زمان کنونی: 2024/11/06, 12:50 PM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/11/06, 12:50 PM



موضوع بسته شده است 
 
امتیاز موضوع:
  • 14 رأی - میانگین امتیازات: 4.57
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

منشور

نویسنده پیام
♥animpark princess♥
♡Shadow lover♡



ارسال‌ها: 1,487
تاریخ عضویت: Dec 2013
اعتبار: 327.0
ارسال: #1
منشور
از خواب بیدار شدم........توی یه اتاق بودم.......یه اتاق که دیواراش از آهن هست و یه در آهنی بزرگ اونجاست.از روی تخت بلند شدم.......پاهای برهنه ام رو روی زمین گذاشت و سعی کردم بایستم......اما نتونستم و افتاده........دوباره سعی کردم بلند شم و به طرف در رفتم........راه رفتن برام خیلی سخت بود....هر کاری کردم در باز نشد....وقتی به کنار در نگاه کردم دیدم برای باز کردنش نیاز به جای دست هست......... اما چه فایده؟جای دست منو که نمیخوند........ناگهان در باز شد و......
-جسیکا!تو کی بیدار شدی؟؟؟؟
-
دکتر کندلت.....من......من......
ناگهان افتادم و بیهوش شدم......آسمون شهر قرمز شده بود و مردم دارن فرار میکردن و جیغ میزدن و از کنارم میگذشتن و ناگهان یه چیزی به طرفم پرتاب شد و....منفجر شد.جیغ زدم و از خواب پریدم.......جیسن بالای سرم بود:
-
جسیکا چی شده؟؟؟؟
-
من....من کجام؟
-
ما توی پایگاهیم
خودم باید حدس میزدم.حتما میخواین بدونید پایگاه کجاست.....خب ما یه سازمانیم به اسم سازمان حفاظت از زمین و همیشه آماده ایم تا از اتفاقات خیر منتظره ای که برای زمین میفته جلوگیری کنیمپایگاه ما یه جای دور از نیویورک و مردمش هست و بالای یه تپه ی بلند هست.جیسن هم فرمانده ی اصلی اینجاست و همه فرمانده جیسن صداش میکنن اما من فرق دارم.ناگهان دکتر کندلت اومد تو و گفت:
-
پس بعد از سه سال جسیکای ما برگشت
-سه سال؟این یعنی چی؟
جیسن:
خب راستش.......تو سه ساله که توی کمایی
-چ......چی؟؟؟؟

این داستان ادامه دارد

 
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2014/09/02 09:01 PM، توسط ♥animpark princess♥.)
2014/05/01 09:50 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
RYOMA ECHIZEN
جاسوس منفجره

*


ارسال‌ها: 616
تاریخ عضویت: Mar 2014
اعتبار: 53.0
ارسال: #2
RE: منشور
چقدر جالبه
میشه بیشتر بنویسی؟؟؟
2014/05/01 09:53 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
♥animpark princess♥
♡Shadow lover♡



ارسال‌ها: 1,487
تاریخ عضویت: Dec 2013
اعتبار: 327.0
ارسال: #3
RE: منشور
باشه به زودی مینویسم اما الان وقت ندارم
اون عکسه هم عکس جسیکاست
2014/05/01 07:46 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
an Uchiha
شوالیه ی تبعیدی



ارسال‌ها: 2,631
تاریخ عضویت: Aug 2013
ارسال: #4
RE: منشور
قشنگ بود خوشم امد
2014/05/01 10:02 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
RYOMA ECHIZEN
جاسوس منفجره

*


ارسال‌ها: 616
تاریخ عضویت: Mar 2014
اعتبار: 53.0
ارسال: #5
RE: منشور
J'attends avec impatience pour
بی صبرانه منتظرشم
2014/05/02 10:18 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
.:shaghayegh:.
والیبالست پارک انیمه



ارسال‌ها: 974
تاریخ عضویت: Aug 2013
ارسال: #6
RE: منشور
جالبه ادامه بده
مشتاق شدم
2014/05/02 03:39 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
♥animpark princess♥
♡Shadow lover♡



ارسال‌ها: 1,487
تاریخ عضویت: Dec 2013
اعتبار: 327.0
ارسال: #7
RE: منشور
باورم نمیشد.....سه سال؟گفتم:
-ل.....لباسام؟.....اونا کجان؟اینا چین تو تنم؟
-اینا لباسای آزمایشگاهن
یه لباس سفید بود و بلندیش تا زانوهام و رنگ سفید داشت.گفتم:
-میشه لباسامو برام بیاری؟
-راستش ما یه لباس دیگه برات داریم
-چه لباسی؟
-میگم بیارنش.....تو یکم دیگه بگیر بخواب....من باید برم کار دارم
-ب.....باشه
و رفت بیرون و من توی اتاق تنها موندم.اون با خونسردی به طرف اتاقش رفت و در رو بستش و قفلش کرد و یه دگمه ی قرمز رو فشار داد و تصویر مجازی ای به وجود اومد و جیسن گفت:
-همه چیز مرتبه....اون بیدار شد
-عالیه
منم سعی میکردم بخوابم اما هر کاری میکردم خوابم نمیبرد.....ناگهان دکتر کندلت وارد اتاق شد و گفت:
-خب....مگه قرار نبود بخوابی عزیم؟
-راستش.....دکتر کندلت خودتونم میدونین که من الان سه ساله که خوابم......همین مقدار برام کافیه
-وقتی که زمان اجرای ماموریت برسه تو دیگه نمیتونی استراحت کنیا
-ماموریت؟چه ماموریتی؟
-فرمانده تمام جزئیات رو خودش میگه بهت.....باید برم عزیزم!فعلا
-خداحافظ
رفتار همه خیلی عجیب شده بود......نمیدونستم برای چی اینطوری رفتار میکنن.اما چطوری؟چطوری تو کما رفتم؟
ادامه دارد
ببخشید بچه ها وقتم خیلی کمه برای همین کم مینویسم
 
2014/05/03 10:29 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
♥animpark princess♥
♡Shadow lover♡



ارسال‌ها: 1,487
تاریخ عضویت: Dec 2013
اعتبار: 327.0
ارسال: #8
RE: منشور
ناگهان چند نفر اومدن و تو لباسمو بهم دادن.لباس عجیبی بود اما قشنگ بود.پوشیدمش و منتظر جیسن شدم.و اومد.جیسن گفت:
-لباس جدیدت بهت میاد
-ممنون.....یکم عجیب نیست؟
-چی؟
-این لباسه رو میگم
-آه.....نه خیلی قشنگه
و در رو باز کرد و رفت بیرون و گفت:
-دنبالم بیا
-اوه
و دنبالش رفتم.خیلی سریع راه میرفت برای همین مجبور بودم چند بار بدوم تا خودمو به کنارش برسونم.با تعجب به اطراف نگاه کردم.هر کس در حال انجام کاری بود.بعضی ها به من نگاه میکردن و تو گوش هم یه چیزایی میگفتن.با خودم فکرد کردم که شاید از این تعجب کردن که من از کما بیدار شدم.اما چیزی رو در موردم میگفتن که خودم هم نمیدونستم.جیسن منو برد طرف یه پنجره ی بزرگ و گفت که همونجا بمونم.وقتی رفت از پنجره بیرون رو نگاه کرد و یه نفر رو دیدم که داره بهم نگاه میکنه و وقتی دیدمش گونه هام سرخ شد و سریع دویدم طرف دیوار.
مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2014/09/02 09:02 PM، توسط ♥animpark princess♥.)
2014/05/05 01:23 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
Nazi MF
کاربر حرفه‌ای



ارسال‌ها: 709
تاریخ عضویت: Feb 2014
اعتبار: 182.0
ارسال: #9
RE: منشور
خیلی خوبه بقیشم بنویس جالبه داستانت
2014/05/05 08:15 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
rengo1374
mohammad



ارسال‌ها: 1,169
تاریخ عضویت: Oct 2013
اعتبار: 166.0
ارسال: #10
RE: منشور
عالی بود بازم ....
2014/05/05 08:16 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
موضوع بسته شده است 




کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 4 مهمان