shein
ارسالها: 367
تاریخ عضویت: Feb 2012
اعتبار: 136.0
|
RE: تمرين داستان نويسي
خب منم یه داستان نوشتم امیدوارم خوشتون بیاد:
سلنا دریمز در دره ی خون اشام ها
فصل اول: راز خانه ی درختی
ان روز یکی از خنک ترین و لذتبخش ترین روزهای پاییزی تا ان زمان بود که با صدای قهقهه های شادمانه ی بچه ها و گاه فریاد های خضمانه ی انان در میان محوطه ی مدرسه ی گریفرد دوباره اغاز میشد. خورشید در پهنه ی ابی رنگ اسمان میدرخشید و انوار طلایی و زیبایش را با سخاوتمندی به اطراف میپاشید در انسوی محوطه بید مجنون بزرگی قرار داشت که سایه ی شاخ و برگ های متعددش تا شعاع سه متری ان را فرا گرفته بود. سایه ی خنک این درخت باشکوه پاتوق همیشگی سلنا دریمز و جیمز فیلیپ بود که در ان لحظه زیرش جا خوش کرده بودند و از فراسوی افتاب به چشم انداز دهکده ی لیتل اورانگ نگاه میکردند. که از ان زاویه به خوبی دیده میشد از ان جایی که فاصله ی شهر تا دهکده بسیار کم بود مدرسه را روی تپه ای در میان دهکده و شهر گریت اورانگ بنا کرده بودند تا بچه ها بتواند از هر دو سو به مدرسه بیایند با این وجود تعداد کسانی که از مدرسه به دهکده می امدند بسیار انگشت شمار بود. تعداد ان ها انقدر کم بود که حتی به تعداد خانواده هایی که در دهکده زندگی میکردند هم نمی رسید در حقیقت دهکده اسرار زیادی داشت که همه از کشف کردنشان ناامید بودند و تقریبا هیچ کس در مدرسه به ان ها اهمیت نمیداد تقریبا همه چراکه سلنا هیچ گاه نمیتوانست از فکر کردن به این موضوع خودداری کند زیرا با جیمز دوست بود . جیمز یکی از افراد نادری بود که از دهکده به مدرسه میامد او با پدربزرگ پیر و غرغویش زندگی میکرد چرا که پدر و مادرش به دلیلی که هیچ کس نمیداند به قتل رسیده بودند جیمز بار ها و بار ها این را از پدر بزرگش پرسیده بود اما او فقط غر غر کنان به او گفته بود که اگر سوالات بیشتری در این زمینه بکند با عصایش محکم توی سرش میکوبد......ادامه دارد
خب تا این جا چطور بود؟
بقیه شو بعدا مینویسم
|
|
2012/05/04 02:12 PM |
|