زمان کنونی: 2024/11/06, 08:59 AM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/11/06, 08:59 AM



موضوع بسته شده است 
 
امتیاز موضوع:
  • 14 رأی - میانگین امتیازات: 4.57
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

منشور

نویسنده پیام
zhou yu
son of fire



ارسال‌ها: 452
تاریخ عضویت: Mar 2014
اعتبار: 87.0
ارسال: #41
RE: منشور
داستانت جالبه ادامش بده
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2014/09/03 12:47 AM، توسط zhou yu.)
2014/09/03 12:38 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
zhou yu
son of fire



ارسال‌ها: 452
تاریخ عضویت: Mar 2014
اعتبار: 87.0
ارسال: #42
RE: منشور
عجب.وقتی من اومدم هیچ پیامی به غیر از قسمت اول داستان ندیدم پس چطور یه دفعه اینقدر جواب اومد؟؟؟؟!!!!!!
2014/09/03 12:46 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
♥animpark princess♥
♡Shadow lover♡



ارسال‌ها: 1,487
تاریخ عضویت: Dec 2013
اعتبار: 327.0
ارسال: #43
RE: منشور
(2014/09/03 12:46 AM)سابوزا نوشته شده توسط:  عجب.وقتی من اومدم هیچ پیامی به غیر از قسمت اول داستان ندیدم پس چطور یه دفعه اینقدر جواب اومد؟؟؟؟!!!!!!
اینا اینجا بودن
2014/09/03 02:08 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
Michiru
دودوسول سول لالاسول :))



ارسال‌ها: 2,167
تاریخ عضویت: Jul 2014
اعتبار: 684.0
ارسال: #44
RE: منشور
خیلی داستان نویسیت خوبه آفرینمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
2014/09/03 08:47 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
Princess Fire
.



ارسال‌ها: 1,189
تاریخ عضویت: Feb 2014
اعتبار: 278.0
ارسال: #45
RE: منشور
فقط مستونم بگم وای جای حرف نزاشتی دخترتصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/48.gifتصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/48.gifتصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/48.gif
کارت معرکه ست.عالییییییه.محشرهتصویر: richedit/smileys/YahooIM/8.gifتصویر: richedit/smileys/YahooIM/8.gifتصویر: richedit/smileys/YahooIM/8.gifتصویر: richedit/smileys/YahooIM/8.gif
 
2014/09/03 05:09 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
♥animpark princess♥
♡Shadow lover♡



ارسال‌ها: 1,487
تاریخ عضویت: Dec 2013
اعتبار: 327.0
ارسال: #46
RE: منشور
باید با هلیکوپتر میرفتیم....به سمت محل فرود هلیکوپتر رفتم و منتظر موندم...کمی بعد هری اومد و گفت:
-هلیکوپتر کمی دیگه میاد
سرم رو به علامت باشه تکون دادم......کمی بهش نگاه کردم....کاپشت چرمی قهوه ای پررنگ پوشیده بود که دگمه هاش باز بودن و زیرش یه آستین کوتاه سیاه رنگ پوشیده بود با شلوار سیاه.خورشید داشت غروب میکرد و چیزی به شب نمونده بود.کمی بعد هلیکوپتر از راه رسید و درش باز شد و سوارش شدیم....کمی بعد از زمین بلند شد...توی راه هری داشت نقشه رو بهم میگفت:
-خب.....ما از این راه وارد ساختمون میشیم و بعد بدون اینکه کسی متوجه بشه وارد اتاق کنترل میشیم و کامپیوتر ها رو هک میکنیم و اطلاعات لازم رو بر میداریم و خارج میشیم البته وارد شدن به اتاق کنترل سخته....چون اونجا نگهبانای زیادی داره که همشون مسلحن و حرفه ای
هلیکوپتر نشست.....خیلی دور تر از جایی که قرار بود بریم...چون نباید دیده میشدیم....از اونجا به بعد رو باید پیاده میرفتیم...ما از راه هواکش باید وارد میشدیم و به مکان مورد نظر میرفتیم....بین راه چیزای زیادی دیدم....کارخونه ی ساخ اسلحه.....آزمایشگاه که چیزای مختلف رو توش آزمایش میکرد....جایی که سرباز ها رو توش آموزش میدادن و.....
هری گفت:
-رسیدیم!اینم اتاق کنترل
عجیب بود...هیچ کس اونجا نبود.....چطور ممکنه هیچ کس حتی برای نگهبانی هم اونجا نباشه؟....هر دو رفتیم پایین و هری با کامپیوتر ور رفت......من به در خیره شدم و گفتم:
-من میرم یه نگاهی بندازم
-چی؟نه مامور جسیکا شما نباید....
من هیچ توجهی بهش نکردم و قبل از این که حرفشو تموم کنه رفتم و در رو بستم.....خیلی آروم و با احتیاط راه میرفتم..کلتم توی دستم بود و انتظار داشتم همین الان یک نفر بهم حمله کنه....اما هیچ خبری نبود....و ناگهان...
2014/09/03 10:50 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
Nazi MF
کاربر حرفه‌ای



ارسال‌ها: 709
تاریخ عضویت: Feb 2014
اعتبار: 182.0
ارسال: #47
RE: منشور
خیلی جالبه داستانت.تصویر: richedit/smileys/YahooIM/8.gif
ادامه شو زودتر بذار.تصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/48.gif
راستی یکم بیشتر بنویس تصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/34.gif
2014/09/04 02:58 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
♥animpark princess♥
♡Shadow lover♡



ارسال‌ها: 1,487
تاریخ عضویت: Dec 2013
اعتبار: 327.0
ارسال: #48
RE: منشور
(2014/09/04 02:58 PM)Nazi MF نوشته شده توسط:  خیلی جالبه داستانت.مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
ادامه شو زودتر بذار.مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
راستی یکم بیشتر بنویس مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
خیلی ممنون عزیزم
چشم
2014/09/04 03:12 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
♥animpark princess♥
♡Shadow lover♡



ارسال‌ها: 1,487
تاریخ عضویت: Dec 2013
اعتبار: 327.0
ارسال: #49
RE: منشور
ناگهان متوجه ی صدای شادی و دست شدم...صدا از طرف یه اتاق میومد.... یه اتاق خیلی بزرگ که توش یه کامپیوتر بزرگ بود و همه اونجا بودن......در اتاق یکم باز بود.....به سمت اتاق رفتم و از روزنه به داخل نگاه کردم......تعداد زیادی آدم اونجا بود که همه یک شکل لباس پوشیده بودن....همون یونیفرم.روی یه جای پل مانند یه مردی رو دیدم....کت شلوار سیاه به تن کرده بود و خیلی باکلاس راه میرفت....اون روش رو به سمت بقیه کرد و گفت:
-بالاخره همه چیز آماده شد......بعد مدت ها تلاش تونستیم دستگاه رو بسازیم.....و حالا.........فقط مونده منشور رو به چنگ بیاریم.....خبر چین ها گفتن اونا برای حفاظت از منشور دو مامور رو گذاشتن.....یک دختر....و یک پسر.....و چیز مهم اینه که دختره....یک....
داشتم گوش میدادم که ناگهان یک نفر تفنگشو به کمرم فشار داد و داد زد:
-تکون نخور!
فهمیدم یکی از سرباز هاست....گفت:
-تفنگتو بنداز.....و دست هاتو ببر بالا!
تفنگو انداختم روی زمین و دست هامو آروم بردم بالا و گفت:
-خب!.....حالا حرکت کن!
از حرف زدنش معملوم بود که خیلی ترسیده.....کمی به پشتم و به اون خیره شدم و موقعیت رو سنجیدم و بعد سریع برگشتم.خواست بهم شلیک کنه با لگد زدم زیر دستش و به یه طرف دیگه شلیک کرد و تفنگ از دستش افتاد....با ترس عقب رفت و من خیلی خونسرد ایستاده بودم.....به سمتم حمله ور شد و خواست مشتشتش رو بهم بزنه که جاخالی دادم....سعی کرد تعادل خودش رو حفظ کنه تا نیافته و برگشت و دوباره حمله کرد....این دفعه جاخالی ندادم....وقتی خواست بهم مشت بزنه دستشو گرفتم و با یه فن قوی انداختمش زمین......ناگهان یکی داد زد:
-بگیریدش!!!!!! اون از پایگاه اومده!این همون ماموره هست!
سرم رو به طرف اتاق برگردوندم و دیدم همه به سمت اسلحه ها شون میرن و به مکان پل مانند نگاه کردم....اون مرد داشت با خشم بهم نگاه میکرد.......ناگهان یکی به طرفم حمله ور شد...جاخالی دادم و دستش رو پیچوندم و به طرف کمرش خم کرد....جیغش در اومد...تعدادشون زیاد بود...از پس همه برم نمیومدم....برای همین پرتابش کردم به سمت سربازای دیگه...کلتم رو که روی زمین افتاده بود برداشتم و به سمت اتاق کنترل دویدم......سریع رفتم تو و در رو محکم پشت سرم بستم و قفلش کردم و گفتم:
-سربازا....
-میدونم....همه چیز رو از تو دوربین دیدم!.....عجله کن!من همه چیزو از تو کامپیوتر به فلش انتقال دادم و حالا باید از اینجا فرار کنیم
هر دو از طناب بالا رفتیم و وارد هواکش شدیم و درش رو بستیم....از اونور سرباز ها سعی میکردن در رو بشکونن.....صدای شکسته شدن در رو شنیدم....همشون وارد شدن و با هم میگفتن:
-پس کجان؟
-کجا غیبشون زد؟
-چطوری فرار کردن؟اینجا که راهی نیست
و ناگهان یکی داد زد:
-احمق ها!اونا از را هواکش فرار کردن!برید دنبالشون!
صداش مثل همون مرد بود.....سرباز ها گفتن:
-بله قربان!
و سریع به سمت بیرون اتاق رفتن.....ما سریع خودمون رو به بیرون رسوندیم.....توی حیاط بودیم که ناگهان یکی داد زد:
-اونا اونجان!عجله کنید!بگیریدشون!
ما هم به سرعت به طرف خروجی رفتیم.....همه دنبالمون بودن...داشتیم به در میرسیدیم که ناگهان بسته شد......چراغ ها رو به سمتمون باز کردن و با دستامون جلوی چشمامون رو گرفتیم تا نور زیاد چشمامون رو اذیت نکنه......همه ی تفنگ ها به سمتمون نشونه گرفته شده بودن و اون زمان هیچ چیز به فکرمون نمیرسید که ناگهان از آسمون چیزی به صورت رگبار به طرف سرباز ها شلیک کرد و اونا از ترس برای نجات جونشون دویدند و ناگهان یک موشک به طرفشون پرتاب شد و یک سری تو آتیش سوختن و صدای داد و فریاد میومد......اون هلیکوپرمون بود.......سریع نردبان طنابی رو انداخت و ما ازش بالا رفتیم و نشستیم توی هلیکوپتر و با سرعت هرچه تمام تر از اونجا دور شدیم...هری گفت:
-به خیر گذشت!
-من.....من متاسفم
-اشکالی نداره!مهم اینه که هردو سالمیم و ماموریت انجام شد!
ادامه دارد
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2014/09/06 12:51 AM، توسط ♥animpark princess♥.)
2014/09/05 02:22 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
♥animpark princess♥
♡Shadow lover♡



ارسال‌ها: 1,487
تاریخ عضویت: Dec 2013
اعتبار: 327.0
ارسال: #50
RE: منشور
به پایگاه رسیدیم....تو این فکر بودم که چطوری این دردسری رو که ایجاد کردم براشون توضیح بدم.....با هم داخل اتاق شدیم و فلش رو دادیم دست دکتر کندلت تا بره و بررسیش کنه....وقتی دکتر کندلت رفت بیرون جیسن گفت:
-و حالا در مورد اتفاقی که تو ماموریتتون افتاد.....بهتره کل ماجرا رو بگین
هری:اگه اشکالی نداره...من بگم فرمانده
-حتما
-راستش....من باعث شدم
سرم پایین بود.....وقتی اینو شنیدم سرم رو بالا برم و بهش نگاه کردم....چشمام درشت شده بود و با تعجب بهش خیره شده بودم....گفت:
-راستش وقتی مامور جسیکا داشت سعی میکردکامپیوتر ها رو هک کنه...من از اتاق رفتم بیرون...ایشون سعی کردن جلوی منو بگیرن اما من قبول نکردم و بعد دیده شدم
جیسن:که اینطور...درست میگه جسیکا؟
من زبونم بند اومده بود و نمیدونستم تو اون لحظه چی بگم که متوجه شدم هری داره سعی میکنه تا بهم بفهمونه که بگم آره
جیسن:جسیکا
-ب...بله؟...آ...آره
جسن آهی کشید و گفت:ایندفعه بخشیده میشی و من چیزی در این مورد به شورا نمیگم...اما دیگه تکرار نشه
-بله فرمانده...ممنون
ناگهان تلفن توی اتاق جیسن زنگ خورد...جیسن بعد از چند بار بله گفتن گوشی رو گذاشت و گفت:
-دکتر کندلت بود....اون گفت چیزایی رو که توی فلش بوده رو چک کرده و ما باید بریم پیشش.....شما اول برید من یکم دیگه میام
هری و من:چشم
وقتی از اتاق بیرون رفتیم من گفتم:
-چرا اینکارو کردی؟!؟!؟!؟
-هی!ما همکاریم!اینو هم...بذار به حساب همکار بودنمون
-اما....این ممکنه برات دردسر...
-هی!فرمانده گفت که به کسی نمیگه و بخشیده شدم...مهم نیست!الان هم بهتره بریم پیش دکتر کندلت
-باشه
توی راه من داشتم به حرف اون مرد فکر میکردم:نکته ی جالب هم اینه که اون دختر....اون دختر چی؟منظورش چی بود؟؟که ناگهان هری با دوتا دستاشهر دو شونه مو گرفت و منو کشید به سمت خودش....با تعجب بهش نگاه کرد و گفت:
-چه اتفاقی برات افتاده؟نگاه...داشتی خودتو از پله ها مینداختی پایین
به جلوم نگاه کردم....اونقدر فکرم مشغول بود که اصلا نفهمیده بودم داشتم از پله ها میافتادم....گفتم:
-ممنون
-خواهش میکنم.....اما چی شده؟.....چی فکرتو مشغول کرده؟
-چی؟......هی...هیچی!
-مطمئنی؟
-آ...آره
لبخند زد و گفت:
-باشه
کمی بعد گفتم:
-هری
-بله؟
-اون......اون مردی که اونجا داشت برای اون سرباز ها سخنرانی میکرد کی بود؟
-آم...اون همون ادوارده
-همون مجرم فراری؟
-آره
هر دو ساکت شدیم و هیچی نگفتیم....چند لحظه بعد:
-خیلی حرفه ای هستی
-چ...چی؟
-همونطور که سخنرانی ادوارد رو تو دوربین ها دیدم....جنگیدن تو رو هم دیدم
-آه.....مم....ممنون
بالاخره رسیدیم....وقتی وارد اتاق شدیم دکتر کندلت داشت با کامپیوتر کار میکرد......هری گفت:
-چیزای مورد نیاز رو پیدا کردید؟
-بله....واقعا کارتون عالی بود....فرمانده کمی دیگه میاد.....منتظر بمونید
هردو:چشم
********************************************************************************​*******************************************
جسیکا و مامور هری برگشتن.....اطلاعات مورد نیاز رو اوردن اما.....نزدیک بود به دردسر بیافتن....جسیکا کارشو خوب انجام داد و اطلاعات رو برداشت....اما مامور هری.....اون باعث شد که ماموریت لو بره.مامور هری کل ماجرا رو برام تعریف کرد......اون گفت:
-وقتی جسیکا داشت کامپیوترها رو هک میکرد من تصمیم گرفتم که برم بیرون....مامور جسیکا سعی کرد منو منصرف کنه اما من قبول نکردم و بعد دیده شدم
آهی کشیدم و گفتم:
-ایندفعه بخشیده میشی و من چیزی در این مورد به شورا نمیگم...اما دیگه تکرار نشه
-بله فرمانده...ممنون
-حالا باید برین پیش دکتر کندلت.....منم یکم دیگه میام
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2014/09/22 12:14 AM، توسط ♥animpark princess♥.)
2014/09/07 12:00 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
موضوع بسته شده است 




کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان