زمان کنونی: 2024/11/06, 08:15 AM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/11/06, 08:15 AM



نظرسنجی: نظرتون راجب داستان چیه؟به نظرتون ادامش بدم؟
این نظرسنجی بسته شده است.
خیلی خوبه ادامش بده 37.93% 11 37.93%
عالیه حتما ادامه بده 55.17% 16 55.17%
بد نیست خواستی ادامه بده خواستی نده 6.90% 2 6.90%
گنده بابا گند تر از این ندیده بودم 0% 0 0%
در کل 29 رأی 100%
*شما به این گزینه‌ی رأی داده‌اید. [نمایش نتایج]

موضوع بسته شده است 
 
امتیاز موضوع:
  • 14 رأی - میانگین امتیازات: 4.79
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

افسانه ی همزاد

نویسنده پیام
Aisan
isun



ارسال‌ها: 5,853
تاریخ عضویت: Jul 2013
ارسال: #131
RE: افسانه ی همزاد
آره معلوم بود که عجله داشتی!
موفق باشی و عجله نکنمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
2014/07/13 01:40 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
Manaka
Çalıkuşu



ارسال‌ها: 2,722
تاریخ عضویت: Jan 2014
اعتبار: 768.0
ارسال: #132
RE: افسانه ی همزاد
سارا گفت:ببین هرکسی این رازو یجوری میدونن مثلا بعضی ها همزادشونو خواهرشون میدونن و باهم عهد میبندن ولی بعضی ها.........مثه مارول دوست دارن تک باشن و میخوان همزادشونو بکشن
من جوری که زبونم بنند اومده بود تو چشمای غمگین و قهوه ای سارا نگاه کردم و گفتم:جنی........حالش خوبه؟
سارا اهی کشید و گفت:بله..........ولی ......اون مارول میخواست بکشتش میگفت:من نمیخوام همزادی داشته باشم میگن هرکی یه همزاد ببینه اینده ی شومی در انتظارشه اگه اون همزاد نمیره اینده ی خیلی بدی داره هرچی جنی خواست متقاععدش کنه گه باهم دوست باشن باهم عهد ببندن ولی گوش نداد و.........اون موقع که داشت میومد جلو.......من با دستم زدم تو صورتش و دست جنی گرفتم بدو بدو شروع کردم به دویدن به طرف خونمون وقتی رسیدیم به در خونمون یکم نفس تازه کردیم بعد من کلیدو از توی جیب شولوارم در اوردم و در خوونه رو باز کردم اون روز مامان و بابام خونه نبودن و فقط ررز خونمون بوود که رش تو کتاب بود و متوجه من نشد وقتی رفتیم تو اتاق من جنی گفت مارول دیوونه اس.......باید یه کارری کنیم من گفتم نگران نباش ما.........گفتش:به مامان و بابام میگم از این شهر بریم بعد دستامو گرفتو گفت ممنون سارا خیلی دلم برات تنگ میشه هروقت  تونستم بهت زنگ میزنم و بعد گفت گوشیو بده تا من به مامانم زنگ به زنم زنگ زد و ماانش اومد دنبالشو و بعد یه هفته بعدش از این شهر رفتن و بعد من......اینقدر دلم گرفته بود که هرروز گریه میکردم و بعد چند قطره اشک روی شلوارش ریخت.
من با ناراحتی گفتم:نگران نباش جنی هرجا باشه حالش خوبه 
و بعد به زور لبخند زدم
اونم اشکاشو پاک کرد و گفت:کاشکی. خیلی وقته ازش خبری ندارم.
بهش گفتم:حالا این عهد چیه؟
گفت:نمیدونم.........نتونستم از جنی.........بپرسم .
بهش گفتم :سارا راستی رز حالش چطوره؟(برای عوض کردن بحث گفتم)
گفت:اره حالش خوبه هرروز خدا سرش تو کتابه اصلا وجودش احساس نمیشه اینقدر رمان میخونه که خدا میدونه
رز خواهر سارا است ازش بزرگتره و 15 سالشه موهاش کوتاهه و چشم هاش عسلیه(همرنگ چشم های مادر سارا)موهاش قهوه ایه و پوست سفیدی داره و خیلی خوشگله برعکس سارا اصن کک مک نداره و خیلی خوش تیپه ولی همش از رنگ های قرمز و مشکی استفاده میکنه و عشق کتاب و ورزشه و قد بلندی هم داره 
من باهیجان گفتم:سارا من با دوستم الیزابت میخوایم بریم برای اردو و تفریح دریاچه ی سان لیک تازه خیلی هم  باحاله از این حال و هوا هم در میای؟
سارا گفت:مامانمم فک کنم اجازه بده پس میام
من با خوشحالی گفتم:ایوللللللللللللللللللللللل
و دومتر بالا پریدم و دستم مشت کردم و به بالا بردم و گفتم Yesssssss 
سارا هم یه لبخند قشنگی روی لبهاش پدید شد و منم خوشحال شدم
داشتم فکر میکردم مارول خیلی بی منطقه که بدون شناخت میخواسته یکیو بکشه..........تازه میخواسته یه نفرو بکشه بعد اون فقط به شایعه ها اعتماد کرده من اگه بودم.......
صدای مادرم ریشه ی افکارمو پاره کرد:بچه ها بیاین ناهار امادس
و من باوشحالی گفتم ایولللللللللللللللللللللللللللللللل
ادامه دارد............
اعتبار فراموش نشود بدویین اعتبار بدین منتظر اعتبارمو
نظر فراموش نشه
اعتبارم ندادینااااااا من میدونم باشما من اعتبار موخام

 
2014/08/28 10:13 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
Michiru
دودوسول سول لالاسول :))



ارسال‌ها: 2,167
تاریخ عضویت: Jul 2014
اعتبار: 684.0
ارسال: #133
RE: افسانه ی همزاد
آفرین منتظر بقیه ی داستانت هستم مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
امیدوارم جالب تر هم بشهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
2014/08/28 11:32 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
Manaka
Çalıkuşu



ارسال‌ها: 2,722
تاریخ عضویت: Jan 2014
اعتبار: 768.0
ارسال: #134
RE: افسانه ی همزاد
(2014/08/28 11:32 PM)'Michiru' نوشته شده توسط:  آفرین منتظر بقیه ی داستانت هستم مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
امیدوارم جالب تر هم بشهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

 


مرسی عزیزم به زودی بقیشو مینویسمتصویر: richedit/smileys/YahooIM/8.gif
 
2014/08/28 11:45 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
zhou yu
son of fire



ارسال‌ها: 452
تاریخ عضویت: Mar 2014
اعتبار: 87.0
ارسال: #135
RE: افسانه ی همزاد
عالی بود ادامه بده
2014/09/01 03:59 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
Manaka
Çalıkuşu



ارسال‌ها: 2,722
تاریخ عضویت: Jan 2014
اعتبار: 768.0
ارسال: #136
RE: افسانه ی همزاد
(2014/09/01 03:59 PM)'سابوزا' نوشته شده توسط:  عالی بود ادامه بده

 


مری چشم حتما
 
2014/09/01 04:33 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
Aisan
isun



ارسال‌ها: 5,853
تاریخ عضویت: Jul 2013
ارسال: #137
RE: افسانه ی همزاد
به نظر خودت این قسمت چطور بود؟
من که میگم خوب بود
راستی یه دو خط خلاصه از قبل بنویس تا یادمون بیاد داستان کجاش بود
2014/09/02 11:44 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
Manaka
Çalıkuşu



ارسال‌ها: 2,722
تاریخ عضویت: Jan 2014
اعتبار: 768.0
ارسال: #138
RE: افسانه ی همزاد
(2014/09/02 11:44 AM)'♥TIFA♥' نوشته شده توسط:  به نظر خودت این قسمت چطور بود؟
من که میگم خوب بود
راستی یه دو خط خلاصه از قبل بنویس تا یادمون بیاد داستان کجاش بود

 
من .............نمیدونم
چشمممممممم
مرسی


 
2014/09/02 01:15 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
موضوع بسته شده است 




کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 10 مهمان