قسمت جدید! خوب خوانندگان عزیز این هم یک مستند جدید از زندگی تپل !قسمت قبل با ساختار تپل آشنا شدیم و این قسمت قرار است با واکنش فیزیکی تپل در حین نبودن غذا را بببینیم! از خانواده ی یکی از تپل ها خواهش کردیم تا غذا را از دسترس تپل خارج کند!
تپل آرام و گرسنه از خواب بیدار میشود!چه صبح زیبایی !خورشید مانند مرغ بریان برشته شده در آسمان میدرخشد! تپل منتظر میشود تا مرغ بریانی مخصوصش توسط خدمتکارش به نام «برادر کوچک»آورده شود!یک دقیقه میگذرد اما از خدمتکار خبری نمیشود!تپل به طرف در اتاق حرکت میکند ! سوار دوچرخه اش که بزرگترا به آن«رورووَک»میگویند میشود!به طرف یخچال حرکت میکند در حین حرکت از سفره ی صبحانه میگذرد!سفره خالی بود وحتی تکه ای از ران مرغ در آن وجود نداشت!صحنه ی وحشتناکی بود و تپل تحمل دیدن آن را نداشت!به یخچال رسید! در آن را باز کرد اما با صحنه ی وحشتناکتر از قبل مواجه شد! یخچال خالی نبود اما...مرغ بریان...مرغ بریانی در آن وجود نداشت! روزی حداقل سه مرغ بریان آماده باید در یخچال وجود داشته باشد اما... صورت تپل آب میشود دیگر هیچ گوشتی در گونه اش باقی نمانده بود ...حسابی لاغر شد و ناگهان روی زمین افتاد و چشمانش بسته ماند!کاغذی از شلوارش بیرون آورد و در آن نوشت:
به نام خدا
بدرود ای مرغ بریانی!بدرود ای زیبا روی!ای زندگی ام ،ای رویاهایم!
خانواده ی عزیزم!طبق این وصیت اموال را بین خود تقسیم کنید:
اول از همه تاکسی مادر!ای کسی که مانند برق و باد مرا به یخچال میرساندی و حتی از دوچرخه ام هم سریعتر بودی!برای تو یکی از بهترین تکه های مرغ بریانی را که از وقتی که به دنیا آمدم آن را نگه داشتم میدهم!این تکه ران نام دارد!تکه ای که من آن را میستاییدم!این تکه در منتها الیه تختم در جعبه ای به رنگ آبی وجود دارد و کلید آن را میتوانی در جعبه ی جواهرات خود پیدا کنی!
دومین نفری که من او را بسیار دوست دارم،پهلوان پدر !به تو قسمتی از مرغ بریانی را که آن را بعد از ران دوست دارم میدهم!بله به شما مخلفات داخل شکم را میدهم که شامل فلفل دلمه ای،گوجه،ذرت و پیاز میشود!این مخلفات در کمد لباس هایم در جعبه ای به رنگ قرمز وجود دارد!آن را بردار و ببِوی !مطمئن باش مرا به یاد می آوری!
و حالا نفر سوم!فرشته ی من!خواهر!برای تو سینه ی مرغ بریان را میگذارم ،درست است به ران و مخلفات شکم نمیرسد اما دیگر همین مانده! این قسمت در زیر میز ناهار خوری در جعبه ای به رنگ زرد میباشد!
و نفر چهارم !ای موجود خبیث !دوست نداشتم برای تو چیزی بگذارم اما این رسم مردانگی نیست! به تو یک استخوان از بال مرغ را میدهم! این استخوان را در سطل آشغال هم میتوانی یافت کنی!
و کوچکترین عضو خانواده!برادر کوچکتر !برای تو چیزی گذاشتم که هیچوقت فراموش نخواهی کرد! تار مویم! بله یکی از تار های مویم را تقدیم به تو میکنم!
بدرود ای خانواده ی عزیزم!بدرود!
امضا:تپل
و تپل به خواب ابدی فرو رفت!...........بعد از پنج ثانیه:
موجود خبیث:ااااه مامان! فرانکی دوباره بغل یخچال خوابش برده!بیا ببرش اتاق خودش!
تاکسی مادر:اوخی!فرانکی مادر!عزیزم! چه خوشگل خوابش برده!
خدمتکار:...........!
پهلوان:چقدر خر و پف میکنه ! مگه بچه ی. دوساله هم خرو پف داره؟
فرشته:یه یادداشت هم بغلشه! و یادداشت را برداشت و گفت:نگا مامان!چه خط خطی های باحالی کشیده!بین این خط خطی ها چقدر نقطه گذاشته!
من:
شما:
کارگردان مستند تپل: