زمان کنونی: 2024/11/06, 09:15 AM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/11/06, 09:15 AM



موضوع بسته شده است 
 
امتیاز موضوع:
  • 13 رأی - میانگین امتیازات: 4.62
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان طنین زنگ در 24 ساعت آینده

نویسنده پیام
farshad
キャプテン翼の生成



ارسال‌ها: 10,334
تاریخ عضویت: Jul 2010
اعتبار: 1019.0
ارسال: #41
RE: داستان طنین زنگ در 24 ساعت آینده
سانجي : الان ديگه وقتشه . بايد با احتياط عمل كنيم . براي محكم كاري اين ميله رو بر ميدارم .
ايتاچي : تنها كاري كه بايد بكنيم اينه كه بريم تو راهروي اصلي و منتظرش بشيم .


سانجي : اوناهاش . اون ما رو ديد و داره با سرعت به طرفمون مياد ! خوبه بيا هيولاي بدتركيب . ديگه آخر عمرته ...

.png  image029.png (اندازه: 326.93 KB / تعداد دفعات دریافت: 11)

او............ اون از تو پنجره اومد. يه راست داره مياد طرف من ! آخ ...
ايتاچي : سانجي تو حالت خوبه ؟

سانجي : من خوبم . من سعي ميكنم سرشو كرم كنم تا تو اون وردو بخوني ...
ايتاچي : خيلي خب ...
ايتاچي : ( در حال خواندن حروف لاتين و همچنين گرفتن طلسم جلوي خوناشام ) ...
سانجي : عجله كن مثل اينكه داره اثر ميكنه ... آخ ، اِه ... هو....ئه

2011/11/14 10:11 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
farshad
キャプテン翼の生成



ارسال‌ها: 10,334
تاریخ عضویت: Jul 2010
اعتبار: 1019.0
ارسال: #42
RE: داستان طنین زنگ در 24 ساعت آینده

ضرباتش واقعا سنگين هستند . ميشه يكم تندتر بخوني ؟ اون هر لحظه داره تغييرشكل ميده ...
ايتاچي : من دارم سعيمو ميكنم اما حروفش بدخط هستند . من به سختي ميتونم بخونمشون ...
سانجي :‌ َه...... ئو...ته اِه چ ... ديگه نميتونم تحمل كنم . دارم ميميرم ...
ايتاچي : تحمل كن فقط 2 خط ديگش مونده ... خداي من اين چيه ... من اين كلمه رو نمتونم بخونم ...
نه نه به خودم بايد مسلط باشم . بزار كمي فكر كنم شايد بتونم بفهمم اين چيه ...


.png  image035.png (اندازه: 120.53 KB / تعداد دفعات دریافت: 9) سانجي : مواظب باش داره مياد سمت تو ...
ايتاچي : چكار كنم خداجون ... فكر فكر فكر ... فهميدم . اين بايد خودش باشه ...
( ورد جادويي : اي گلوله ي روشنايي ، اي ابديت ، بتاب ،‌بتاب بر اين ظلمت تا اين خبيث به قعر تاريكي فرو رفته و تا ابد محبوس گردد ... )
در اين لحظه از پنجره نوري هفت رنگ به خوناشام تابيده شد و شدت نور چنان زياد بود كه همه جا سفيد شد و ما فقط صداي جيغهاي ترسناك خوناشام رو ميشنيديم . بعد از دو سه دقيقه دوباره صداي طنين زنگ ساعت به گوش رسيد تقريبا نزديك 1:30 صبح بود . نور از بين رفت و ديگر اثري از خاناشام نمانده بود . تنها چيزي كه ديده ميشد خون سبز رنگي بود كه روي سنگهاي قلعه جاري شده بود .
ايتاچي : ما موفق شديم سانجي ، اون ديگه نابود شد . انتقام عمو جيرا گرفته شد و ما دنيا رو نجات داديم.
سانجي : خب حالا كه موفق شديم ميتونيم جلوي اين پنجره با آرامش بايستيم و ستاره ها رو تا طلوع آفتاب تماشا كنيم . نظرت چيه ايتاچي ؟
ايتاچي : موفقم ، بيا همينكار رو بكنيم ... بالاخره بعد از مدتها تونستم فرصت كنم به ستاره ها نگاه كنم ...



.gif  image047.gif (اندازه: 3.1 KB / تعداد دفعات دریافت: 8)
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2011/11/14 10:22 PM، توسط farshad.)
2011/11/14 10:17 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
farshad
キャプテン翼の生成



ارسال‌ها: 10,334
تاریخ عضویت: Jul 2010
اعتبار: 1019.0
ارسال: #43
RE: داستان طنین زنگ در 24 ساعت آینده
بچه ها بعد از مدتها يه نفر ار مهمانان داشت اين تاپيك رو ميديد گفت ميه پست بدم شما هم ببينينش .
2012/07/27 02:19 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
موضوع بسته شده است 


موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
documents [داستان] آدمانتِم dot. 4 1,680 2021/05/19 09:32 PM
آخرین ارسال: dot.
  داستان:در مرز مشترک آتیش پاره 7 2,330 2021/04/21 07:06 PM
آخرین ارسال: آتیش پاره
documents (داستان کوتاه) انتظار Ilyaa_JA 0 1,017 2021/04/17 04:29 PM
آخرین ارسال: Ilyaa_JA
One Piece-1 [داستان] جلگه‌ی بایر dot. 1 1,165 2021/03/10 12:12 AM
آخرین ارسال: dot.
  کلکسیون داستان های کوتاه دارسی ال.سی dot. 2 1,208 2021/01/24 11:31 PM
آخرین ارسال: dot.



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان