فرار از مدرسه

[Manaka]

(2014/09/02 01:24 PM)'طوفان' نوشته شده توسط:  داستان واقعا عالی بود کاملا امروزی ماهم تو مدرسه همچین اوضایی داریم ولی خوشبختانه هیشکی لو نمیده یعنی کلا خرخون نداریم بچه درسخون داریم اما خرخون نه !راستی عالی زودتر بقیشو بنویس

 

خخخ ولی ما بچه خرخون و بچه لو بده سال پیش زیاد داشتیم اعصاب خورد کن و رو مخ خب پس شما خوش بحالتون بوده
چشممممممم

 

[شمشیر زن]

خیلی جالب بود.
ازش خوشم اومد.

[Manaka]

(2014/09/02 03:20 PM)'شمشیر زن' نوشته شده توسط:  خیلی جالب بود.
ازش خوشم اومد.

 

الهی شکر
مرسی بابت نظرتون


 

[کاگامی]

این خاطره که تعریف می کنم یکه از خوبی های وجود یه خرخون ها رو نشون می ده یه دوست دارم به اسم محمد حسین شاید در کل هفته یه روز بیاد مدرسه اون هم زنگ دوم چون حال نداره زنگ اول تز خواب بیدار بشه بعد از این که امد بهش می گیم زنگ چهارم امتحان داریم می گه کتابم دست کیه(چون معمولا کتابشو میده یکی براش بنویسه)در جواب دست غریبی حالا غریبی کجاست ،باید بگم اون امروز کلا نیومده خب محمد حسین میره دنبال کتابش اخرای زنگ سوم میاد کتابشو باز می کنه پنج دقیقه نمی گذره که کتابو می گذاره کنار می ره تو حیاط وقت امتحان که می شه یکی از خرخون ها رو پیدا می کنه ...
هفته ی بعد معلم امد برگه ها رو بده اکثرا بین 13 تا 19 ان وقت محمد حسین گرفته 18 معلم بعد از پخشه برگه ها می گه از اقایان علی، سید محمد امین و محمد حسین تشکر و قدردانی می کنم بخاطر این همه تلاش
فرق ما با کلاسای دیگه اینه که ما نمی زاریم خرخون ها خون شیرینی کنن وگرنه جوری حالشون رو می گیریم که وسطی ترم خودشون برن یه مدرسه ی دیگه که این هم بخاطر اتحاد کلاسه
ببخسید زیاد حرف زدم .داستان قشنگی بود منتظر بقیه ی داستان هستم

[Manaka]

از پله ها بالا رفتم و به کلاسی که انجمن ما بود رسیدم و رفتم تو اون کلاسی بود که بالا طبقه ی اول بودش کسی اجازه رفتن به اونجارو نداشت ولی گروه ما این اجازه رو داشت چون روح معلم ها و معاونین و ناظمین و..خبر نداشت.
نشستیم روی صندلی ها  و کاغذ هایی رو که سارا دستش بود گذاشت روی میز ما پنج نفریم من  بهار سارا فریده پریسا !
فریده کاغذای روی میزو برداشت و کفت اینا تحقیقات من و ساراس 
من دستاموو بهم زدم و گفتم:عالیه....کی میتونیم نقشرو عملی کنیم؟
سارا و فریده یه نگاهی بهم کردن و بعد به من نگاه کردن و گفتن:متاسفانه حالا حالا نمیشه.
بهار با ناراحتی گفت:مگه........تحقیقاتتون تموم نشده بود؟
فریده اهی کشید و گفت:بخاطر همینه که میگیم حالا حالا نمیشه میدونین اخه....!
پریسا پوزخندی زد و گفت:خب معلومه وقتی به شما دوتا کاری بسپریم همین میشه دیگه.
من با عصبانیت گفتم:قرار نیست ما مثه سگ و گربه به جون هم بیوفتیما فریده کاغذا.منظورم تحقیقاتونو بده به من.
فریده تحقیقاتشو داد به من .
منم مشغول خوندن اونا شدم بعد اهی کشیدم و گذاشتم رو میز گفتم خب بچه ها.......!
درینگ درینگ درینگ درینگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگ
من در حالی که گوشامو گرفته بودم گفتم:اه این زنگ چقدر زود خورد اینجا صداش خیلی بلند تره ها!
بهار خنده ای کرد و گفت:باران جان حواست نبود 15 دیقه گذشته
من با ناراحتی گفتم:وایییییییی کی حال فارسی داره!
پریسا با خوشحالی گفت:منننننننن من عاشق فارسیم همیشه هم اماد.......
سارا حرفشو قطع کرد:پس چرا عضو شدی اگه درسا رو دوست داری؟
پریسا با عصبانیت گفت:اِ بسه دیگه!
من گفتم:بچه ها تا زنگ بعدی بای بای کلاسا داره شرو میشه
اعتبار که اصلا فراموشتون نشه بدویین اعتبار بدین
اعتبار بدین ها
نظرهم فراموش نشه

[Michiru]

آفرین عالیه ^___^
من که حال کردم !

[Manaka]

بچه ها ببخشید این قسمت کم شدا

[!Melody]

 خوب مینویسی آفرین.ادامه بده میخوام ضایع شدن اون خرخونو ببینم.

[Manaka]

(2014/09/14 02:31 PM)'Mkamelot' نوشته شده توسط:   خوب مینویسی آفرین.ادامه بده میخوام ضایع شدن اون خرخونو ببینم.

 

مرسییییییی هههههههههههه همه مثه خودم بدجور از این خرخونا بدشون میاد هامطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
 

[Manaka]

(2014/09/11 04:37 PM)'Michiru' نوشته شده توسط:  آفرین عالیه ^___^
من که حال کردم !

 

مرسییییییییییی
خوشالم که دوست داشتی