زمان کنونی: 2024/11/06, 11:12 AM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/11/06, 11:12 AM



موضوع بسته شده است 
 
امتیاز موضوع:
  • 12 رأی - میانگین امتیازات: 4.67
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

تمرين داستان نويسي

نویسنده پیام
شینیگامی
بن شده



ارسال‌ها: 2,331
تاریخ عضویت: Nov 2011
ارسال: #21
RE: تمرين داستان نويسي
نقل قول: منم خیلی نویسندگی رو دوست دارم ولی 3 ا مشکل دارم:
1-موضوع هام تکراریه.یه داستان می‌خونم و ازش یه چیز جدید و نصفه نیمه میسازم
2-نمیدونم چه جوری داستانو تموم کنم!؟همیشه خیلی طولانی میشه
3-اعتماد به نفس ندارم
میتونید کمکم کنید؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!
فک نکنم من نویسنده باشم
قشنگ خود منی.جوگیر میشی مینویسی بعد کم میاری.ببین من دارم یه داستان مینویسم به اسم برگزیده تو همین سایت هست.برو اون رو بخون درست میشه.اینقدر مزخرفه که اعتماد به نفست برمیگرده.مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمنم نویسنده نیستم.به جای اینکه سعی کنی زودتمومش کنی یه مدت صبر کن یه ایده به ذهنت میزنه بالاخره که داستانت رو بهتر کنی
2013/09/01 11:41 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
brayan cryford
azriel angle

*


ارسال‌ها: 247
تاریخ عضویت: Jul 2013
اعتبار: 122.0
ارسال: #22
RE: تمرين داستان نويسي
کاملا باهات موافقم شینیگامی.
صبر کردن تو داستان نویسی عنصریه که باعث موفقیت فرد میشه
2013/09/01 11:44 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
Shina Uzumaki
کاربر حرفه‌ای



ارسال‌ها: 883
تاریخ عضویت: Aug 2013
اعتبار: 111.0
ارسال: #23
RE: تمرين داستان نويسي
ممنون از همگی
مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
امتحان میکنم
مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
2013/09/01 10:34 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
Shina Uzumaki
کاربر حرفه‌ای



ارسال‌ها: 883
تاریخ عضویت: Aug 2013
اعتبار: 111.0
ارسال: #24
RE: تمرين داستان نويسي
این یه داستان خیلییییی طولانیه این فقط خلاصشه اولین داستانمه میخوام نظرتونو راجع بهش بدونم اگه خوبه بگید از فردا شروع به نوشتنش کنم
خلاصه ی داستان:ماجرای یه دختره 10 ساله به اسم مری که می خواد با پدر و مادرش به یه شهر دیگه بره اما تصادف میکنن.پدر و مادر مری میمیرن و خود مری حافظه اش رو از دست میده و میره نوانخانه.اونجا یه دکتر جوون که تنها زندگی میکنه میاد و اونو به فرزندی قبول میکنه و اونو بزرگ میکنه و هر چیزی رو که نیاز داره براش فراهم میکنه.مری رو به مدرسه میفرسته و چون اسمشو نمیدونه مری رو سارا صدا میکنه.مری دوستای زیادی پیدا میکنه.اسم بهترین دوستش هم کریستوفر بود.و چون خونه هاشون نزدیک همه با هم مدرسه میرن.یه روز کریس هر چی صبر میکنه مری نمیاد و تصمیم میگیره خودش بره دنبال مری.وقتی میرسه به خونه ی مری میفهمه که مری یه بیماری خیلی بد گرفته و اونقدر حالش بده که ممکنه بمیره.هر کاری میکنه کسی اجازه نمیده که بره توی خونه.پس مجبور میشه بره مدرسه.مری توی خواب حافظه اش رو بدست میاره.ولی قبل از این که بیدار شه،اونقدر حالش بد میشه که...میمیره.

به این سرعت نمیره جلو ها مثلا انقد زود نمیمیره تو نوانخانه ماجرا داره با دوستاش ماجرا داره همینجورم با دکتر تو مدرسه...اوووووو انقد زیاده!

ممنون هم از شینیگامی هم از برایان کرایفورد خیلی تشکر!!!!!
مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2013/09/02 04:23 AM، توسط Shina Uzumaki.)
2013/09/02 03:51 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
زاواره
کاربر حرفه ای



ارسال‌ها: 2,327
تاریخ عضویت: Nov 2012
اعتبار: 419.0
ارسال: #25
RE: تمرين داستان نويسي
قشنگه ولی چرا مری آخرش میمره؟
به نظرم پایانش رو بایدخیلی تمیز دربیاری چون معمولا نوشتن پایان های غم انگیز خیلی سخت تراز پایان های شادی آوره.
اگه بتونی پایانش روخوب دربیاری موضوع عالی وجالبی داره.
2013/09/02 06:27 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
Shina Uzumaki
کاربر حرفه‌ای



ارسال‌ها: 883
تاریخ عضویت: Aug 2013
اعتبار: 111.0
ارسال: #26
RE: تمرين داستان نويسي
خیلی ممنون ینی شروع کنم به نوشتنش؟؟؟؟همینجوری حالا باشه سعی میکنم. پایان غم انگیز نداشته باشه
مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

خیلی ممنون ینی شروع کنم به نوشتنش؟؟؟؟همینجوری حالا باشه سعی میکنم. پایان غم انگیز نداشته باشه
مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2013/09/02 08:52 PM، توسط Shina Uzumaki.)
2013/09/02 08:52 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
Shina Uzumaki
کاربر حرفه‌ای



ارسال‌ها: 883
تاریخ عضویت: Aug 2013
اعتبار: 111.0
ارسال: #27
RE: تمرين داستان نويسي
فصل اول
مری تیلر داشت وسایلش را جمع میکرد،چون آن روز باید به فرانکفورت میرفت.پدرش در فرانکفورت خانه ای خریده بود و این خانه را فروخته بود.مادر مری را صدا کرد:"مری،عزیزم،زود وسایلتو جمع کن.یک ساعت دیگر حرکت میکنیم."مری جواب داد:"باشه مامان!دیگه چیزی نمونده!"او بقیه ی وسایلش را زود جمع کرد.تصمیم گرفت تا پدر و مادر آماده میشدند،در باغ کمی قدم بزند و فکر کند.او ساکش را برداشت،آن را دم در گذاشت و بیرون رفت.پدرش بیرون ایستاده بود و خانه را نگاه میکرد.مری گفت:"پدر،من میرم توی باغ."پدر خندید و گفت:"تو هم از اینکه داری از این خانه میروی ناراحتی،نه؟من هم ناراحتم.ولی نگران نباش،اونجا هم جای خیلی خوبیه.مطمئنم که برایت مثل همینجا میشه."مری زیرلب گفت:"امیدوارم..."و رفت.او نیم ساعت در باغ قدم زد.آن باغ قدیمی را خیلی دوست داشت،همینطور هم این خانه را.اینجا جایی بود که مری ده سال تمام در آن زندگی میکرد.از این فکر که باید از اینجا برود خیلی ناراحت بود.خاطراتش را مرور کرد و ناگهان اشک در چشم هایش جمع شد و زد زیر گریه.آنقدر گریه کرد که خالی شد.مادر صدایش زد:"مری!باید برویم!زود بیا!"مری دوان دوان خودش را به مادر و پدرش رساند.
-چی شده عزیزم؟چرا گریه کردی؟
مری جواب داد:"چیزی نیست مادر.فقط به این فکر میکردم که چقدر دلم برای اینجا تنگ میشود..."مادر مری را بغل کرد و گفت:"اشکال نداره.مطمئن باش خانه ی جدیدمان جای خیلی خوبیه.یک عالمه دوست پیدا میکنی.و آنقدر بهش وابسته میشوی که دیگر نمیتوانی ازش جدا شوی..."پدر گفت:"دیگر ناراحتی هارا کنار بگذارید.باید برویم."موقع رفتن،مری برای آخرین بار به آن خانه ی قدیمی ی زیبا با آن سقف قرمز و دوست داشتنی اش نگاه کرد و هر چقدر سعی کرد،نتوانست جلوی اشکهایش را بگیرد...

فصل اول
مری تیلر داشت وسایلش را جمع میکرد،چون آن روز باید به فرانکفورت میرفت.پدرش در فرانکفورت خانه ای خریده بود و این خانه را فروخته بود.مادر مری را صدا کرد:"مری،عزیزم،زود وسایلتو جمع کن.یک ساعت دیگر حرکت میکنیم."مری جواب داد:"باشه مامان!دیگه چیزی نمونده!"او بقیه ی وسایلش را زود جمع کرد.تصمیم گرفت تا پدر و مادر آماده میشدند،در باغ کمی قدم بزند و فکر کند.او ساکش را برداشت،آن را دم در گذاشت و بیرون رفت.پدرش بیرون ایستاده بود و خانه را نگاه میکرد.مری گفت:"پدر،من میرم توی باغ."پدر خندید و گفت:"تو هم از اینکه داری از این خانه میروی ناراحتی،نه؟من هم ناراحتم.ولی نگران نباش،اونجا هم جای خیلی خوبیه.مطمئنم که برایت مثل همینجا میشه."مری زیرلب گفت:"امیدوارم..."و رفت.او نیم ساعت در باغ قدم زد.آن باغ قدیمی را خیلی دوست داشت،همینطور هم این خانه را.اینجا جایی بود که مری ده سال تمام در آن زندگی میکرد.از این فکر که باید از اینجا برود خیلی ناراحت بود.خاطراتش را مرور کرد و ناگهان اشک در چشم هایش جمع شد و زد زیر گریه.آنقدر گریه کرد که خالی شد.مادر صدایش زد:"مری!باید برویم!زود بیا!"مری دوان دوان خودش را به مادر و پدرش رساند.
-چی شده عزیزم؟چرا گریه کردی؟
مری جواب داد:"چیزی نیست مادر.فقط به این فکر میکردم که چقدر دلم برای اینجا تنگ میشود..."مادر مری را بغل کرد و گفت:"اشکال نداره.مطمئن باش خانه ی جدیدمان جای خیلی خوبیه.یک عالمه دوست پیدا میکنی.و آنقدر بهش وابسته میشوی که دیگر نمیتوانی ازش جدا شوی..."پدر گفت:"دیگر ناراحتی هارا کنار بگذارید.باید برویم."موقع رفتن،مری برای آخرین بار به آن خانه ی قدیمی ی زیبا با آن سقف قرمز و دوست داشتنی اش نگاه کرد و هر چقدر سعی کرد،نتوانست جلوی اشکهایش را بگیرد...
خوبه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

وای میشه اون اولی رو پاک کنید،؟؟؟؟
مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

فصل دوم
مری و پدر و مادرش سوار قطار شدند.قطار حرکت کرد.مری هنوز ناراحت بود و همین والدینش را هم ناراحت میکرد.پدر به او گفت:"مری،گوش کن.میدانم تو ناراحتی.هم من و هم مادر درکت میکنیم.ما هم عاشق آن خانه بودیم و فروختنش خیلی ما را ناراحت کرد.خانه ای که در فرانکفورت داریم درست شبیه همین خانه ی خودمان است؛سفید است و سقف قرمزی دارد،و همینطور یک باغ گل.تازه یک عالمه همسایه هم داریم که همگی بچه های زیادی دارند و میتوانی با آنها دوست شوی.مدرسه هم نزدیکمان است.از همه نظر خیلی خوبه؛هم برای من و مادر و هم برای تو.حالا خوشحال باش دیگر!"
مری لبخندی زد و جواب داد:"میدانم که آنجا خیلی خوب است،ولی هیچ چیز جای آن خانه را برای من نمیگیرد.میدانم سعی دارید کاری کنید که حس بهتری داشته باشم.و از شما بخاطرش ممنونم.من شما را مقصر نمیدانم،و هیچ وقت هم ندانستم.اینطور که معلومه خانه ی جدیدمان جای فوق‌العاده ای است!"دوباره لبخند زد و سرش را به طرف پنجره برگرداند.مری داشت دروغ میگفت.هم خودش و هم پدر و مادرش این را میدانستند.در واقع مری از آن خانه ی جدید بدش نمی آمد،در واقع حسی به آن نداشت.والدین مری فکر کردند او را به حال خود بگذارند تا شاید بهتر شود.شب شد و همه خوابیدند.همینجا بود که فاجعه اتفاق افتاد...چند دقیقه ی بعد قطاری درب و داغان از ریل خارج شده بود.تمام پنجره ها شکسته بودند و مسافران مرده و نیمه جانی غرق در خون روی زمین افتاده بودند.خیلی ها کشته شده بودند و خیلی ها بیهوش بودند و عده ی انگشت شماری هوشیار بودند.راننده ی قطار که آسیب جدی ندیده بود از طریق بی سیم کسانی را برای کمک خبر کرد.خیلی زود پرستار ها و دکتر ها به همراه چندین ماشین رسیدند.دکتر ها همه را معاینه کردند و فهمیدند که اکثرا یا کشته شدند و یا آسیب جدی دیده بودند.مادر مری زنده مانده بود؛ولی پدرش نه.پدر میخواست از مری و همسرش محافظت کند و خودش را روی آنها می اندازد؛همین باعث کشته شدن او میشود.خود مری هم سرش آسیب های خیلی جدی دیده بود.مجروحان را به بیمارستان‌ بردند.مادر مری هم در بیمارستان‌ در گذشت.مری یک هفته بعد به هوش آمد و بخاطر ضرباتی که به سرش وارد شده بود،هیچ چیزی را بخاطر نمی آورد...



پشیمون شدم دیگه خیلی طولانیش نمیکنم
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2013/09/03 12:51 AM، توسط Shina Uzumaki.)
2013/09/03 12:00 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
brayan cryford
azriel angle

*


ارسال‌ها: 247
تاریخ عضویت: Jul 2013
اعتبار: 122.0
ارسال: #28
RE: تمرين داستان نويسي
اقا من یه نقد پا کارت بزنم
نقل قول: پدرش در فرانکفورت خانه ای خریده بود و این خانه را فروخته بود.
اگه اینطوریه پس اونا کجا رفتنمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
شما میگی خانه ای در فرانکفورت خریده و انرا فروخته بود.

نقل قول: والدین مری فکر کردند او را به حال خود بگذارند تا شاید بهتر شود.شب شد و همه خوابیدند.
کجا خوابیدند؟مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه از خونه ی خودشون که رفتن و خونه ی توی فرنکفورت رو هم اول خریدن بعد فروختنمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

نقل قول: چند دقیقه ی بعد قطاری درب و داغان از ریل خارج شده بود.
قطار از کجا اومد؟مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهاینا رفتن تو قطار؟یا ... اصن اینا کجان مری و پدر ،مادرش؟

موضوع اصلی داستان چیه؟مثلا هری پاتر:پسری که زنده ماند.
دلتورا:کمربند لیف.
ارتمیس فاول:جن ها و پیکسی ها زیر زمین در نزدیکی گوشته ی زمین زندگی میکنند.
اسپایدر ویک:ملک اسپایدر ویک و پری ها.
اشیانه افسانه:پنج شی اگه اشتباه نکرده باشم.
ارباب حلقه ها:حلقه ی سایرون
گیم اف ترونس:تاج و تخت پادشاهی
و...
موضوع اصلی داستان شما چیه؟
اصلا توصیف نداشتی و گنگ هم نوشته بودی.
از علائم نگارشی استفاده نکرده بودی.
امید وارم موفق باشی
2013/09/03 10:58 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
Shina Uzumaki
کاربر حرفه‌ای



ارسال‌ها: 883
تاریخ عضویت: Aug 2013
اعتبار: 111.0
ارسال: #29
RE: تمرين داستان نويسي
من حرفی از فروختن خونه ی دومی نزدم فقط اون خونه اولی رو فروخته بودن کجا خوندی که خونه ندارن؟؟؟
مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
داستانشم معلومه:یه دختره که فراموشی داره
مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
ممنون
2013/09/03 01:19 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
brayan cryford
azriel angle

*


ارسال‌ها: 247
تاریخ عضویت: Jul 2013
اعتبار: 122.0
ارسال: #30
RE: تمرين داستان نويسي
نقل قول: پدرش در فرانکفورت خانه ای خریده بود و این خانه را فروخته بود.

بله درسته.
ببینHimiko عزیز داستانت باید پتانسیل کافی داشته باشه تا جذب کنه افرادو.


کوتاه و بلندیش زیاد مهم نیست اگه داستان تو پری داشته باشی هر چقدر زیاد یا کم باشه بازم جذابه.
ممکنه بهت بر بخوره وناراحت بشی ولی من معذرت میخوام که اینو میگم داستان هیچ گونه جذابیت و پتانسیلی نداشت.

2013/09/03 01:24 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
موضوع بسته شده است 


موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
documents [داستان] آدمانتِم dot. 4 1,680 2021/05/19 09:32 PM
آخرین ارسال: dot.
  داستان:در مرز مشترک آتیش پاره 7 2,330 2021/04/21 07:06 PM
آخرین ارسال: آتیش پاره
documents (داستان کوتاه) انتظار Ilyaa_JA 0 1,017 2021/04/17 04:29 PM
آخرین ارسال: Ilyaa_JA
One Piece-1 [داستان] جلگه‌ی بایر dot. 1 1,165 2021/03/10 12:12 AM
آخرین ارسال: dot.
  کلکسیون داستان های کوتاه دارسی ال.سی dot. 2 1,208 2021/01/24 11:31 PM
آخرین ارسال: dot.



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 14 مهمان