده به زندگیت ادامه بده.ولی الان این حس به خود تیفا دست داده بود
و او به شدت نگران بود و از جوابی که برای سوال خود داده مطئمن نبود.



RE: رمان-لبخندی دوباره...(اپیزود تیفا) - huvira - 2013/08/08 03:06 PM

اخی تیفامطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه این کلود چقدر بقیه رو دق میدهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه


RE: رمان-لبخندی دوباره...(اپیزود تیفا) - Deunan - 2013/08/10 02:32 AM

به خاطر توسعه یافتن شرکت شینرا در بهره برداری از انرژی ماکو،جهان رو به بهبود بود.انگار نوری سراسر زمین را فرا گرفته بود و به آن روشنایی می بخشید
تا از تاریکی جنگ ها و سختی ها بیرون بیاید اما در همان حال،اتفاق بد و تاریکی در حال رخ دادن بود.
گروه ضد شینرا ((آوالانچ)) دست به اقداماتی میزدند تا به جهان نشان دهند معنای تاریکی واقعی چیست.



RE: رمان-لبخندی دوباره...(اپیزود تیفا) - Deunan - 2013/08/10 02:42 AM

انرژی ماکو در حال فرستادن سیاره به سوی نابودی بود.به خاطر اقدامات زیرزمینی گروه آوالانچ،دنیا همچنان پر از تخریب و بدون تغییر و بهبود باقی ماند.
هنگامی که مزایای استفاده از انرژی ماکو را درک کنید،برایتان سخت خواهد بود که استفاده از آنرا نادیده بگیرید.
برای تغییر دادن شرایط آوالانچ تصمیم گرفت تا دست به اقدامات شدیدتری بزند.
در شهر میدگار که منبع عظیمی از ذخایر انرژی ماکو در آنجا قرار دارد و همین طور جمعیت بسیاری در آن زندگی میکنند،گروه آوالانچ یکی از راکتورهای انرژی ماکو را منفجر کردند.



RE: رمان-لبخندی دوباره...(اپیزود تیفا) - Deunan - 2013/08/11 02:13 AM

با توجه به پیش بینی اشتباه آنها درمورد آثار بمبی که ساخته بودند،منطقه ی مورد نظر آنها بیشتر از آنکه برایش برنامه ریزی کرده بودند تخریب شد.
مناطق اطراف راکتورهای ماکو نیز نابود شدند.به همین دلیل شرکت شینرا در صدد از بین بردن گروه آوالانچ و پاسخ دادن به این کار آنها بود.
قسمتی از یکی از بخشهای شینرا که مخفیگاه اعضای گروه آوالانچ و بسیاری ساکنان دیگر نیز بود به طور کامل نابود شد.
این عمل وحشیانه ای از جانب شرکت شینرا بود برای از بین بردن یک گروه شورشی کوچک،و بعد این حادثه آغازی بود برای اینکه عملیات گروه آوالانچ
جان عده ی زیادی از افراد بی گناه را بگیرد.
و تیفا نیز عضوی از گروه اوالانچ بود.