Melika10
خفاش شب و ماری و گربه پارک انیمه
ارسالها: 327
تاریخ عضویت: Nov 2015
|
داستان '' سرزمین اسرار آمیز ''
خوب خوب باز نصفه شب شد و مخ من ایده داد !!
خوب بچه ها اینم یه چیزی تو مایه های شاهنشاهیه!!
ببخشید اگه کم میذارم یا چند وقت نمی ذارم هم مدرسه دارم هم دستم درد میکنه و ......
که حالا بماند با اجازه منتظر بمانید قسمت اول داره میاد
راستی شرمنده اگه میبینید یه کم شخصیت های داستان ها شبیه هم هستن
|
|
2015/12/20 01:32 AM |
|
Melika10
خفاش شب و ماری و گربه پارک انیمه
ارسالها: 327
تاریخ عضویت: Nov 2015
|
RE: داستان '' سرزمین اسرار آمیز ''
قسمت اول
( ماتسو )
بارون شدیدی میومد خیلی خیلی شدید
به هر حال نمیشد مدرسه رو تعطیل کرد ..
راه افتادم وقتی رسیدم مثل موش آب کشیده شده بودم
مثل همیشه ماسارو گفت : هی بچه ها ببینید کی اینجاست !!.....
تا خواست ادامه بده گفتم : بس کن حال و حوصله تو رو ندارم !!!!
جالب بود که ساکت شد یه نگاه به پشت سرم کردم معلم بود ... یا خدا ...
رفتم نشستم سر جام ..... معلمه برگشت گفت ماتسو کون لطفا از این به بعد با خودت چتر بیار ...
یه نگاه به کف کلاس کرد !!
تو دلم گفتم : آخه پول چتر رو این وسط از کجا بیارم !!!
شروع کرد به درس دادن
.
.
.
وقتی زنگ خورد رفتم وسایلم رو جمع کنم که معلم گفت : خب بچه ها اینم ورقه های امتحانی ...
زیر لب : اوه نه !!!
همه که رفتن منو صدا کرد گفت : فردا باید مادرت بیاد مدرسه !! ...... با این نمره ها نمی تونی به جایی برسی !!!
اومدم حرف بزنم که یکی از بچه ها صداش کرد کارش داشت .... اونم رفت ...
حالا من مونده بودم و ورقه و کلی کار ...
زیر لب : یوکا فقط یه کم دیگه صبر کن .....
|
|
2015/12/20 01:59 AM |
|
Aika.Chan
ارسالها: 368
تاریخ عضویت: Dec 2015
اعتبار: 9.0
|
RE: داستان '' سرزمین اسرار آمیز ''
قشنگ بود
|
|
2015/12/20 01:24 PM |
|
❤Tresa❤
عشق کورانوسوکه شیرایشی ^^
ارسالها: 127
تاریخ عضویت: Dec 2015
اعتبار: 14.0
|
RE: داستان '' سرزمین اسرار آمیز ''
Very goooooooooooooood
|
|
2015/12/20 04:52 PM |
|
Melika10
خفاش شب و ماری و گربه پارک انیمه
ارسالها: 327
تاریخ عضویت: Nov 2015
|
RE: داستان '' سرزمین اسرار آمیز ''
قسمت دوم
( آماری ( یکی از بچه های مدرسه ))
داشتم از مدرسه برمی گشتم خیلی خسته بودم
یه نگاه به بالا کردم که چشمم خورد به کسی که داشت کارگری میکرد
به نظرم آشنا میومد ...... آخه کارگر ساختمان چی چی برا تو آشنا،ولش کن ....
یه نگاه دقیق تر بهش کردم .....
اگه از اون بالا می افتاد پایین حتما یه جاش می شکست ...
همون موقع تخته زیر پای پسره از وسط شکست ....
بیچاره .....
..
.
. وقتی رفتم جلو که ببینم چیزیش شده یا نه، از بالای شونه های مردمی که دورش جمع شده بودن یه نگاه انداختم
دست یکی رو گرفت و بلند شد گفت : خوبم خوبم ....
اما یه تیکه شیشه رفته بود تو رون پاش
با دقت که بهش نگاه کردم فهمیدم که ...... نه .....ماتسو ؟؟؟؟؟؟
اون اینجا ؟؟؟
.
.
.
.
.
همین طوری داشتم دنبال ماتسو میگشتم بالاخره دیروز که نتونستم ازش بپرسم بذار الان بپرسم !!
تو مدرسه به خاطر امتحان همهمه بود
دوستم آستینم رو کشید گفت : هی بیا بریم دنبال کی میگردی دختر ؟؟؟
گفتم : دنبال ماتسو ..... آها ببین اونجاس ... واستا الان میام
رفتم پیش ماتسو دم گوشش گفتم : پات چه طوره ؟؟؟
این طوری شده بود :0_0
گفت : تو ...... نگو که دیروز !!!!
گفتم : آره دقیقا
یه دفعه عصبی شد راهشو کشید و رفت
یه تصمیم اومده بود تو ذهنم ....
می خواستم عملی بکنمش ....
آره می خواستم جاسوسیه ماتسو رو بکنم ببینم تو زندگیش چه خبره ....
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2015/12/21 12:46 AM، توسط Melika10.)
|
|
2015/12/21 12:34 AM |
|
Leia
ارسالها: 64
تاریخ عضویت: Sep 2015
اعتبار: 6.0
|
RE: داستان '' سرزمین اسرار آمیز ''
داستان جالبی است ادامشو بنویس
|
|
2015/12/21 09:59 AM |
|
Ryoma
ارسالها: 13,575
تاریخ عضویت: Sep 2015
اعتبار: 1677.0
|
RE: داستان '' سرزمین اسرار آمیز ''
خیلی جالبه ادامش بده
|
|
2015/12/21 03:02 PM |
|
Melika10
خفاش شب و ماری و گربه پارک انیمه
ارسالها: 327
تاریخ عضویت: Nov 2015
|
RE: داستان '' سرزمین اسرار آمیز ''
قسمت سوم
( آماری )
چند روز بود داشتم دنبالش می کردم !!!
هر روز یه جا کار می کرد ....
امروز از مدرسه داشتم دنبالش می کردم که یه دفعه گمش کردم ..... هر جا رو گشتم پیداش نکردم !!
( ماتسو )
اوووووف .... بالاخره گمم کرد !!
راه افتادم سمت بیمارستان شهر ....
رفتم داخل یکی از اتاق ها ...
_ یوکا شرمنده ببخش نتونستم چند روز بیام !!!
یه نگاه به دختر کوچولویی که رو تخت خوابیده بود
_ امروز میخواستم گل های جدید برا گلدونت بیارم ولی نشد !!
رفتم رو صندلی نشستم و ادامه دادم ....
با اینکه تو کما بود ولی متقد بودم می شنوه که من چی میگم !!
_ میخوام برات یه عروسک خوشگل بخرم !!
همین طوری به صورتش نگاه می کردم دلم برا خنده هاش تنگ شده بود .... خیلی
_ یوکاخواهر کوچولو ...... خواهش می کنم به خاطر من چشماتو باز کن ...
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2015/12/21 11:14 PM، توسط Melika10.)
|
|
2015/12/21 11:13 PM |
|
Melika10
خفاش شب و ماری و گربه پارک انیمه
ارسالها: 327
تاریخ عضویت: Nov 2015
|
RE: داستان '' سرزمین اسرار آمیز ''
قسمت چهارم
امروزم مثل همیشه با خستگی در خونه رو باز کردم !!
صدا : میییییییییییییییوووووووووووووو میو مییییییییییییییییییو
به پایین نگاه کردم گربه سیاه خودمون بود نکو!!
_ های های ( باشه باشه ) الان بهت غذا میدم !!
کفش هامو در آوردم و رفتم داخل بعد از عبور از راهرو که وصل میشد به حال رفتم آشپزخانه که دقیقا بعد از راهرو سمت راست بود و با یه ا پن از حال جدا شده بود !
تو حال فقط یه کاناپه سه نفره و یه میز شیشه ایی بود !!
یه انباری هم داشتیم که من زیاد راهم اون طرفی می افتاد !!
به خاطر اینکه جعبه کمک های اولیه اونجا بود ( منم که کلا زیاد زخم و زیلی میشم )
به نکو غذا دادم !!
حالم همچین خوب نبود !!
اول خواستم برم رو کاناپه دراز بکشم ولی بعد با خودم گفتم بذار یه قرص سردرد بخورم شاید خوب شم !!
رفتم سمت انباری !!
درو که باز کردم ......
|
|
2016/01/06 07:30 PM |
|
Ryoma
ارسالها: 13,575
تاریخ عضویت: Sep 2015
اعتبار: 1677.0
|
RE: داستان '' سرزمین اسرار آمیز ''
ادامه لطفامطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
|
|
2016/01/06 07:40 PM |
|