SĪĿƐИƇƐ
ارسالها: 426
تاریخ عضویت: Sep 2013
|
بازگشت به آینده
این اولین داستانیه که دارم مینویسم امروز قسمت اولش رو میزارم اگه خوشتون اومد بگین ادامشو بنویسم اگه نه هم که وقتمو الکی تلف نکنم.
موضوع داستان راجع به پسری هست که به اینده میاد و سعی میکنه به گذشته برگرده و مشکلاتی که در گذشته براش به وجود اومده رو حل کنه.
|
|
2014/03/19 05:57 PM |
|
SĪĿƐИƇƐ
ارسالها: 426
تاریخ عضویت: Sep 2013
|
RE: بازگشت به آینده
قسمت اول
در سال 893 میلادی در قصر پادشاه اسپانیا شورشی از طرف برادر کوچک ترش شکل گرفت.ساعت 3:40 شب بود و بهترین موقعیت برای از بین بردن خانواده سلطنتی.
-سرورم لطفا رودتر بیدار بشین اتفاق وحشتناکی افتاده باید از اینجا بریم
-چی شده چه اتفاقی افتاده؟
-وقت واسه توضیح دادن نیست دنبال من بیاین
سربازا پیتر رو از منطقه خطر دور میکنن.پادشاه خانواده شو جمع میکنه و اونارو به همراه یکی از وفادارترین سردارانش فراری میده
-من خانواده مو به تو سپردم از اونا محافظت کن
-عالیجناب من قسم میخورم تا پای مرگ از خانواده شما محافظت کنم
-پدر من اینجا میمونم و همراه شما میجنگم
-نه پیتر اینجا جای خطرناکیه برای تو. ببرینش
در بین راه مادر پیتر زخمی میشه و تصمیم میگیره همونجا بمونه و به فرمانده گونزالس دستور میده که پیتر و خواهر کوچیکترش النا رو از اونجا دور کنه.
اولش پیتر قبول نمیکنه ولی با دیدن سربازایی که به اونا نزدیک شدن مجبور به فرار میشه
فرمانده گونزالس اونارو از راه مخفی به بیرون شهر میبره و توی غار مستقر میشن
-حالا چه بلایی سر پدر و مادرم میاد
-نگران نباشین عالیجناب همه چی درست میشه
-چی چی درست میشه خودتم میدونی که تا الان اونارو کشتن و من اینجا نشستم هیچ کاری نمیکنم...از خودم متنفرم
-سرورم فعلا کاری از دست شما بر نمیاد خواهش میکنم امشب رو اینجا استراحت کنین تا ببینیم فردا چی میشه
گونزالس و النا به خواب رفتن ولی پیتر فکرش مشغول اتفاقات اون شب بود و خوابش نمیبرد.
همینجور دراز کشیده بود که یهو ی نور خیلی کوچیکی از لای سنگای اونور غار دید
به سمت اون نور رفت تا از موضوع با خبر بشه.که ناگهان دروازه ای بزرگ که پر از نور های رنگی بود رو دید...
|
|
2014/03/19 05:58 PM |
|
RYOMA ECHIZEN
ارسالها: 616
تاریخ عضویت: Mar 2014
اعتبار: 53.0
|
RE: بازگشت به آینده
بازم بزار عالللللللللللللللللللیه
|
|
2014/03/19 06:36 PM |
|
Aisan
ارسالها: 5,853
تاریخ عضویت: Jul 2013
|
RE: بازگشت به آینده
برای شروع بدک نیست
ببینیم بعدش چی میشه
منظر بقیه اشیم
|
|
2014/03/19 09:54 PM |
|
Schneider
ارسالها: 792
تاریخ عضویت: Oct 2011
اعتبار: 1021.0
|
RE: بازگشت به آینده
خوبه ادامه بدهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
|
|
2014/03/20 01:09 AM |
|
John Cena
ارسالها: 145
تاریخ عضویت: Feb 2014
اعتبار: 5.0
|
|
2014/03/20 02:31 AM |
|
.:prince jun misugi:.
ارسالها: 1,041
تاریخ عضویت: Dec 2013
|
RE: بازگشت به آینده
خیلی عای بود مرسی
|
|
2014/03/20 10:45 AM |
|
SĪĿƐИƇƐ
ارسالها: 426
تاریخ عضویت: Sep 2013
|
RE: بازگشت به آینده
ممنون از همه دوستانی که نظرشونو دادن. لطفا اگه ایرادی توش دیدین حتما بهم بگین چون باید اشکالاتشو برطرف کنم.
قسمت دوم
پیتر به دروازه نزدیکتر شد ی سنگ برداشت و به طرف نورهای رنگی که وسط اون دروازه بزرگ موج میزد پرتاب کرد که یهو اون سنگ ناپدید شد.دستشو به سمت دروازه برد و از نورها عبور داد و بعد با ترس دستشو عقب کشید
رفت فرمانده رو از این موضوع خبر کنه که صحنه وحشتناکی رو مشاهده کرد. سربازای رافائل النا و گونزالس رو گرفته بودن و خواستن پیتر رو هم بگیرن که پیتر فرار کرد و خودش رو به سمت نور های رنگی داخل دروازه انداخت و از دروازه رد شد.
بعد از رد شدن پیتر از دروازه اون دروازه ناپدید شد و پیتر تونست جون سالم از اونجا به در ببره
سرشو بالا گرفت و ی دنیای دیگه رو مشاهده کرد
ساختمان های سنگی که پیتر با دیدن اونا شکه شد
همینطور جلو رفت و با دیدن ماشینها و وسایل پیشرفته متعجب تر شد
لباس های قدیمی اون توجه مردم رو به خودش جلب کرده بود
اون تو حال خودش نبود و با تعجب به اطراف خودش نگاه میکرد که با یکی از ازارل خیابونی برخورد کرد و به زمین افتاد
-هی پسر حواست کجاست چرا جلو پاتو نگا نمیکنی
-تو چرا اینجوری با من صحبت میکنی مگه نمیدونی من کی هستم؟
-پسر با تعجب بهش نگا کرد و جواب داد نه از کجا باید بدونم
-پیتر گفت من شاهزاده پیتر و ولیعهد این کشورم زود احترام بزار
اون پسر با شنیدن این حرفا خندش گرفت و پیتر با عصبانیت ی مشت به صورت اون پسر زد که تا اون پسره بلند شد پیتر چندتا از ارازل رو دور خودش دید و اونا شروع کردن به کتک زدن پیتر
همینجور داشتن میزدنش که سر و کله پلیسا پیدا شد
-هی بچه ها پلیسا اومدن فرار کنین
پیتر هم با دیدن این صحنه ترسید و خودش رو از پلیسا قایم کرد
اون روز پیتر اینقدر شوکه شده بود که همه اتفاقات دیشب رو یادش رفته بود
ی گوشه کنار خیابون نشسته بود که یه نفر از کنارش رد میشه
-ببخشید اقا اینجا کجاست اسم این شهر چیه؟
-مادرید
-اگه اینجا مادریده پس چرا همه چی تغییر کرده اونا چین از اونجا رد میشن این دیوارای سنگی چین
مرد هم با شنیدن حرفای پیتر با خودش فکر کرد که داره مسخرش میکنه و به راه خودش ادامه داد
پیتر داشت با خودش فک میکرد که یهو اتفاقات دیشب یادش اومد و سریع به همونجا که از دروازه بیرون اومد رفت ولی اینبار دروازه ای وجود نداشت که پیتر به زمان خودش برگرده...
|
|
2014/03/20 10:46 AM |
|
Merida
ارسالها: 7,198
تاریخ عضویت: Jan 2014
اعتبار: 2628.0
|
RE: بازگشت به آینده
سلام منم می تونم نظر بدم؟؟ اخه من درچه انتقاد کنندگیم یکم زیاده مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
|
|
2014/03/20 11:01 AM |
|
SĪĿƐИƇƐ
ارسالها: 426
تاریخ عضویت: Sep 2013
|
RE: بازگشت به آینده
(2014/03/20 11:01 AM)Scott_b92 نوشته شده توسط: سلام منم می تونم نظر بدم؟؟ اخه من درچه انتقاد کنندگیم یکم زیاده مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
خب چرا که نه اتفاقا دوس دارم ایرادای کارمو بدونم خوشحال میشم نظرتونو بگین.
|
|
2014/03/20 11:22 AM |
|