طوفان تندی در حال وزیدن بود ، امواج پر تلاطم کشتی کوچک را در پهنای اقیانوس جا به جا می کردند و گاه نیز طمع به بلعیدن پیکر پوسیده و از بین رفته اش می کردند ؛ کودکان نا آرام دریا آنقدر کشتی را به این طرف و آن طرف کشاندند که...
وقتی چشمانم را گشودم خود را بر روی شن و ماسه های یک ساحل یافتم،از جایم برخاستم و به اطراف نگاه کردم کشتی را در گوشه ای دیدم،شکسته بود؛ دیگر قابل استفاده نبود. در فکر بودم که اینجا کجاست ؟! و حالا چگونه به خانه بازگردم؟! که متوجه صدایی عجیب از طرف شکمم شدم. به همین خاطر برای یافتن غذا شروع به گشتن کردم و پس از مدتی متوجه شدم که در یک جزیره گیر افتاده ام ، هیچ اثری از موجودات زنده در آنجا دیده نمی شد و فقط حصاری بلند و به هم چسبیده از درختان سرو و کاج دورتا دور آنجا را در بر گرفته بود.
غرق در فکر و خیالات شده بودم که ناگه صدایی نازک و کودکانه شنیدم ، یک دختر کوچولو ی زیبا را دیدم که خیلی عجیب به من خیره شده بود.
[font=Tahoma]سرش را کج کرد و گفت : (( سلام ، شما اهل اینجا نیستی ؟))
گفتم : ((سلام، درسته من اهل اینجا نیستم !! تو چطور؟! پدر و مادرت کجا هستند؟! از کجا یکهو پیدایت شد؟!))
خندید و کنارم نشست همانطور که در حال خنده بود پرسید: (( گرسنه ای؟؟))
با تعجب نگاهش کردم وجواب دادم : (( خیلی زیاد...از کجا فهمیدی؟؟))
لبخندی زد و پاسخ داد: (( به خاطر اینکه... خیلی وقت است که صدا هایی عجیب از این طرف می آید ، اصلا برای همین به این سمت آمدم!...))
بعد به یکی از درخت ها اشاره کرد و دست مرا محکم گرفت و کشید و با خودش برد سمت آن درخت، ناگه نور خیره کننده ای به چشمانم خورد و برای همین پلک هایم را محکم روی هم فشار دادم؛وقتی بازشان کردم صحنه ی عجیبی دیدم که کاملا دور از واقعیت و غیر قابل باور بود.
درختی تنومند که شاخه هایش بر روی زمین پهن شده بود و ریشه اش در آسمان درون ابری گسترده گشته بود ، شاخه های درخت بسیار زیبا بود، برگ هایی براق و میوه هایی نورانی و درخشنده ، هر شاخه ای میوه ای متفاوت با شاخه ی دیگر داشت و من کاملا حیرت زده بودم.
دخترک دستم را رها کرد و به سمت درخت دوید و از آن یک میوه که به نظر آبدار می آمد چید و مرا به سمت خود خواند ، میوه را در دستانم گذاشت . وگفت: (( بخور...))
گاز کوچکی به میوه زدم و طمعش را چشیدم عجیب بود ، هیچگاه در عمرم چنین مزه ای را امتحان نکرده بودم ، جدید ولذت بخش ، آنقدر خوشمزه بود که نفهمیدم کی تمامش را خوردم.
دختر کوچولو پرسید: (( خوشت امد ؟؟چطور بود؟؟ هنوز هم گرسنه ای ؟؟))
لبخند زدم و: (( عالی بود، متشکرم.))
ـ (( اگر هنوز هم گرسنه ای خجالت نکش ، باز هم بخور...))
وقتی کاملا سیر شدم روی زمین دراز کشیدم .
دخترک نزدم آمد و گفت: (( نزدیک غروب است ، امشب را همین جا بخواب ؛تا فردا صبح...
نگذاشتم ادامه بدهد سریع گفتم: (( آخر چگونه باز گردم؟ کشتی من به کلی نابود شده است!! دیگر قابل استفاده نیست ، فردا صبح چگونه به خانه باز گردم؟!)) خندید؛
نگاهم کرد: ((چه قدر عجولی...! تو امشب را با خیال راحت اینجا بخواب ،تا فردا صبح خدا بزرگ است...)) حرفش را قبول کردم.
شب هنگام با دخترک از تنه ی وارونه ی درخت بالا رفتیم و بر روی ابر بزرگ نشستیم و با هم ستاره ها را نگاه کردیم ، کم کم خوابم گرفت و همان جا خوابیدم، هنوز چیزی از خوابیدنم نگذشته بود که بیدار شدم و دیدم که تنها هستم ، به اطراف نگاه کردم و دخترک را ندیدم برای همین سمت لبه ی ابر رفتم و پایین را نگاه کردم بلکه او را پیدا کنم. عجیب بود دختر تکه های شکسته ی کشتی را در کسری از ثانیه زیر نور درخشنده ی میوه ها به حالت اول باز گرداند ، حتی خیلی محکم تر و قوی تر از قبل به نظر می رسید بدون آنکه چیزی بگویم سر جایم برگشتم و دوباره خوابیدم.
صبح روز بعد با اولین تابش پرتو گرم و مهربان خورشید از خواب بیدار شدم از درخت پایین آمدم و با چشمانم به دنبال دخترک گشتم ؛ پیدایش نکردم ولی دیدم که دروازه ی ورودم به این سرزمین کوچک باز است ، پس عبور کردم به بیرون از آنجا رفتم ؛ کشتی ام را دیدم واقعا درست شده بود و اما بانویی زیبا در کنارش ایستاده بود.
به سمتش رفتم و پرسیدم : (( شما چه کسی هستید؟؟آن دختر کوچک که اینجا زندگی می کند را ندیدهاید؟؟؟؟))
گفت: ((من فرشته نجات هستم. همان دختر کوچکی که دیروز به کمکت آمد. اکنون چون به من اعتماد کردی، من نیز به تو کمک کردم، دیگر هیچگاه در طوفان گم نخواهی شد. سوار کشتی که شوی هرکجا که اراده کنی سالم به مقصد خواهی رسید کافی است به آبی آسمان که درون آب خود نمایی می کند اعتماد کنی و به رسیدن به مقصد ایمان داشته باشی.))
خوشحال از این اتفاق سوار کشتی شدم، همانطور که از ساحل جزیره نجاتم دور می شدم، با خود فکر می کردم که: (( خدا چه قدر مهربان است !))
برای شکر گذاری دستم را روی قلبم گذاشتم و به آسمان لبخند زدم مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
منتظر نظرات ارزشمند شما هستم