زمان کنونی: 2024/11/06, 12:50 PM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/11/06, 12:50 PM



موضوع بسته شده است 
 
امتیاز موضوع:
  • 14 رأی - میانگین امتیازات: 4.57
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

منشور

نویسنده پیام
♥animpark princess♥
♡Shadow lover♡



ارسال‌ها: 1,487
تاریخ عضویت: Dec 2013
اعتبار: 327.0
ارسال: #21
RE: منشور
(2014/05/15 10:01 AM)ÅℝÅ$✻ نوشته شده توسط:  عالی بود ... دست به قلمت داره تو هر پست بهتر میشه ...مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
میدونم که کار بعدیت فوق العاده میشه ...مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
ممنونمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
2014/05/15 10:09 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
Manaka
Çalıkuşu



ارسال‌ها: 2,722
تاریخ عضویت: Jan 2014
اعتبار: 768.0
ارسال: #22
RE: منشور
محشر بودددددددددددددددددد عالی بودددددددددد خیلی قشنگ بودددددددددددددد آفریننننننننننننننننننننننن
2014/05/18 02:32 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
♥animpark princess♥
♡Shadow lover♡



ارسال‌ها: 1,487
تاریخ عضویت: Dec 2013
اعتبار: 327.0
ارسال: #23
RE: منشور
(2014/05/18 02:32 PM)Manaka نوشته شده توسط:  محشر بودددددددددددددددددد عالی بودددددددددد خیلی قشنگ بودددددددددددددد آفریننننننننننننننننننننننن
ممنون!!!!!!!!!!!!!!!^_^
2014/05/19 11:32 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
♥animpark princess♥
♡Shadow lover♡



ارسال‌ها: 1,487
تاریخ عضویت: Dec 2013
اعتبار: 327.0
ارسال: #24
RE: منشور
اون شب خیلی خوش گذشت.بعد اون با هم رفتیم خونه و من رفتم خوابیدم.صبح که بیدار شدم گفتم:
-جیسن
جوابی نشنیدم.....دمپایی هامو پوشیدم و رفتم پایین.وقتی رفتم توی آشپزخونه و یه نامه روی در یخچال دیدم.......روش نوشته بود:
یه کاری پیش اومده و من رفتم پایگاه صبحونه ی خودتو بخور و بعد با ماشینت بیا پایگاه.
ماموریتت داره شروع میشه
جیسن
خیلی تعجب کردم......مثل اینکه بالاخره میخواست بهم بگه ماجرای این ماموریت چیه.....صبحونمو خوردم و رفتم توی گاراژ و سوار ماشین شدم و روشنش کردم.چیزی نمونده بود به پایگاه برسم که ماشین رو یه گوشه توی جاده نگهر داشتم و اومدم بیرون و به اطراف نگاه کردم.....نسیم ملایمی وزید و من چشمام رو بستم و حسش کردم.....خیلی خنک بود.پایگاه توی جای واقعا زیبایی.....و دقیقا جایی هست که هیچ کس ازش خبر نداره.سوار ماشین شدم و حرکت کردم.....وقتی به طرف در رفتم ناگهان یادم اومد که کارت ورود رو نیاوردم!که ناگهان یکی از سربازها اومد کنار پنجره ی طرف من و آروم زد به پنجره و من پنجره رو پایین اوردم و به کسی که در رو باز و بسته میکرد گفت:
-مشکلی نیست در رو باز کن
خیلی تعجب کردم......از کی تاحالا همه منو میشناسن و اینطوری میکنن؟یه حسی بهم میگفت که اونا دارن یه چیزی رو ازم پنهان میکنن......اما اون چی بود؟
ادامه دارد
2014/05/20 09:38 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
Death
無双OROCHI



ارسال‌ها: 495
تاریخ عضویت: Dec 2013
اعتبار: 168.0
ارسال: #25
RE: منشور
للللللللللاااااااییییییییککککککککککک خیلی خوب بود
2014/05/21 09:06 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
rengo1374
mohammad



ارسال‌ها: 1,169
تاریخ عضویت: Oct 2013
اعتبار: 166.0
ارسال: #26
RE: منشور
عال بود ادامه بده
2014/05/21 09:16 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
Aisan
isun



ارسال‌ها: 5,853
تاریخ عضویت: Jul 2013
ارسال: #27
RE: منشور
آفرین!
خیلی داستان جالبیه!
از نظر توصیف و تخیل حرف نداری!
داستان خوبیه!
ادامه بده!منتظریممطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
2014/05/21 11:16 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
♥animpark princess♥
♡Shadow lover♡



ارسال‌ها: 1,487
تاریخ عضویت: Dec 2013
اعتبار: 327.0
ارسال: #28
RE: منشور
حتما!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!از همتون ممنونتصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/18.gif
2014/05/21 11:25 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
_lady.bird_
کاربر حرفه‌ای



ارسال‌ها: 1,287
تاریخ عضویت: Dec 2013
اعتبار: 464.0
ارسال: #29
RE: منشور
اقا یکم بیشتر بنویس ولی خوب بید
2014/05/21 03:46 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
♥animpark princess♥
♡Shadow lover♡



ارسال‌ها: 1,487
تاریخ عضویت: Dec 2013
اعتبار: 327.0
ارسال: #30
RE: منشور
وقتی رسیدم ماشینمو توی پارکینگ پایگاه پارک کردم و رفتم به سمت در اتاق جیسن.....اون توی اتاقش نبود(دفترش).با خودم فکر کردم که ممکنه یکم دیگه بیاد برای همین منتظر موندم....نیومد و برای همین بهش زنگ زدم.جواب نداد و برای همین بازم منتظرش موندم.دیگه خسته شدم و تصمیم گرفتم یکم تو پایگاه بگردم و اطراف رو ببینم و شایدم جیسن رو سر راه پیدا کنم.هیچ کس توی پایگاه نبود.....هیچ کس رو پیدا نکردم تا ازش بپرسم جیسن کجاست......انگار همه آب شده بودن و رفته بودن توی زمین......ماجرا چیه؟چرا کسی نیست؟به این چیزا داشتم فکر میکردم که ناگهان هری....همون پسره رو دیدم.به سمتم اومد و گفت:
-بالاخره اومدین!.......عجله کنین!
-چیشده؟
-فرمانده همه رو خبر کرده تا به سالن جلسه همه ی اعضا برن!شما هم کسی هستید که باید به اون جلسه بیاد!
-چ...چی؟
-فرمانده منو مامور کرده شما رو ببرم اونجا خانم جسیکا....لطفا دنبالم بیاین
به دنبالش به راه افتادم.....بالاخره رسیدیم به اتاق جلسه و وقتی هری درو برام باز کرد دیدم همه اونجا هستن.از مامورای کار بلد پایگاه تا کسایی که داشتن آموزش میدیدن.....همه اونجا بودن.اونجا یه اتاق دایره شکل بزرگ هست که دور تادورش صندلیه(مثل زمین فوتبال فقط دایره شکله و فضاش بسته هست)یه میز دراز هم پایین بود که فرمانده ها روش میشستن.جیسن گفت:
-مامور جسیکا لطفا بیاید نزدیک
رفتم نزدیک و گفتم:
-جی...یعنی فرمانده.....چه اتفاقی.....افتاده
جیسن چیزی نگفت و به یه صندلی که نزدیکش بود اشاره کرد و من روی اون صندلی نشستم.جیسن صندلی خودش رو کنار زد و رفت عقب تر و یک دگمه رو فشار داد و یه تصویر از شورا ضاهر شد و اعضای شورا گفتن:
-ما.....امروز جمع شدیم....تا در مورد یک موضوع مهم حرف بزنیم.همونطور که میدونید مجرم معروف یعنی((ادوارد پارک))(سم شد ادوارد)از زندان فرار کرده.اون الان دنبال شیءای به اسم منشور هست.
صدای پچ پچ ها شروع شد و هرکس تو گوش کس دیگه ای یه چیزی میگفت....جیسن چند بار دست زد تا همه ساکت بشن.....و اعضای شورا ادامه ی حرفاشون رو گفتن:
-منشور شیءای هست که قدرت بی نظیری به اندازه ی این که میتونه دنیا رو نابود بکنه داره....و برای همین ادوارد دنبالشه تا بتونه دنیای ما رو نابود کنه.....و وظیفه ی محافظت از منشور....به عهده مامور جسیکاست
من:ک....کی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟من؟؟؟؟؟
-بله مامور جسیکا....شما کسی هستید که باید از منشور دربرابر ادوارد کنید
-من؟؟؟؟آخه چرا من؟؟؟؟
********************************************************************************​********************************
بالاخره جسیکا ماموریتش رو فهمید.....اما این کل حقیقت نبود.....از یه طرف میخوام بهش بگم و از طرفی دیگه......میترسم که اگه اینو بفهمه چیکار میخواد بکنه...حتی....شورا هم اجازه نمیده بهش بگم....اونا فقط به فکر اینن که این چیزا جایی پخش نشن!جسیکا حتی نمیدونه برای چی اونو برای این ماموریت انتخاب کردن.....دوباره صدای پچ پچ اومد.جسیکا خیلی تعجب کرده بود.بعد جلسه بیرون اومدیم و اون خیلی آروم داشت میومد بیرون.....انگار داشت میلنگید.به سمتش رفتم و سعی کردم و بهش گفتم که همه چیز آرومه و اون میتونه این کارو انجام بده
2014/05/26 01:06 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
موضوع بسته شده است 




کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان