ایفای نقش خیالی فاینال فانتزی_سرزمین من

[مین جی]

نا گهان چند جن کوچک دور ما به صف می ایستند. قیافه ی من و مارتین:مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

[Death]

این دیگه چیه فقط چند تا جن ! ولی وقتی با دقت نگاه می کنم میبینم که همه جای جنگل حالا پر از اونا شده ... بهتره از اینجا برم تا نفهمیدن !

[Miikasa Ackerman]

30 دقیقه قبل
"بعد از حرف زدم با پرسیلا و ویویلا به سمت جنگلی که ماریا بود
میروم،میبینمش،کمی به زمین نزدیک میشم،چطور جلویش بایستم
چرخی میزنم و چند متر عقب تر از او روی زمین فرود میایم و با صدیا نسبتا بلند میگویم":
نوچ نوچ نوچ،فالگوش ایستادن عیبه

[Noctis_P]

بعد از اىن که متوجه ميشم چى هستن ميگم:ااااااا اىنا چه باحاااالن!!!!!

[Death]

از دور نگاه می کنم : الان که حواسشون پرته بهترین فرصت واسه منه .. ولی فقط یه تیر دارم ....
تیر رو بر میدارم و به سمت اون دختر نشانه می گیرم ..... و ...

[Noctis_P]

چيزى را احساس مى کنم؛به طور خودکار محافظى از آتش درست مى کنم و بعد در حالى که گيج شده ام مى گويم:چى شد؟!

[مین جی]

ماریا گیج می شود. انگار چیزی به او خوده بود ولی ضربه اش طوری نبود که او را بکشد پس گیج می شود و می افتد. (چون مارتین با محافظش باعث شد ضربش اثری نداشته باشه.)

[Noctis_P]

با خودم ميگم:بدبخت شدم....خب درست ترين کار چيه؟!به ماريا کمک کنم يا برم دنبال کسى که اينکار رو کرد؟!
به سمت جايى که تير از ان رها شده بود ميروم

[Death]

همم انتظار هم نداشتم که الان بمیره ..... پسری که نزدیکش بود داشت دنبال من میگشت .... 
بهش نگاه میکردم .... یه جورایی شبیه برادر خودم بود .... 
با خودم میگم : فعلا بهتره برگردم ..... تا ببینم کیتارا چطوره!

[white knight]

 همراه وویلا دنبال کیتارا میگشتیم اما آرام و بدون سر وصدا میدانستیم با قدرت گرفتن نیروهای تاریکی هیچ جا امن نیست ولی به لطف تمرینات قدیمیمان بدون جلب توجه حرکت میکردیم پشت سر وویلا حرکت میکردم تا به مکان کیتارا برسیم...