زمان کنونی: 2024/11/05, 07:02 PM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/11/05, 07:02 PM



نظرسنجی: به نظرتون چطور بود؟
عالیهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
خوبهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
متوسط ^_^
برو انصراف بده-_____-
[نمایش نتایج]
توضیح: این یک نظرسنجی عمومی‌است. کاربران می‌توانند گزینه‌ی انتخابی شما را مشاهده کنند.
ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

صبح و راه مدرسه

نویسنده پیام
Boruto
Ghost



ارسال‌ها: 2,756
تاریخ عضویت: Aug 2016
اعتبار: 308.0
ارسال: #1
documents صبح و راه مدرسه
 سلاممطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه


این انشا من بوده با موضوع صبح و راه مدرسه امیدوارم خوشتون بیادمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

تشکر و اعتبار فراموش نشهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2017/09/06 03:29 AM، توسط Boruto.)
2017/09/06 02:45 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
Boruto
Ghost



ارسال‌ها: 2,756
تاریخ عضویت: Aug 2016
اعتبار: 308.0
ارسال: #2
RE: صبح و راه مدرسه
مثل هر روز باصدایه زنگ گوشیم بیدار میشم,ساعت دو بامداد است و هوا هنوز تاریک است"" اسمان و زمین خفته و من بیدارم -کیست تا داند که کسی پیروز است که قسحر خیز باشد-""
بی نکت نیست ان که می گویند'سحر خیز باش تا کامروا شوی ' لیک کنون
حتی گربه های خیابان هم خوابیده اند ,حس تنهایی عجیبی دارد و چه لذتی دارد حس انکه تو تنها هستی با تمام شهرت, انگار همه چیز از برای تو ست لیک گاه و بیگاه احساس تنهاییت با صدای کشیده شدن جاروی رفتگر محله "حاج حسن" در هم شکسته میشود
کنار پنجره رو به خیابون تاریک مینشیم و شروع به مطالعه می کنم با اینکه تابستان است فصل گرما ولی نسیمی ملایم از هوای ازاد برون به درون اتاق سرک می کشد
چند ساعتی همین طور با چنین حس و حالی مطالعه میکنم تا ساعت شش که رسما و عرفا کار روزانه شروع می شود امروز که شنبه است اولین کار بنده گرفتن لباسا از رویه بنده . (قیافشو می خنده،صداش چقدر بلنده....)
لباس هایم را می پوشم و به قول یارو گفتنی شال و کلاه کرده و به سوی بیرون از خانه می رویم به نیت نان گرم خریدن
در حیاط را که باز میکنم
"" میکشد
اتش افتاب عطش چشم مرا ,
انگار لشکر نور میکشد تاریکی, تا نماند دگر از تنهایی, لیک این ذره امیدیست واهی ، تا زمانی که نور در کار است, سایه ها سنگر تاریکی شب های من اند""
از در بیرون میروم از قضا در کنار اپارتمان ما ,""خانه ایست سرد و گلی, که حیاطی دارد ,تاک بر دیوارش ,میوه هایی شیرین ""
هر بار که از کنارش می گذرم می شوم تا چند متر ان طرف تر خیره و همانطور چند ثانیه ای می مانم ,
به نانوایی میرسم""بوی خوبی دارد, بوی نانی که بپخت اندر سنگ ,کوره را میبینم داغ داغ است به رنگ اتش ""
نانوا را میشناسم و او مرا
بر عادت چند ساله دو خشخاشی تازه از کوره در امده لطف کرده و من برگ سبزی (البته الان باید ابی داد)
به او خواهم داد
به خانه می روم و در را باز میکنم ""سفره ای رنگین و زیبا کار دست, روی ان بینی هر انچه نیک هست ""
مادرم بعد رفتنم سفره را اماده کرده و همه منتظر من مانده اند
لباسی می گردانم و دستی شویم و به سوی کوی تو (سفره)می رویم
صبحانه را می خورم و بابت چنین صبحانه ای شکر و تشکر به جای می اورم
کیفم را میگیرم و همچون انان که عزم سفری را دارند کوله باری بندم
راه را میگیرم و میروم"شاه راهی دانم که به سوی نفس زندگی است, زندگی معنی احساس خوش بندگی است , راه را چون که بدانم نروم کج هرگز , راه دانم که خدای است ,نشوم گم هرگز"
این راه هم از الطاف لطایف ها خالی نیست ""گربه های کوچک خوابیده اند روی کابوت ماشین های همسایه ارام رد می شوم که مبادا خواب خوبی بینند و من ان را بکنم ویرانه ""
سر ایستگاه اولین نفر هستم که می رسد , ایستگاهمان را دوست دارم ,ایستگاه در کنار چاراهیست و من در این جای شلوغ ولی نه به کل برخاسته (
چون صبحه ساعت هفت به اوج هیاهو و شلوغیش نرسیده)به نظاره مینشیم تا بیاید ان کس که و را (او را) منتظرم
جالب ترین چیز برای من نبضیست که در زندگی افراد هست و با لحظه ای تامل با ان همراه میشوی و سرگرمی من ان است که ان را کشف کنم و از انها یاد بگیرم ,بچه ها تک به تک می ایند کمی تامل می کنیم و چند دقیقه بعد سرویس از راه می رسد ,کنار پنجره می نشینم ,مدرسه ام از شهر برون است و در روستای خوش , نزه و پر ز راغ است مرغزار های وسیع در راه از پنجره چشمانم باغ های پرتغال با تمام شکوه و زیبایی خود میگذرند رنگ سبز درخت ها و بوته های اطراف مدرسه نقاشی شگفت اوری میسازد که با عطر گل های چمن شبنم زده در می امیزد گویی معجزه ای است ز جانب او که زیبایی را دوست دارد کمی که بیشتر پیش می رویم درخششی عجیب چشم ها را خیره میکند ,ابگیری چشم نواز که دور تا دورش را گل های رنگی پوشانده کمی که بنگری می توانی ماهی هایی که از اب برون می جهند و فرود ایند و اب های درخشانی که به اطراف سوق میابند را نظاره کنی از ماشین پیاده می شویم سنجاقک ها و پروانه های رنگی روی گل های پیچک کنار در مدرسه در حال بازیگوشی اند
اری در دنیای ماشینی امروزه چنین مکان هایی چون بهشت اند و چه مبارک و خوش است ان کس که چنین احساسی را تجربه میکند
احساسی که هر روز ان را در راه مدرسه و در ان تجربه می کنی و جان میگیری

صبح و راه مدرسه

مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2017/09/06 02:56 AM، توسط Boruto.)
2017/09/06 02:54 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال پاسخ 


موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
پاییز و زمستان مدرسه شبانه/Night School NoboraHaru 5 1,123 2017/04/11 03:20 PM
آخرین ارسال: NoboraHaru
  داستان:« مدرسه اشباح » veena 11 2,724 2016/11/15 11:23 PM
آخرین ارسال: veena
  داستان:نابودی مدرسه cheryl 2 964 2016/08/10 07:45 PM
آخرین ارسال: cheryl
  فرار از مدرسه Manaka 27 7,080 2016/03/24 12:08 PM
آخرین ارسال: cheryl
  (نوشته کوتاه)صبح روز رنگارنگ Aisan 12 3,581 2015/06/07 09:13 AM
آخرین ارسال: Aisan



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان