زمان کنونی: 2024/11/06, 09:20 AM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/11/06, 09:20 AM



موضوع بسته شده است 
 
امتیاز موضوع:
  • 8 رأی - میانگین امتیازات: 4.88
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان سفید برفی و 6 خون آشام از خودم

نویسنده پیام
.Nona.
Korean love



ارسال‌ها: 323
تاریخ عضویت: Nov 2015
اعتبار: 129.0
ارسال: #18
RE: داستان سفید برفی و 6 خون آشام از خودم
قسمت 4

اون دست منو بالا کشید منم برای اینکه نمیخواستم یه قرباغه پرس شده بشم خودمو کشیدم بالا...دوباره روی راهرو ایستادم...وقتی مطمئنم شدم که دوباره نمیوفتم و وضعیت خطر برداشته شده به اون کسی که منو بالا کشید که الان توی تاریکی اصلا مشخص نیس گفتم:تو کی هستی؟

یه صدایی اومد:توکی هستی؟اومدی خونه ما میگی کی هستین؟

خونه ما؟مگه چند نفرن؟اصلا مگه کین...کی میتونه توی چنین قلعه ای زندگی کنه؟صدای دوتا بشکن اومد...یهو یه نور عظیمی از پشت سرم اومد چرخیدم...لوستر وسط قلعه روشن شده بود...اصلا متوجهش نشده بودم خیلی قشنگ بود و طلایی ولی عجیبتر اینه که اونم شعله های چراغاش مثل فانوسش که رنگ سفیدن همشون...یهو از یه طرف دیگه هم نور درخشید...بعد کم کم همه جا نورانی شد...من محو تماشا بودم..چون با یه صحنه عجیب مواجه شدم...هیچ اثری از کاغذ دیوارهای پاره پوره و مبل های خاکی و قدیمی و پله ها فرسوده نبود...این قلعه به کلی تغییر کرده بود...دیواراش خیلی زیبا بودن و کاغذ دیواری های نو و زیبا و شاهانه داشت...زمینش خیلی نو و تمیزو مبلهاش مجلل و شاهانه و زیبا و پله هاش فوق العاده زیبا و نرده های راهروی پله ها کاملا تغییر کرده بودند...اصلا همه چی توی این قلعه بود به جز خود قلعه سابق!!

این قلعه فوق العاده زیبا بود...پنجره های بزرگی که نور ماه رو مثل چراغ وارد خونه میکرد...یه صدایی از پشت منو از فکرم در آورد:خوبه که دوباره اینجا اومدی!!

رومو برگردوندم و با 6 تا پسر مواجه شدم هر کدوم با یه شکل متفاوت(نه پ توقع داری همشون 6 قلو باشن کپی هم باشن؟!!)سکوت کردم و محو تماشا بودم که یکیشون که موهاش مشکی داشت گفت:خب خودتو معرفی نکردی...تو کی هستی؟

من:ا...آم راستش...من...اشتباه اومدم...فکر نمی کردم کسی اینجا زندگی کنه...من واقعا معذرت میخوام...امیدوارم منو ببخشید...همین الان از اینجا میرم ببخشید مزاحمتون شدم...

هنوز دو قدم سمت پله ها برنداشته بودم که یه صدا اومد:کجا خانم کوچولو؟

لزیردم... ترسیدم...به چشمانی پر از ترس به اون کسی که این حرفو زده که یه پسر با موهای قرمز و چشمای سبز بود نگاه کردم...چشماش هر لحظه شیطون تر میشد...من:وو...ولی...م...من...ن...

ادامه داد:کسی که وارد این قصر میشه...دیگه در نمیاد!!!
دو قدم نزدیکم شد...من واقعا ترسیده بودم ...دو قدن رفتم عقب...خوردم به نرده راهروی پله ها...از این عقب تر نمیتونستم برم...خیلی خب یونا آروم باش...هیچ اشکال نداره...هیچی قرار نیست اتفاق بیوفته...تویه کاراته باز حرفه ای هستی...تو هین دای 6 هستی...پس نگران نباش...تومیتونی شکستشون بدی ...البته خوبه یادم اومد با اون حرکات آکروباتی که میونا یادم داد راحت میتونم از دستشون فرار کنم...پس خودمو شل کردم و از پشت انداختم و سمت زمین افتادم و لحظه آخر نرده رو گرفتم و مثل میمونا شروع کردم پریدن از پایه نرده به پایه نرده دیگه...اونا که متوجه من شدن به سرعت اومدن دنبالم...سریع پریدم روی زمین و سمت در حرکت کردم...همون که موهای قرمز داشت جلوم ظاهر شد...پسش زدم ولی مانعم شد...منم که چاره ای بهتر ندیدم روی نقطه حساسش تمرکز کردم و بعد یه ماباشی محکم زدم همونجا بیچاره غش کرد...بدو رفتم سمت در و سعی کردم بازش کنم ولی هر چه سعی میکردم از جاش تکون نمیخورد...رفتم عقب که محکم بیام و درو هل بدم که یهو یکیشون مانعم شد...برگشتم عقب...خواستم از سمت راست فرار کنم یکی دیگه اونجا بود...سمت چپ هم پر بود...اونا منو از همه طرف محاصر کرده بودن...حالا من بین 6 تا پسر چیکار کنم خداااااا؟رفتم سمت مو سفیده و یه اورا زدم پشت سرش که افتاد زمین بقیشونم اومدن سمتن ولی سعی کردم مانعشون بشن...ضربه محکمی از پشت به سرم خورد و ...




 
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2016/04/24 07:22 PM، توسط .Nona..)
2016/04/24 06:26 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
موضوع بسته شده است 


پیام‌های داخل این موضوع
RE: داستان سفید برفی و 6 خون آشام از خودم - .Nona. - 2016/04/24 06:26 PM

موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
documents [داستان] آدمانتِم dot. 4 1,680 2021/05/19 09:32 PM
آخرین ارسال: dot.
  داستان:در مرز مشترک آتیش پاره 7 2,330 2021/04/21 07:06 PM
آخرین ارسال: آتیش پاره
documents (داستان کوتاه) انتظار Ilyaa_JA 0 1,017 2021/04/17 04:29 PM
آخرین ارسال: Ilyaa_JA
One Piece-1 [داستان] جلگه‌ی بایر dot. 1 1,165 2021/03/10 12:12 AM
آخرین ارسال: dot.
  کلکسیون داستان های کوتاه دارسی ال.سی dot. 2 1,208 2021/01/24 11:31 PM
آخرین ارسال: dot.



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 9 مهمان