زمان کنونی: 2024/11/06, 09:04 AM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/11/06, 09:04 AM



موضوع بسته شده است 
 
امتیاز موضوع:
  • 10 رأی - میانگین امتیازات: 4.9
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان: ماموریت نحس !!

نویسنده پیام
an Uchiha
شوالیه ی تبعیدی



ارسال‌ها: 2,631
تاریخ عضویت: Aug 2013
ارسال: #2
RE: داستان: ماموریت نحس !!
قسمت اول (1)


برگه رو روی میز به سمتم هل داد و گفت:

ــ امضاء کن!

از این خشونت بی دلیل و همیشگی اش بیزار بودم...چشم غره ای بهش رفتم. اما اصلا حواسش نبود. برگه رو صد و هشتاد درجه به سمت خودم چرخوندم و بدون انکه نگاهی به تیترهای درشتش بیندازم امضاء زدم. باز با همون صدای سردش سکوت فضا رو شکست:

ــ سریع برو قبل از غروب افتاب باید اونجا رسیده باشی. با من در تماس باش.

از لحن دستوریش حرصم گرفته بود. نگاهش به پنجره بود...ولی میدونستم فکرش جای دیگری به سر میبرد. خودکاری که تو دستم بود رو رو میز کوبیدم و گفتم:

ــ من یه خورده کار دارم که قبل از رفتن اول اونها رو انجام میدم.

بعد هم بهش زل زدم. خواستم حالت چهره اش رو ببینم. ولی هیچ تغییری نکرد. و همین موضوع منو کفری تر کرده بود. همونطور که به نگاهش به پنجره بود گفت:

ــ خیلی خب بعد از انجام کارات برو!

با حرص نگاهمو ازش گرفتم و کلاه لبه دارم رو که مث همیشه رو میز ولو بود برداشتم و رو سرم گذاشتم. یه عقبگرد فوری زدم و از اتاق بیرون رفتم.

به سمت اتاقم رفتم و در رو باز کردم. کت مشکی رنگ چرمی ام رو که تا زانوم به تن کردم. شمشیرم رو تو غلاف گذاشتم و از اتاق بیرون اومدم که متقابلا با میگیتو برخورد کردم. نگاهی به سر و وضعم انداخت و پوزخندی زد.

ــ میخوای راه بیفتی؟ تو که گفتی کار دارم؟

به چشمهای عسلی رنگش نگاه کردم. بر خلاف همیشه تونستم ردی از شیطنت رو تو چشماش بخونم...سعی کردم خونسردیمو حفظ کنم. خوشم نمیومد جلوی همچین کسی کم بیارم.

ــ کارمو انجام دادم.!

اینبار پوزخندی بی صدا زد. شخصیت ارومش رو بیشتر دوست داشتم. شیطنت به چشماش نمیخورد. سرشو کمی به چپ و راست تکون داد و از کنارم رد شد. تا وقتیکه وارد اتاق شد با نگاه دنبالش می کردم...قبل از اینکه درو ببندد نیم نگاهی به من انداخت...مث اینکه به خودم اومده باشم نگاهمو گرفتم و خودمو مشغول بستن زیپ کتم نشون دادم. صدای بسته شدن در که اومد سرمو بالا گرفتم...نمیدونم چرا همیشه از میگیتو حساب میبردم. با اینکه بیشتر مهارتش تو حرص در اوردن من بود.

باز لبه ی کلاهمو جلوتر کشیدم و پنجره ی کوچیک ساختمان نگاهی انداختم. خورشید هنوز هم در پشت ابرها به سر میبرد. نگاهم رو گرفتم و قدم زنان به سمت در خروجی رفتم.

اینبار فقط صدای لخ لخ کفش های من بود که تو سالن میپیچید.
از ساختمان خفه ی کسل کننده بیرون اومدم... هوای تازه رو وارد ریه هام کردم. وقتش بود که حرکت کنم. باز هم نگاهی به ساختمان انداختم. میگیتو از پنجره به من نگاه میکرد. نگاهم رو که متوجه ی خودش دید چینی به ابروهاش داد و پرده رو کشید. یه جور اخم تهدید امیز که باهاش اشنا بودم. لبخندی زدم و منم نگاهم رو گرفتم...افتاب طلوع کرده بود. دستامو تو جیبم گذاشتم و قدم زنان به حرکت افتادم...
2014/01/29 11:55 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
 اعتبار داده شده توسط : Nanami Misaki(+2.0) ، Uchiha shady(+2.0)
موضوع بسته شده است 


پیام‌های داخل این موضوع
RE: داستان: ماموریت نحس !! - an Uchiha - 2014/01/29 11:55 PM

موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
documents [داستان] آدمانتِم dot. 4 1,680 2021/05/19 09:32 PM
آخرین ارسال: dot.
  داستان:در مرز مشترک آتیش پاره 7 2,330 2021/04/21 07:06 PM
آخرین ارسال: آتیش پاره
documents (داستان کوتاه) انتظار Ilyaa_JA 0 1,017 2021/04/17 04:29 PM
آخرین ارسال: Ilyaa_JA
One Piece-1 [داستان] جلگه‌ی بایر dot. 1 1,165 2021/03/10 12:12 AM
آخرین ارسال: dot.
  کلکسیون داستان های کوتاه دارسی ال.سی dot. 2 1,208 2021/01/24 11:31 PM
آخرین ارسال: dot.



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان