زمان کنونی: 2024/11/06, 09:09 AM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/11/06, 09:09 AM



موضوع بسته شده است 
 
امتیاز موضوع:
  • 16 رأی - میانگین امتیازات: 4.5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان ساحره جوان

نویسنده پیام
hina.chan
خرخون پارک انیمه



ارسال‌ها: 2,593
تاریخ عضویت: Jun 2014
ارسال: #69
RE: داستان ساحره جوان
بچه ها من داستانمو کامل نوشتم بهتونم گفتم فقط سه بخش دیگه مونده تا تموم شه 
و با این میشه دو بخش 


 
بخش نهم : دورگه کامل

 وقتی فردای اون روز شد آنیا و بقیه به دشت سیرانو رسیدند و انیا تمارینش رو شروع کرد اونا هر روز تو اونجا تمرین کردن تا اینکه یک ماه گذشت
و چون تمارین اصلی تموم شده بود به شهر برگشتند
خیلی عجیب بود شهر خیلی خلوت بود
ناگهان کویی داد زد و گفت گالیموت ها حمله کنید
و گالیموت ها حمله کردن
انیا گفت : کویی اینجا چه خبره؟
کویی گفت : انیای عزیزم باید بگم من اون کسی که فکر میکنی نیستم من ادیوگو رئیس گالیموت ها هستم
راکاد گفت : ای خائن من از اولشم بهت شک داشتم
انیا گفت : کویی چطور تونستی ؟
آدیوگو به شکل اصلی خود برگشت و گفت : کویی ؟ آها درسته دوست دوران بچگیت اون خیلی خوش شانس بود که توسط گالیموت ها کشته شد
آنیا عصبی شد و گفت : پس چرا به من اموزش دادی ؟
آدیوگو گفت : خب باید یه جوری تو رو از شهر خارج میکردم که گالیموت ها بتونن شهر رو تصرف کنن
آنیا گفت : واقعا که تو یه هیولایی
آدیوگو خندید و گفت : هرجور دوست  داری فکر کن و بعد فریاد زد : گالیموت ها حمله کنید
آنیا با تمام قدرتش به آدیوگو حمله کرد  و گفت : نمیبینی من یه دورگه کامل هستم تو نمیتونی منو شکست بدی
آدیوگو گفت : واقعا؟
و بعد به هم با هم شروع به جنگیدن کردن و بعد از چند دقیقه جنگ سخت آنیا به زمین افتاد در هون لحظه یه گالیموت راکاد رو به زمین زد و راکاد بیهوش شد
آنیا با دیدن اون صحنه خیلی عصبی شد و به حالت هانامی رفت
آدیوگو گفت :چی شده ؟ اون قدر قوی نیستی که مجبوری از روح خوبی کمک بگیری ... واقعا که تو یه دختر ضعیف هستی
روح خوبی که با روح انیا یکی شده بود گفت : آدیوگو تو و پدارنت چندیدن هانامی رو نابود کردید و سعی کردید توازن دنیا رو بهم بزنید
و حالا این دختر همونیه که تو رو نابود میکنه
روح خوبی این رو گفت و آنیا از حالت هانامی خارج شد آنیا نمیدونست چطوری ولی اونقدر قوی شده بود که بدون کمک روح خوبی آدیوگو رو زمین زد و اونو کشت
وقتی آدیوگو نابود شد گالیموت ها فرار کردن آنیا دوید پیش راکاد و گفت : تو حالت خوبه؟
راکاد گفت : اره من خوبم
ماریا هم با خوشحالی گفت : یوهو ... آنیا کارت عالی بود تو بدترین جادوگر تاریخو شکست دادی
انیا گفت : اره همینطوره
آنیا سرش گیج میرفت و داشت روی زمین میافتاد
راکاد گفت : تو حالت خوبه؟
آنیا گفت : اونا توی غار کاسیو هستن
راکاد گفت : کیا
انیا گفت : احالی شهر
ماریا گفت : تو از کجا فهمیدی
آنیا گفت : خب یه جورایی بهم الهام شد
بعد اونا به سمت غار کاسیو حرکت کردن و احالی رو نجات دادن و به شهر برگردوندن
هفته ی بعد از اون روز همه جشن گرفتن و خوشحالی کردن آنیا هانامی دورگه کامل شده بود ان ها در تالار بزرگی در شهر جمع شده بودند تا کامل شدن انیا رو رسمیت بدن و اعلام کنن
آنیا رو به راکو سنین کرد
راکو سنین گفت : خب آنیا حالا وقتشه که سوگند بخوری
ایا شما دختر جوان سوگند میخوری که به عنوان هانامی به ساحره ها و جادوگران جهان کمک کنی و در سختی هایشان به یاریشان بروی؟
آنیا گفت : بله
همه بلند شدند و دست زدند
آنیا داشت به همه نگاه میکرد و لبخند میزن وقتی داشت به راکاد نگاه کرد راکاد از تالار اصلی بیرون رفت 

 
2014/07/22 02:53 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
موضوع بسته شده است 


پیام‌های داخل این موضوع
RE: داستان ساحره جوان - hina.chan - 2014/07/22 02:53 PM
RE: داستان ساحره جوان - ati - 2014/10/12, 10:52 PM

موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
documents [داستان] آدمانتِم dot. 4 1,680 2021/05/19 09:32 PM
آخرین ارسال: dot.
  داستان:در مرز مشترک آتیش پاره 7 2,330 2021/04/21 07:06 PM
آخرین ارسال: آتیش پاره
documents (داستان کوتاه) انتظار Ilyaa_JA 0 1,017 2021/04/17 04:29 PM
آخرین ارسال: Ilyaa_JA
One Piece-1 [داستان] جلگه‌ی بایر dot. 1 1,165 2021/03/10 12:12 AM
آخرین ارسال: dot.
  کلکسیون داستان های کوتاه دارسی ال.سی dot. 2 1,208 2021/01/24 11:31 PM
آخرین ارسال: dot.



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 18 مهمان