زمان کنونی: 2024/11/06, 05:32 AM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/11/06, 05:32 AM



نظرسنجی: بنظرتون داستان میتونه خوب باشه یانه؟
این نظرسنجی بسته شده است.
اره 88.89% 8 88.89%
نه 11.11% 1 11.11%
در کل 9 رأی 100%
*شما به این گزینه‌ی رأی داده‌اید. [نمایش نتایج]

موضوع بسته شده است 
 
امتیاز موضوع:
  • 14 رأی - میانگین امتیازات: 4.93
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان بازگشت دابل اس

نویسنده پیام
JI MIN
انیماتور آینده



ارسال‌ها: 265
تاریخ عضویت: Mar 2014
اعتبار: 56.0
ارسال: #11
RE: داستان بازگشت دابل اس
قسمت10

همون موقع تلفنم زنگ خورد
 يومي:چقد زنگ خورت بالاست
شين مي:طرفدارا که ولش نمي کنن.تروخدا کاترين يه امضا بهمون بده
-ااااا.....خالمه
خاله:سلام کاترين کي مياي خونه ساعت8
-ما هنوز شام نخورديم
خاله:من اداره يه کار مهم دارم ماماني ام به جاي همراهه يکي از مريضا وايساده
-پس برايان الان تنهائه خونه؟
خاله:من ديگه داره ديرم ميشه بيا خونه پيشه برايان خداحافظ
يومي:چي شده؟
-برايان خونه تنهائه بايد برم پيشش
شين مي:اخي نامزدتو تنها گذاشتي خونه
يومي:نااااامزد؟؟؟؟؟؟؟؟؟
هيونگ:مگه دبيرستاني نيستين شماها؟؟
يومي:چرااااااا!!!!!!!!!!!!!!!
شين مي با ارنجش کوبوند تو شيکمه يومي که يني من نامزد دارم
يونگي:خب الان تنهائه نه؟چرا نمياريش اينجا؟
-اخه نميخوام مزاحم شيم
يونگي:نه بابا مزاحمت چيه هيونگ اينجاس تا تورو برسونه
هيونگ:چرا من بايد برسونم هيون پس براچي اينجا وايساده
هيون:چرا اخه من؟جونگ مين تورو ميرسونه
جونگي:ما با ماشينه هيونگ اومديم من الان ماشين ندارم
شين مي:اقاي پارک شما ماشين نداريد؟نااميدم کردين
جونگي:ماشينم بنزين نداشت زنگيدم به هيونگ که بياد دنبالم
شين مي:اقاي پارک شما پولم نداريد؟افسردم کردين
جونگی:من چرا باید به تو جواب پس بدم
يونگي:خب پس هيون تو به عنوان ليدر اين مسئوليت رو قبول کن
-من با تاکسي ميرم مزاحمتون نميشم
يونگي:ما تاکسي دابل همگي در خدمته شماييم
يومي:خدا شانس بده بهت
شين مي:احتمالا تو زندگي قبليش يه کشورو 5بار نجات داده
هيون:بهتره سريع بريم نامزدتو بياريم ميخوايم شامم بخويم
-چيجا چوسوميدا(واقعا معذرت ميخوام)
کيو:بالاخره هيون بايد از يه جايي کاراي قبليشو جبران کنه
يونگي:کيو برو بشين سرجات ميوه تو نخوردي هنوز
تو ماشين
هيون:من باور نميکنم نامزد داشته باشين
-حقيقت تلخه
هيون:فقط ادرسو بهم بگين که گم نکنم
-باشه حتما
جلو در خونمون
-من ميرم بالا برايانو ميارم 5دقيقه ديگه اينجام
هيون:فقط سريع به شام برسيم
بعداز 5 دقيقه
هيون از تو شيشه منو برايانو ديد
هيون:پس نامزدت کو؟؟؟؟؟؟
برايان:من نامزدشم ديگه چشات نميبينه منو
هيون همينطور داشت ميخنديد که
-چيش انقد خنده داره؟؟؟
هيون:واقعا خيلي بامزه اين شماها
-بهتره سريعتر بريم که به شام برسي
داخل خونه ی یونگی
دیدم که دارن هری 7 رو میبینن تقریبا اخراش بودن دیگه
جونگی:میذاری یه فیلم ببینیم یا نه؟همشو زدی جلو از اون موقع
شین می:اقای پارک من فقط جاهای بی مزه ی فیلمو دارم میزنم جلو
یومی:ولی شین می تو از اون موقع هی داری میزنی جلو.بدبخت راس میگه دیگه
کیو:خوبه الان دیگه میریم شام میخوریم
هیونگ:بالاخره رسیدین شماها؟45 دقیقس تو راهین
-بابا این لیدرتون خیلی قانون منده
یونگی:جدا؟نمی دونستیم!!
-خیلی اروم راه میره.دیگه داش حوصلم سر میرفت ولی در هرصورت ممنونم
هیون:قابل نداشت
جونگی:پس نامزدت کجاس؟
-ایناها دیگه.معرفی میکنم برایان پترسون
برایان:خوشبختم
هیونگو جونگیو کیو یونگی زدن زیره خنده
برایان:فک نکنم انقد خنده دار باشه
کیو:خیلی باحالی پسرجون
یونگی:میتونید شما سه تا برام یه کار انجام بدین؟
شین می:تا چه کاری باشه؟
یونگی:میخوام برام غذاهارو تزئین کنین ناسلامتی شما دخترین سلیقتون بهتراز مائه
-باشه ولی برایان تو برو تو پذیرایی بشین تلوزیون ببین

http://upload7.ir/images/95969350452659603286.jpg

با یونگی رفتیم اشپزخونه دیدیم چقد غذا پخته(البته اینجا فقط اشپزخونس و عکس غذاها نیس)

 http://upload7.ir/images/33096280534702136116.jpg

من سبزیجاته رو غذاهارو خرد میکردم
یومی ظرفارو اماده میکرد تا بچینیم
شین می:منم به کاره شماها نظارت میکنم
-ببخشید اقای یونگ سنگ امشب که جمعتون دوستانس پس چرا مارو دعوت کردین؟
یونگی:ناسلامتی شما میخواستین مارو برگردونین
یومی:درسته ولی احساس میکنم امشب نباید ما اینجا باشیم
یونگی:اگه شما نبودین حتما یه دعوا میشد امشب
شین می:مگه میشه شما خیلی خوب بودین امشب باهم
یونگی:دابل خیلی خودشونو جلوتون خوب نشون دادن
-پس همش نمایشه؟
یونگی:میشه اینجوری گفت ولی از همین نمایشا ما باید شروع کنیم
شین می:کاترین دیگه فوضولی بسه برو کارتو کن همه گشنه ان
-تو نمیخواد به من بگی
همه غذاهارو تزیین کردیم و سره میز چیدیم


http://upload7.ir/images/27201688460516566347.jpg
 
http://upload7.ir/images/12448230178388248698.jpg
 
http://upload7.ir/images/55621894405843856091.jpg
 
(ی غذا دیگه ام بود ک روش هدد 300 نوشته شده لود ولی اینجا نمیاره متاسفانه)
دابلن اومدن نشستن

کیو:واااااااای چقد قشنگ درستشون کردین
برایان:نامزده من هرکاری رو شروع کنه به بهترین نحو انجام میده
هیونگ:این 300 چیه؟
شین می:سنه اقای پارکه
جونگی:خیلی داری پررو میشی خانم لی!
شین می:اختیار دارین ما پیشه شما درس میبینیم
-بهتره شروع کنین به خوردن مخصوصا شما
بعد انگشتمو رو به هیون گرفتم
هیون:منننن؟؟؟؟
-شما همش تو راه میگفتین به شام برسیم فک کنم حیلی گشنتونه
هیونگ:اتفاقا هیون هرچی باشه شکمو نیس من میشناسمش
کیو:راس میگه همیشه دیرتر از همه شامشو میخورد دیرتر از همه ام گشنش میشد
هیون:بسه دیگه بهتره شامتون رو بخورید
یومی:بابا خیلی باحالین شما حتی نمیخواین ازتون تعریف بشه
یونگی:بالاخره لیدره گروهه دابل اسه کبیره
شین می:غذاها سرد میشن زحمتمون هدر میره بخورید
جونگی:چقدرم تو زحمت کشیدی
شین می:اقای پارک شما نمی دونین چقققققققققدر نظارت ادمو خسته میکنه
جونگی:تو راس میگ
شامو خوردیم موقعه ظرف شستن شده بود
من تمامه بشقابا و کاسه هارو رو اپن گذاشتمو
-لیدر دابله کبیر بهتره با شستنه ظرفا غذارو هضم کنی
هیون:فک کنم شما خیلی امشب سنگین خوردین بهتره خودتون وایسین
هیونگ زد زیره خنده و گف:هیون عاشقه ظرف شستنه!!!!
شین می:اقای پارکم باید خیلی دوس داشته باشن نه؟
جونگی:تو بیشتر از من دوس داری
یونگی:دعوا نکنین ماشین ظرفشویی دارم تو خونم
یونگی زد زیره خنده و ظرفارو گذاشت تو ماشین ظرفشویی
هیون:بهتره دفعه بعد از خودت مایه بذاری
-من که چیزی نگفتم
هیون:من علاقه ای به ظرف شستن ندارم
-خودم میدونم
یومی:ساعتو نگاه کردی؟ساعت1
.
.
.
.
خب بچه ها بالاخره تموم شد
دستام تاول زدن
تشکر و اعتبار فراموش نشه


 
2015/03/26 03:06 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
موضوع بسته شده است 


موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
documents [داستان] آدمانتِم dot. 4 1,673 2021/05/19 09:32 PM
آخرین ارسال: dot.
  داستان:در مرز مشترک آتیش پاره 7 2,328 2021/04/21 07:06 PM
آخرین ارسال: آتیش پاره
documents (داستان کوتاه) انتظار Ilyaa_JA 0 1,017 2021/04/17 04:29 PM
آخرین ارسال: Ilyaa_JA
One Piece-1 [داستان] جلگه‌ی بایر dot. 1 1,165 2021/03/10 12:12 AM
آخرین ارسال: dot.
  کلکسیون داستان های کوتاه دارسی ال.سی dot. 2 1,208 2021/01/24 11:31 PM
آخرین ارسال: dot.



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان