cheryl
اینجا دیگه جای موندن نیست😊
ارسالها: 3,106
تاریخ عضویت: Jan 2016
اعتبار: 401.0
|
RE: داستان:معلم
قسمت سوم
مامان سارا بلند تر صداش زد:سارااااا
سارا گفت:خوابم میاد میخوام بخوابم.
مامانش گفت:حبحونه رو حاضر کردم با سوزان و جودی بخورین پاشو دیگه!
سارا گفت:خوابم میاااااددد.
مامان سارا گفت:شما ها صبحونتونو بخورید سارا بعدا می خوره.
سوزان و جودی صبحونشون رو خوردن و از مامان سارا تشکر کردن:دستتون در نکنه!
مامان سارا گفت:خواهش میکنم،شماها میتونید تلویزیون ببینید
چیزی خواستین بهم بگین.
جودی گفت:باشه،ممنون.
سوزان تلویزیون رو روشن کرد
هیچ کدوم از کانالا چیز بدرد بخوری نداشت.
جودی گفت:اه... بسه دیگه یه کانال انتخاب کن...
سوزان گفت:آخه هیچکدوم از کانالا چیز بدربخوری نداره.
سارا دیگه خوابش نمیومد خیلی گشنش بود به زور پاشد!
مامان سارا گفت:ا...سارا بالاخره بیدار شدی سوزان و جودی ام اینجان!
پاشو صبحونتو بخور.
سارا دست و صورتشو شست و نشست تا صبحونه بخوره،بعد رو به سوزان کرد و گفت:سوزان بعد از اینکه صبحونم تموم شد
بیاید تا ملکه بازی کنیم.
چاره ای نبود سوزان نمی تونست بگه نه،برای همین قبول کرد.
سارا گفت:همممممم...عالی
و تند تند صبحونشو خورد و گفت:خب بیاید تا بریم!
سوزان و جودی دنبالش راه افتادن.
رسیدن به چادر رفتن تو،سارا یه تاج گذاشت روی سرش و گفت:خب بچه ها بازی اینطوری
من ملکه هستم،شما دو تاام نوکرای منین!
سوزان با عصبانیت گفت:چرا من باید نوکر تو باشم؟؟
سارا گفت:چون من میگم.
سوزان داد زد:من نمی خوام نوکر تو باشم،نمی خواااااااااااام!
سارا گفت:ولی باید باشی
چون من تصمیم می گیرم چطوری بازی کنیم.
سوزان گفت:تو تصمیم نمیگیری من تصمیم میگیرم!
سارا گفت:نخیرم
من ملکه هستم،منننن
جودی در حالی که گوشاشو گرفته بود گفت:آروم تررررررر!!!
مامان سارا اومد توی چادر و گفت:چه خبره دوباره دعواتون شده؟؟؟
سوزان گفت:من نمی خوام نوکر سارا باشم.
مامان سارا گفت:نوکر؟
منظورت چیه؟؟؟
سارا گفت:مامان من ملکه هستم و میخوام که سوزان نوکرم باشه ولی قبول نمیکنه!
سوزان گفت:من نمی خوام نوکر تو باشمممممممممممممم.
مامان سارا گفت: دعوا نکنید
سوزان توام باید نوکر سارا باشی باید درست بازی کنید.
سوزان به زور قبول کرد که نوکر سارا باشه...
سارا رو به سوزان کرد و گفت:هی برام چای بیار!
سوزان پیش خودش فکر کرد داره با چه دختر مزخرفی بازی میکنه،داره بایه دختری بازی میکنه که حتی بلد نیست ملکه بازی کنه
بیچاره ملکه ها!
سارا داد زد نشنیدی چی گفتم؟
سوزان گفت:الان میارم.
سارا رو به جودی کرد و گفت:هی زودباش یه غذای خوشمزه برام بیار!
جودی گفت:تو اصلا ملکه بازی بلدی؟
سارا گفت:معلومه که بلدم از تو بیشتر بلدم!
بعد داد زد پس چایی من چی شد؟؟؟
سوزان چاییشو آورد.
سارا به جودی گفت:مگه نشنیدی چی گفتم؟
اااااه شما ها اصلا به حرفای من گوش نمیدین باید تنبیه بشید!
جودی و سوزان گفتن:تنبیه؟؟؟
سارا گفت:آره
باید تنبیه بشید.
سوزان گفت:چطوری میخوای تنبیهمون کنی؟
سارا گفت:تو و جودی باید جلوی من زانو بزنید و معذرت خواهی کنید!
سوزان گفت:چی گفتییییییییییی؟
حرفتو پس بگیر ملکه ی خودخواه!
سارا گفت:به کی گفتی ملکه ی خودخواه؟
زود باش جلوم زانو بزن و معذرت خواهی کن وگرنه بیشتر تنبیه میشی؟؟
سوزان گفت:باید به دستور من عمل کنی،وگرنه تنبیه میشی
چون من ملکه هستمممممم!
سارا گفت:نخیرم من ملکم و تو نوکرمی.
سوزان داد زد:نخیرممممممممم
من ملکه ام و تو نوکرمییییییییییییییییییییییییییییییییی!
|
|
2016/08/15 12:28 PM |
|