خودمو انداختم رو تختمم...هااااااخیییییییش ...معلومه امسال سال گندی در راهه....2016
اخه شاعر میگه...
سالی که نکوست....از بهارش پیداست
عیدی که نکوست....از عیدیش پیداست
پولی که نکوست....از صحابش پیداست
فردی که نکوست....از چال قبرش پیداست
هیچیش ن نکوست ...این سالی که در راست
البته شاعر چرت میگه..از قدیم گفتن ...قافیه که به تنگ اید.... شاعر به جفنگ اید....
این عمه هم گیییییر داده ها کی با یه بچه گوشه گیر گولاخ اخمو رفیق میشه...البته من فقط اخلاق بدشو دیدم اخه زیاد ندیدمش
قضاوتم نباید کنم....
تبلتمو برداشتم..یه پیام دادم به کلوریا(کلوری کلو ..کجایی )
یکیم تو گروه به میکائیلا و یوییچیرو دادم(کجایییییییییییییییییییین دیوانه های روانیییییییییی)
امروووووز اکیپ 4 نفرمون 5 نفر میشودددد
همی طوری داشتم با خودم حرف میزدمو..تو حال خودم بودم که...
_درین دریییین...درین درین درین
درییییییییییییییییییییییییین..دری دری دین
خخخخ...این گوشیمه داره زنگ میزنه..
کجاااااست داره زنگ میزنه خدا میدونه...کجا گذاشتمش..اهان تو کیف مدرسه ایمه...گوشیمو در اوردم..گلکسی مینی ناز جیگیلی کوچولویه منننننن...اخییی...نگا صفحه گوشیم کردم ..عهههه یوییچیرو زشتو عکسش افتاده رو صفحه گوشیییییییییییییییم..جوابببب دادم
من_سلام قشن اجیلی
یو_چراااااااااااااااااااا جواااااااب نمیییییدیییییییییییی
شما الان دارین اینو میخونین بنده پشت گوشی میشنوم ...این تا اون فرقش خیلی زیاده خواننده محترم...فک کنم پرده گوشم تبخیر شد..
منم مثه خودش داد زدم:عااااااااالیییییییییییی جنااااااااب دااااااااشتمممممممم دنبال گوووووشیم میگگگگگشتممم
یو:ایییییییی...کر کردی گوشمو..بی..
حرفشو قط کردم:اویی اویی...ینی تو کر نکردی منو که زیر فحشم میبندی ادمو!؟
یو:من کی بلند داد زدم...ول کن حاالا تو گیییییییر داده...کی بیام دنبالت...!؟
من:همی الان.... نه صب کن...بیا ولی یکی دیگه هم بام میخواد بیاد...
یو _کی!؟نگو میخوایی تدیم بیاری!
من:بی مزه.....با ارادم...تازه باید با اون بیا م وگرنه میترسم چقولیمو پیش عمه کنه که...
یو:که چی؟!0_0
من :هیچی تو بیا فعلا
یو:باشه... بایی
من:خداحافظ
رفتم اماده شم ...عمه خودش به اراد گفته.. حتما اون الان اماده شده
هااااااااا تیپ زدم کیفمو برداشتم و حالا خود را اسسسسکن کنیم...
اه حال ندارم توصیف کنممممم...خلاصه هر لباسی ...رنگ همش سیاهوسبزه...موهامم که نبستم
به سوی برون اتااااااق....رفتم پشت در اتاق ارتا وایسادم....و...در زدم:
_گگگگمب..گمب..گمبببب...
خود در گیری دارم ... نه اشتبا خوندی...خود...(در)....گیری
یه دفه صدای صاحاب در درومد
اراد:بفرمایید ....درو کندید
اخخخ یخ بستم...درو باز کردم رفتم داخل ......... به... تیپووووو
اراد:اهم...
تییییییپش
من:سلام داداش یو...اخ داداش اراد اماده اییی!؟
اراد:کوری؟!
تیپش کپی یووووییچیروعه...ولی راستشو بخوایی این از یو خوشکل تره(^___^)(*همین بود هی تیپ تیپ میکردی!؟دیوانه
*)
وجدان جونم چشش سبزه! (*خوب توهم چشت سبزه یوییچیروهم چشش سبزه هزارتا خره دیگه هم چششون سبزه
*)اه....
اراد:چرا اقد نگاه میکنی...بریم دیگه
من:هان!؟...ها...بریم ...یویچیروهم میخواد بیاد..راهمون یکیه
اراد:همون پسره چش سبزه که باهاش همیشه میری بیرون!؟
من:(0_0)
اراد:... |:
این بود از اولین دیدار منننننن و اراد...
همین طوری داشت بد نگام میکرد کهههههههه...
خاله کاترینا(خدمت کار خونمون):بچه ها دوستون اومده منتظرتونه دم در..
صدامو صاف کردم بلند گفتم:الان میایم خاله کاترینا...
اراد:
من:خو بیا بریم که یوییچیرو دم در خشکیدددد
اراد:..... |:
................................
رفتیم پایین بههه یوییچیرو رو موتورش نشسته...یه نگا دقیق تر ... (*بسه هیز بازی در نیار دختر
*)
خو برییییم دیگهههه...
...............................
چی میشد منم موتور داشتم هههااااان
؟!(*خاک تو سرت*)
چقده بی وجدانی خوب بود...هییییییییی یاد دوران بی وجدانی بخیر ...میگما وجدان جون فک کنم اراد و یو دوقلو های گم شده باشن ..نگا تیپ که شبی هم میزنن چششونم سبزه..فقط شبی هم نیستن..اخلاقشونم فرق میکنه ...موهاشونم یه رنگ نیییی...اینا خیلی فرقه که
...وللش بابا...بنده الان سوار موتور واس اولین بارپشت سر اراد داداش نشسته بیدم..فقط خدا برسه دادم ... یوییچیروهم پشت سرمون با موتور خودش داره میاد...خوووووو کی میرسیممممم
خسته شدممممممممممممممم....
من:ارادو...اخ.... اراد....تا ای پارکه چقد راهه مگه ...کی میرسیم
اراد:..تازه حرکت کردیما...ربع ساعت بیشتر تو راه نیستیم
بازم یخ بستم...ای هر طوری میخواد حرف بزنه ولی چنان غرور درش موج میزنه که ادم دانه دانه ..سلول به سلول..ژن به ژن ..دی ان ای به دی ان ای...اتم به اتم..یخ میبنده(*دیوانه مگه ادم اتم داره!؟*) اره دیگه لباساش(*0_0*)
....................
رسیییییییییییییییییییدیییییدیییییمممم هاهاا نجات یافتممم...چقده بچه اینجاااستتتتتتت
اخییییییییش نجات یافتممممم
.................دوساااااعت بعد(*مبالغه نکن نیم ساعت بیشتر نبود*)
وایساده بودیم منتظر میکا و کلوریا....اووووووووفففففف کجان اینا
_سلاااااااااام ... سلااااااام دیوانههه هااااااااااااااا
هعههههه...مثله اینکه میکا خان اومدش... اراد کنارم بود هندزفری تو گوشش بود داشت اهنگ گوش میداد...هندزفریو در اورد یههههههههه جوری نگام کردوووو گفت:اینم رفیقته
من:(0_0)..هوم!
وااااا مشکلیههههه
یو:.......|:
میکا: سلام کردما!هممم!؟ایییییین اراده که گفتی...چقده شبی همین!!!!
خداااااااااااااا...سه ساعت اون یوییچیرو رو راضی کردم هیچ نسبتی نداریم...حالا نوبت اینه..حتما کلوریا هم میخواد رو مخ بنده .. جفتک بزنه....