زمان کنونی: 2024/09/21, 01:27 PM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/09/21, 01:27 PM



موضوع بسته شده است 
 
امتیاز موضوع:
  • 7 رأی - میانگین امتیازات: 4.29
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

.:Relax:.

نویسنده پیام
tired
Addict



ارسال‌ها: 2,431
تاریخ عضویت: May 2013
ارسال: #11
ریلکس قسمت دوم،بخش پنجم:کدو های شگفت انگیز!!Big Grin
ریلکس قسمت دوم،بخش پنجم:کدو های شگفت انگیز!!
.
.
.
.
.
.
نینا دستش را از زیر چانه اش برداشت و روی کتف پسر گذاشت:لازم نیست نگران اونا باشی!ارتش پینت همچین بدم نیست.اینجوری نگاه کن که اونا رفتن قوی تر بشن.در ضمن هیچی معلوم نیست. تو مواظب خودت باش که خودتو نبرن اونجا
پسر:چرا حرفاتو نقض میکنی؟تو همین الان گفتی که اونجا جای خوبیه حالا میگی مواظب خودم باشم؟
نینا:میدونستی من از سوال و جواب کردن متنفرم؟-_-
پسر رویش را برگرداند و به زمین خیره شد و زیر لب:ببخشید شاهزاده از حد خودم خارج شدم.
بعد از حرف پسر سکوت عمیقی بین ان دو فرا گرفت. بیشتر از 10 دقیقه بود که هردو در حال پیمودن پله ها به سمت پایین بودن و هیچ عکس العملی از پسر برای ایستادن پدیدار نیمشد. نینا چشانش را تنگ کرد و به پسر خیره شد.حرکات پسر برایش سنگین و عجیب بودند،قیافه اش مانند پسربچه های 10 ساله بود،پس همچین پسری چطور از اسرار مهم خاندان با خبر است درحالی که حتی از نینا هم کوچکتر است!نینا دیگر راه را ادامه نداد و ایستاد.
پسر بعد از کمی جلو رفتن پشتش را نگاه کرد و ارام:شاهزاده مگه نمیخوایید برید سالن اصلی؟
نینا با جدیت:اینجا مگه از فن تسخیر استفاده نشده؟
پسر سرش را به نشانه مثبت تکان داد.
نینا کمی اخم هایش را در هم کشید:پس چطوری بدن ی پسربچه ای عین تو داره ی همچین فشاریو تحمل میکنه؟
پسر چشمانش گرد شد و اب دهانش را قورت داد،سپس با دست پاچگی:خب ببخشید شاید چون من هم...
نینا:تو از تسخیر استفاده نمیکنی!
پسر سرش را پایین گرفت و لبخندی زد،سپس زیر لب:برو به جهنم
سپس بخار تمام بدنش را فرا گرفت،از درون بخار دختری همانند نینا بیرون امد،نینا با دهن باز نگاهش کرد:وایسا ببینم...ت..تو...تو باید هری باشی احمق منحرف!!!!!!
هری لبخندی زد و ژس دخترانه گرفت:بی خیال نینا!اینا همشون فقط ی شوخین...
نینا با عصبانیت:من احمق باید از همون اول حدس میزدم که تو خودتو عین اون پیرزن خرفت کرده بودی!!چرا وقتی به صورتم دست زد نفهمید اخه!!اصلا وایسا ببینم این همه ادم چرا خودتو شبیه من کردی؟!
هری لبخند شیطانی زد:چون بدن ی دورگه با قدرت مو بهتر از هرچیز دیگه ای عمل میکنه!
نینا چشمانش گرد شد و کمی به عقب رفت،پایش از روی پله لیز خورد و روی زمین افتاد:ت...تو اینکارو نمیکنی...
هری موهایش در هوا برافراشته(اه اه اه نمیتونم صحنه های مبارزره ای رو خوب بنویسممطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه)شد سپس با سرعت دور خودش چرخید،برخلاف چیزی که انتظار داشت هیچ مویی به سمت نینا پرتاب نشد.چرخش را متوقف کرد با تعجب موهایش را گرفت:وایسا ببینم اینجا چه خبره؟!
نینا از فرصت استفاده کرد و سمت هری پدیدار(اینا جه کلماتیه من دارم به کار میبرم؟مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه)شد،سپس مشت محکمی به صورتش کوباند،هری محکم به دیوار خورد و کمی از دیوار بخاطر برخوردش شکست،نینا با عصبانیت:صورت عزیزم....!اه بی خیال!
هری سرش را گرفت و به نینا خیره شد:چرا نمیتونم سنگتو کپی کنم؟!
نینا سرش را سمت هری برگرداند:چون توی اوت سان همشو کشیدن بیرون احمق-_-
.
.
.
.
.
لپ تاپم الان شارژش تموم میشهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهاینبار هم از روی چرک نویس ننوشتممطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهاقا بگید من از روی چک ادامه بدم یا بدون چک؟مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
2017/01/10 12:24 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
tired
Addict



ارسال‌ها: 2,431
تاریخ عضویت: May 2013
ارسال: #12
ریلکس قسمت دوم،بخش ششم:کدو های شگفت انگیز!!
ریلکس قسمت دوم،بخش ششم:کدو های شگفت انگیز!!
.
.
.
.
.
.
.
هری به زور تواسنت صاف به ایستد و بعد از گرفتن قلنج کمر و گردنش جمله ای را زیر لب گفت سپس دود دوباره همه جارا فرا گرفت.از میان دود ها پسری با موهای شیری رنگ بهم ریخته و لباس نظامی ابی رنگ کشور پینت پدیدار شد،چشم های کشیده شیری که لبخند عادی اش را به لبخندی از روی شیطنت تبدیل میکرد. نینا بعد از دیدن قیافه هری کمی جا میخورد،دیدن قیافه هری برایش تمامی خاطرات کودکی اش را زنده میکند،شاید بعد از 6 سال و دیدن هری تازه متوجه گذر زمان شده است!
هری دستش را میبرد بالا و بشکن میزند و با خنده:از اولم میدونستم که عاشقم بودی نینا!
نینا مشت را فشار میدهد و با لبخندی که بیانگر هزاران حرف باشد:هری من اون نینای 7 یا 8 ساله نیستم^_^
هری:اره. قدت انقدر کوتاه مونده الان انگار شبیه ی نینا ی 5 تا 4 ساله ای!
نینا لبخندش پهن تر شد و سپس مشت محکمی به دل هری زد،هری کمی از اب دهنش بیرون زد سپس دلش را گرفت و در حالی که دور خودش میپیچید:ببینم توی این چند وقت تو چقدر تغییر کردی مگه؟!کلا 6 سال از موقع فرارتون گذشته!
نینا:خود خرتو بگو!البته تو اصن تغییر نکردی....فقط از اون بیشعوری که بودی به ی ابر بیشعور تبدیل شدی!!
هری سرش را بالا اورد و به نینا زل زد:حداقلش من عین وحشیا یکی از همبازی های بچگیمو نمیزنم!
نینا:حداقلش من سعی نمیکنم که با تغییر ظاهر وسط کار همبازیم سنگ بندازم!
هری:من که سنگ ننداختم داشتم گولت میزدم که بعد بتونم گیرت بندازم تا وقتی هیراعه برسه:/
نینا نفس عمیقی کشید و دستش را محکم به سرش کوبید:اخه چرا...؟T-T
هری:چی چرا؟:/
نینا:هیچی...داشتم فک میکردم چرا گذر زمان هنوز نتونسته مغز تو رو تغییر بده!وایسا ببینم هیرن کجاست؟
سورن در بازار محلی هپی که امروز به علت جشن نیکی نیکی بسیار شلوغ شده بود گشت میزد،بوی کدو ی پخته،مربای کدو،کدوی تازه و هرچیزی که مربوط به کدو میشد تمامی بازار را پوشانده بود،مردم با خوشحالی از مغازه دار ها خرید میکردند یا اینکه با شادی نمایش های خیابانی را تماشا میکردند و در بین مردمی در حالی که حلبی جلوی خود گذاشته بودند با ساز اهنگ های شاد مینواختند.دستانش را در جیبش کرده بود و بخاطر هوای سرد کلاهش را روی سرش گذاشته بود،در بین راه تابلوی اعلامیه توجهش را جلب کرد،روی تابلو پر بود از جنایتکار ها و افراد خطراناک که برای هرکدام از ان ها جایزه ای گذاشته شده بود،برخی خط قرمز خورده بودند و بعضی به علت قدیمی بودن رنگ خود را از دست داده بودند،ولی در این بین دو اعلامیه تازه خود نمایی میکردند،روی هر دوی ان ها عکس نینا و سورن چسبانده شده بود و حتی برای خبر دادن از محلی که قرار دارند جایزه ای تعیین دشه بود،سورن کلاهش را جلو داد و از پیش تابلو به سمت عمارت رفت،بعد از رفتن سورن ناگهان تابلو اتش گرفت.
سورن به ماشین های گردشگران که تمامی خیابان های کوچک هپی را پر کرده بودند خیره شده بود.صدای بوق ان ها ارامش شهری به این کوچکی را بهم میزد و باعث میشد چهره یک شهر پرجمعیت را به خود بگیرد.در میان این شلوغ صدای دختری توجهش را جلب میکند،صدای دختری که به ماشینش که پنچر شده خیره شده و اشک میریزد.سورن سرفه ای کرد و مانند مرد های جنتلمن به سمت رفت سپس صدایش را کلفت کرد:ببخشید خانم میتونم کمکتون بکنم؟
دختر در حالی که اشک میریخت:ماشینمون پنچر شده!اگه این پنچر بمونه نمیتونم خودمو به مراسم برسونم!
سورن موهایش را کنار زد:بسپاریدش به من خانم!من کمکتون میکنم!
و در همین حال در دلش:چرا دارم حرف مفت میزنم من که پنچر گیری بلد نیستم....!مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
