زمان کنونی: 2024/11/06, 05:30 AM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/11/06, 05:30 AM



موضوع بسته شده است 
 
امتیاز موضوع:
  • 14 رأی - میانگین امتیازات: 4.57
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

منشور

نویسنده پیام
♥animpark princess♥
♡Shadow lover♡



ارسال‌ها: 1,487
تاریخ عضویت: Dec 2013
اعتبار: 327.0
ارسال: #51
documents RE: منشور
سلاااااااااااااااااااااااااااام!!!!
ببخشید دیر شد!
آها!راستی!قسمت قبل یه سری تغییرات توش ایجا شد!حتما یه دور دیگه بخونیدش
خب!


قطره های عرق روی صورتم هستن....نفس نفس میزنم و ناگهان جیغ میزنم و چشمام رو باز میکنم....مثل همیشه یه کابوس دیگه....اشک از گونه هام سرازیر میشه....از روی تخت خواب بلند میشم و به سمت آشپزخونه میرم....چراغ رو باز میکنم....پارچ آب رو بر میدارم و یه لیوان آب برای خودم میریزم و میخورم و عرق روی صورتم رو پاک میکنم و دوباره به 5 سال پیش فکر میکنم
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
با هری یه جا نشسته بودیم و دکتر کندلت رو تماشا میکردیم.....داشت با کامپیوتر ور میرفت...ناگهان در آهنی باز شد و جیسن اومد داخل و در پشت سرش بسته شد....من و هری بلند شدیم و هری ادای احترام کرد(منظور از ادای احترام اونطوری هست که سربازا میکنن)جیسن به طرف دکتر کندلت رفت و گفت:
-خب....متوجه ی چه چیزایی شدین دکتر؟
-خب....مثل اینکه اونا در حال ساخت یک نوع دستگاه خاص هستن
هری:دستگاه؟
-بله
من:اما....چه دستگاهی؟
-به نظر میاد یک دستگاه....انتقال نیرو باشه....اما من باید بیشتر در این مورد تحقیق کنم و هر وقت مطمئن شدم این چه دستگاهیه بهتون خبر میدم
از اتاق رفتیم بیرون.....جیسن باید میرفت و به کلاس های آموزشی مامور های تازه کار رسیدگی میکرد...هم من و هم هری آزاد بودیم و میتونستیم بریم خونه...میخواستم یکم هم که شده بخوابم....بدون اینکه با کسی حرف بزنم به سمت اتاق پرو رفتم و لباسمو عوض کردم....به پارکینگ رفتم و تا در ماشین رو باز کردم و یکی از پاهامو گذاشتم توش تا سوار شم صدای انفجاری شنیدنم و وقتی به ساختمون نگاه کرم....از پشتش دود بلند میشد....همه با ترس به طرف ساختمون میدویدن....دیگه هیچ کس تو پارکینگ نبود....صبرم لبریز شد...کلتم رو برداشتم و در ماشین رو بستم و به سمت ساختمون دویدم...توی راه صدای تیر اندازی به گوشم خورد.....پشت سر هم تیر اندازی میشد...وقتی وارد ساختمون شدم یک سری سرباز رو دیدم.....یونفرمشون با یونفرم پایگاه فرق داشت.....اونا یونیفرمای پایگاه ادوارد بودن....ناگهان یکی داد زد:
-این همون ماموره ست!بکشیدش!
و به طرفم شلیک کردن و قبل از اینکه تیر ها بهم بخورن خودمو انداختم پشت یکی از دیوار های پایگاه و به دیوار تکیه دادم........نفس عمیقی کشیدم....چاره ای جز کشتنشون نداشتم....با دوتا دستام کلت رو محکم گرفتم و دستمام رو به طرف بالا خم کردم و سریع از پشت دیوار اومدم و بیرون شروع به دویدن و تیر اندازی کردم و پریدم پشت میزی که اونجا بود....من کلت داشتم و اونا رگبار...کمی از پشت میز بالا اومدم به طوری که سر و بالای شکمم معلوم باشه و شروع کردم به تیر اندازی کردن....بیشترشون کشته شده بودن...دوباره بهم تیر اندازی کردن و سریع رفتم پشت میز...فشنگ رو عوض کردم و دوباره رفتم بالا تیر اندازی کردم....همشون رو کشتم....بلند شدم و از بین جسد ها گذشتم و وقتی خواستم به طرف آس**نس*ر برم یک تیر از پشت به شونه م شلیک شد....شکه شدم.....یکیشون قایم شده بود....خون از شونه م سرازیر شده بود......شونه ی دست راستم رو زده بود یعنی دستی که تفنگو باهاش گرفته بودم...با دست چپم شونه ی دست راستم رو محکم گرفتم و برگشتم و بهش شلیک کردم....افتاد زمین....خون همونطور از زخمم بیرون میریخت....به سمت آس**نس*ر رفتم و به دیوارش تکیه دادم و دگمه ی طبقه ی بالایی رو زدم...یعنی طبقه ای که جیسن و بقیه بودن.
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2014/09/22 01:45 AM، توسط ♥animpark princess♥.)
2014/09/22 01:34 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
موضوع بسته شده است 




کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان