زمان کنونی: 2024/11/06, 08:58 AM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/11/06, 08:58 AM



موضوع بسته شده است 
 
امتیاز موضوع:
  • 16 رأی - میانگین امتیازات: 4.5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان ساحره جوان

نویسنده پیام
hina.chan
خرخون پارک انیمه



ارسال‌ها: 2,593
تاریخ عضویت: Jun 2014
ارسال: #14
RE: داستان ساحره جوان
بخش سوم : آموزش ( قسمت دوم خاک )
[font=georgia,serif]صبح آنیا از خواب بیدار شد و به تالار اصلی رفت راکاد رو ندید از ماریا پرسید : راکاد کجاست ؟
ماریا گفت : راکاد تو باغ منتظرته
آنیا گفت : آها . پس من برم
بعد آنیا به باغ رفت و راکاد رو دید
راکاد گفت : سلام آنیا اماده ای تا تمرینات خاک افزاری رو شروع کنیم؟
آنیا گفت : بله اماده ام
بعد راکاد با یک تکنیک از درون زمین صخره دراورد و ان را شکل یه کاخ کوچک ساخت
آنیا گفت: وای . واقعا قشنگه
راکاد گفت : حالا نوبته توئه
آنیا گفت : ولی چجوری
راکاد حرف اون رو قطع کرد و گفت : جادو و کنترل اون چگونگی ندارد باید با تمام وجودت قدرتت رو حس کنی تا بتونی اون رو بصورتی که میخوای کنترل کنی ..... حالا شروع کن
آنیا دست بکار شد خیلی براش سخت بود که بتونه یه کاخ مثل اونی که راکاد درست کرده درست کنه
اولش بیشتر یه چیزی شبیه به خرابه درست کرد ولی بعد از چندین بار تلاش بالاخره موفق شد و تونست یه کاخ مثل کاخی که راکاد با خاک درست کرده بود درست کنه
آنیا گفت : باورم نمیشه بالاخره تونستم
راکاد گفت : افرین آنیا تو موفق شدی
آنیا خیلی خوشحال بود و بالا و پایین میپرید راکاد هم از خوشحالی اون خوشحال بود و لبخند میزد بعد گفت : خیلی خب آنیا حالا بیا باید بهت یاد بدم که بتونی خاک رو به شکل های دیگه ای هم که بیشتر کاربردی هستند در بیاری
انیا گفت : باشه
بعد ان ها شروع کردند به تمرین
ساعت ها تمرین کردند نزدیک های غروب که شد راکاد به آنیا گفت : آنیا امروز کارت خیلی خوب بود حالا که میتونی اب و خاک رو کنترل کنی باید شیوه مبارزه با این دو عنصر رو هم یاد بگیری
بعد ادامه داد : بیا برویم کنار رود خانه تا هم اب باشد و هم خاک
انیا گفت : باشه ..... بریم
بعد که به کنار رود خانه رسیدند راکاد اب رو جا به جا کرد و به آنیا زد و آنیا افتاد
آنیا گفت : دیوونه شدی ؟ حداقل یه چیزی میگفتی که بفهمم داری حمله میکنی
راکاد همونطور که توپ سنگی تو رو هوا داشت گفت : دشمن هیچ وقت نمیگه که کی میخواد حمله کنه ... و بعد توپ سنگی رو پرت کرد به سمت آنیا .. آنیا هم جا خالی داد و گفت : ولی ما که دشمن نیستیم
راکاد گفت : نیستیم ولی این تنها راهیه که بتونی یاد بگیری
بعد اب رو به شکل شلاقی دراورد  و اون رو به آنیا زد اما آنیا جاخالی داد
ان ها تا نیمه شب مبارزه کردند تا بالاخره آنیا راکاد رو به زمین انداخت
راکاد  گفت : خیلی خوب بود باورم نمیشه تونستی منو زمین بزنی
انیا دست راکاد رو گرفت و در حالی که بلندش میکرد گفت: خودم هم باورم نمیشه
بعد ان ها به کاخ برگشتند ماریا منتظر ان ها بود و گفت : شما ها کجا بودید نگرانتان شدم
راکاد گفت : ما خوبیم خواهر داشتیم تمرین مبارزه میکردیم
بعد آنیا به ان ها شب خیر گفت و رفت به اتاقش

 
2014/06/29 08:44 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
موضوع بسته شده است 


پیام‌های داخل این موضوع
RE: داستان ساحره جوان - hina.chan - 2014/06/29 08:44 PM
RE: داستان ساحره جوان - ati - 2014/10/12, 10:52 PM

موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
documents [داستان] آدمانتِم dot. 4 1,680 2021/05/19 09:32 PM
آخرین ارسال: dot.
  داستان:در مرز مشترک آتیش پاره 7 2,330 2021/04/21 07:06 PM
آخرین ارسال: آتیش پاره
documents (داستان کوتاه) انتظار Ilyaa_JA 0 1,017 2021/04/17 04:29 PM
آخرین ارسال: Ilyaa_JA
One Piece-1 [داستان] جلگه‌ی بایر dot. 1 1,165 2021/03/10 12:12 AM
آخرین ارسال: dot.
  کلکسیون داستان های کوتاه دارسی ال.سی dot. 2 1,208 2021/01/24 11:31 PM
آخرین ارسال: dot.



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 6 مهمان