با ابهت استین هایش را بالا زد به تایر ماشین زل زد بعد نفس عمیقی کشید و به جان ماشین بیچاره افتاد،بعد از یک ساعت دختر که کلافه شده بود رو به سورن:ببخشید اقا شما اومدید وقت منو بگیرید؟!
سورن از کنار چرخ پاشد و قلنج کمرش را گرفت سپس رو به دختر:متاسفانه مشکل از چرخ های ماشینتون نیست....!اگه بخوایید تا اومدن تعمیر کار من میتونم با ماشین خودم شمارو برسونم!
دختر با تعجب:شما فقط با دیدن چرخ ماشین متوجه شدید که مشکل از جای دیگست....؟
سورن:ببخشید منم عین شما مشتاقم که به جشن برم اگه نمیخوایید زود برسید میتونید اینجا بمونید!منم همراهتون تا اومدن تعمیر کار میمونم!
دختر گونه هایش گل انداختن،بعد از ان حرف سورن دختر همراه سورن به سمت ماشین رفت و سوار ان شد،سپس در حالی که بوق میزد:اینجا رو چرا انقدر پیچ در پیچ ساختن اخه؟!
دختر با لبخند:شما نباید انقدر عصبی باشید!بای نفس عمیق همه چی حل میشه!
سورن لبخندی زد و دستش را روی گردن دختر انداخت:تا وقتی که ی انرژِی مثبت باشه نفس عمیق دیگه به دردی نمیخوره!
دختر دستش راستش را بالا اورد و با چند ضربه با نک انگشتانش باعث شد که دست سورن بی حس شود،سورن با عصبانیت:هویی تو چه مرگته؟!
دختر لبخندی زد و زیر لب جمله ای را خواند،دود تمام ماشین را فرا گرفت،سورن با داد:خور مرگت کورم کردی!!مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
از میان دود پسری مانند برادرش هری ظاهر شد،با همان لبخند منتها با اخمی غلیظ.سورن وقتی نگاهش به پسر افتاد کمی متعجب شد،بعد قیافه همیشگی اش را گرفت و به جلواش زل زد:اها تویی؟فک کردم ی مامور درست حسابی به تورم خورده!
پسر کمی عصبی شد:وایسا ببینم تو اصلا از دیدن من متعجب نشدی؟!مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
سورن:هر خری که اسم شما دوتا دوفلو های هری و هیرن به گوشش میرسه از احمق بازی هاتون میگه،الان من باید از چیه توی خل و چل متعجب شم؟!:/
هیرن:ولی من یکی از دستاتو بی حس کردم!!:/
سورن:منم اگه قرار باشه هرکسیو با هر سنگو مهارتیشو کپی کنم میتونم اینکارو انجام بدم!:/
هیرن:خب الان حداقلش میتونم دستگیرت کنم!
سورن:تو اینکارو نمیکنی چون خودتم میدونی که هری مطمئنن سوتی داده و خودشو به نینا معرفی کرده!پس در هر صورت نینا فرار میکنه!اگه هم من دستگیر شم نینا نمیتونه از پس خودش در بیاد و در نتیجه همون اتفاقی که خودت میدونی میفته!خودتم میدونی اینکه نینا بخواد به ی همچین چیزی واسه دفاع از خودش وابسته شه چه عواقبی میتونه داشته باشه!در نتیجه تو از اولشم نه قصدی برای دستیگر من داشتی و نه نینا!چون اگه میخواستی کسیو دستگیر کنی اون نینا بوده.
هیرن به صندلی تکیه داد:داداچ کم حرف مفت بزن تو هیچ وقت عین هیراعه نمیشی:/
سورن با عصبانیت:من هیچ وقت نخواستم عین اون...اون....-_-
هیرن:سورن،هیراعه در حال حاضر تنها کسیه که میتونه ی شانس برات باشه
سورن:منظورت چیه؟
هیرن:به زودی اسامی کاندید های برای ریاست خاندان توی کاخ اصلی گفته میشه.
سورن پایش را روی ترمز گذاشت،صدای بوق تمامی ماشین ها بالا رفت،سورن به چشمان درشت به هیرن زل زد.
.
.
.
.
.
.
4 بخش دیگه تا اتمام قسمت دوممطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
اقا گفتن داستان رو سریع فاز اصلیشو شروع کنممطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهگفته بودم که تا قسمت 4 رم داستان شروع نمیشه!مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهقسمت سوم هم اسمش هیراعه اشرف زاده تنبلهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه(حالا بخونید متوجه میشیدمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه)
2017/01/13 12:16 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
tired
Addict



ارسال‌ها: 2,431
تاریخ عضویت: May 2013
ارسال: #13
RE: .:Relax:.
مرسی از همتون که داستان رو میخونیدمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهتشکر هاتون بدجور انگیزه میده^_^
ولی خب خواهش میکنم نظر هم بدیدمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهاخه من داستان نویس ماهری نیستم بیشتر ی متن انتقادی یا طنز رو خوب مینویسم. بنابراین داستانم حتما دارای ایراده!ولی توی این چند هفته ای که داستانو دارم میذارم فهمیدم انگاری فقط ابانه و مین جی هستن که دارن داستانو با دقت میخوننمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
منظورم از دقت اینکه ایرادا رو میگیرنمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه اشکال نداره هرچقدرم که خواستید پر قدرت انتقاد کنید من ناراحت نمیشممطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
با تشکرمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
2017/01/13 01:48 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
tired
Addict



ارسال‌ها: 2,431
تاریخ عضویت: May 2013
ارسال: #14
RE: .:Relax:.
داستان تای مدت زیادی نوشته نمیشه.
اگه هم این مدت خیلی بیشتر شد ینی دیگع نوشتع نمیشه‌
با تشکر
2017/01/17 07:35 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
tired
Addict



ارسال‌ها: 2,431
تاریخ عضویت: May 2013
ارسال: #15
RE: .:Relax:.
 دارم با گوشی تایپ میکنم!!!!!!!!!!!!
.
.
.
.
.
"بعد از چند سال دوباره لباس های ی اشراف زاده رو پوشیدم؛لباس هایی که توی بچگی ارزو داشتم بپوشمشون تا به ایدا پز بدم،همیشه فک میکردم وقتی بزرگ میشم روزی میرسه که مامان پا میشه و کمدشو باز میکنه و با خوشحالی اون لباس قرمز بلندش که با نوار های طلایی دور گردنش توی جمع خودنمایی میکردو بهم میده،تو بچگی خیلی این صحنه رو تصور کردم....اینکه هیراعه تعظیم میکنه و منو همراهی میکنه....بعد اون شاهزاده با اسب سفید منو با خودش میبره....هیچ وقت فک نمیکردم که ی اتفاق ساده باعث میشه ی بچه 7 ساله هیچ وقت به ارزوش نرسه،نمیدونم این حس چیه توی دلم...شاید هیجانه یا دلشوره....اگه هیراعه اینجا بود حتما میگفت که اونقدری وقت نداریم که بخواییم احساسای تو رو هم تحمل کنیم....شاید باید عین همیشه بی خیالشون بشم....عین همیشه هیراعه رو الگو قرار بدم و همونجوری که میخواد رفتار کنم....این حرفا چیه دارم میزنم....هیجکدوم به هم ربط ندارن....!"
خدمتکار با صدای ارامش:شاهزاده....؟
نینا به خودش امد و متوجه شد که بیشتر از 10 دقیقست که به ایینه رو به رویش خیره شده. کمی اخم کرد:وقتی میبینی به ایینه زل زدم نباید صدام کنی!افکار ادما اونقدر بی ارزش نیست که بخوایی انقدر راحت بهم بزنیشون!
خدمتکار کمی دست پاچه شد:شرمنده شاهزاده!راستشو بخوایید باید برای رفتن اماده شید!
نینا رنگ از رخسارش پرید،شاید حالا میتواند فرق بین هیجان و دلشوره اش را حس کند،حرفی نزد و سرش را بالا گرفت،اخم ریزی کرد و استوار با قدم های کوتاه اما تند راه افتاد،راه رو های بی انتهای برج حالش را خرابتر میکرد،با گذاشتن هر قدم گذشته اش از رو به روی چشمانش رد میشد. گذشته ای که مانند اجر های بی روح برج خیلی وقت است که خاک گرفته شان است و سر به فلک کشیده اند. با نهایت بی لطفی رها میشوند و با زجر زیاد ساخته میشوند. خدمتکار ضربه ای به کنار دیوار میزند و زیر لبش وردی را میخواند،اجر ها به کنار میروند. درون اجر ها اتاقی سر تا سر با پرده های قرمز کهنه ای پوشانده شده بود،پنجره های چوبی بزرگی که میشد از دور تمامی شهر را دید.فرش های کهنه ی قرمزی که به در چوبی نیم دایرع شکلی منتهی میشد. نینا خدمتکار را کنار زد و نفس عمیقی کشید. بدون توجه به منظره دلگیر اطرافش در را باز میکند و کنار میزند. سالن رقص پر برعکس تمامی اتاق های سالنی تجملی با طرح و نماد های کدو حلوایی طلایی. لوستر عظیمی که در وسط سالن نصب شده بود با کریستال های لوزی شکلش به خوبی نور را در تمای سالن پخش میکرد. نوازدگان اهنگ ملایمی را مینواختند و اشراف زادگان به آرامی میرقصیدند. بعد از باز شدن در توسط نینا همگی به نینا خیره شدند. نینا دستش زا به نشانه سکوت شیپورچی بالا برد سپس داد با صدای بلند و استوارش و اخم غلیظی داد زد:شاهزاده ی یک روزع شما اینجاست!اون احمقی که داره سر ی روز ریسک میکنه کجاست؟
صدای پچ مچ در تمامی سالن بلند شد،شاید برای اولین بار است که همچین شاهزاده ای را به عمر خود میبینند؛و شاید بتوان گفت،همین ظاهر نیناست که نمیگذارد کسب از احساساتش چیزی بفهمد. مردمی از میان اشراف زادگان بلند داد زد و تعظیم کرد:اون احمق نیم روزی اینجاست شاهزاده!از اشنایی با شما خوشبختم!
.
.
.
.
شرمنده اگه کمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه با گوشی تایپ کردم:\

 
2017/02/06 11:46 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
موضوع بسته شده است 


موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  wiki relax tired 3 1,001 2017/01/30 09:48 PM
آخرین ارسال: tired



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان