زمان کنونی: 2024/11/06, 05:14 AM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/11/06, 05:14 AM



نظرسنجی: نظرتون در مورد این اثر آقای وای سی لند چیه؟
خوبه، خیلی خوبه. (ای بی‌سلیقه.)
می‌تونست بهتر باشه.
افتضاحه. (کاش یکی به خودش می‌گفت!)
[نمایش نتایج]
توضیح: این یک نظرسنجی عمومی‌است. کاربران می‌توانند گزینه‌ی انتخابی شما را مشاهده کنند.
ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

[داستان] آدمانتِم

نویسنده پیام
dot.
ex-SOLIDER



ارسال‌ها: 7,494
تاریخ عضویت: Mar 2016
اعتبار: 592.0
ارسال: #5
RE: [داستان] آدمانتِم
مدتی بود که همه جا آرام بود.
روزهای آرام آفتابی.
روزهای بلند، آرام و حوصله سر بر آفتابی.
تلویزیون مسابقات بیس‌بال را نشان می‌داد، آرمسترانگ سیگارش را دود می‌کرد. آدمانتم توی موزه می‌درخشید و پول مملکت را باارزشتر می‌کرد، آلتر توی مغازه گرگوری اسمیت در انتظار سفارشش مشغول دارت بازی بود، شو دفترش را تمیز می‌کرد.
مثل یک لیموناد خنک در یک روز گرم، با برش لیموی نازک روی سر لیوان و شیشه عرق کرده به خاطر اختلاف دما؛ روشن، ایده‌آل و آرامبخش.
دو، سه هفته‌ای از زمانی که خدمتکار اسمیت برای آلتر آگوست لیوان شربتی با مزه خاک برایش آورده بود می‌گذشت. از آن شب به بعد زمان آلتر تاحدی به بطالت می‌گذشتند؛ شبها را در متلی می‌گذراند و به خلاصه بازیهای بعدازظهر گوش می‌کرد، روزها را هم پشت میزی در مغازه گرگوری اسمیت می‌گذراند: با کیسه بزرگی از انواع مختلف توپهای بیسبال بسته سنگینی از تیغ‌های ظریف سرگرم شکافتن دوختشان و دونیم کردنشان می‌شد. کسی نمی‌دانست چرا.
یکی از روزهای گرم اواسط جولای بود. آلتر کتاب به یک دست داشت و توپی در دست دیگر. با صندلی‌اش تاب می‌خورد و گرم خواندن بود. البته! فقط در ظاهر، به حدی بی‌حوصله بود که تمرکزش را از دست داده بود و کلماتی که می‌خواند بی هیچ انعکاسی از معنایشان در ذهنش فقط از جلوی چشمش می‌گذشتند. اما این این ظهر کسالت‌بار، با صدای پیشکار اسمیت به پایان رسید:"آمادست."
-چ‍ -آخ-!
آلتر از شنیدن این خبر چنان هیجان زده شد که کنترل تاب خوردنش روی صندلی را از دست داد و نقش زمین شد:"واقعا؟!"
- مگه اینکه انقدر احمق باشی که بخوای اون یک کلمه رو دوباره برات تکرار کنم.
پیشکار تندزبان منتظر دیدن اخم و تَخم آلتر بود، اما دریغ! قبل از اینکه لذتش از کنایه سنگینی که زده بود تمام شود آلتر خودش را تکانده بود و حالا داشت در پیچ راه پله به سمت دفتر اسمیت از دیدرس خارج می‌شد.
از خدمتکار کفتار بگذریم، خود کفتار منتظر نشسته بود و اثرهنری‌اش را در نور برسی می‌کرد.
یک کپی بی نقص از هر لحاظ.
شاید فقط یک پرتاب محکم با ضربه باتوم ممکن بود سلامتش را به خطر بیندازد.
- سریع شدی پیرمرد!
جوانک خوشحال و سرحال وارد دفتر شد و در را بست:"ببینمش!"
اسمیت سریع دستش را دزدید و دست‌ورز تازه‌اش را پنهان کرد:"اول اون درو قفل کن تا بهت بگم".
آلتر شانه‌ای بالا انداخت و به آنچه شنیده بود عمل کرد:"بفرما." روی صندلی چرم مخصوص مشتریها لم داد:"حالا ببینم چیکار کردی؟"
ولی اسمیت حواسش نبود. توی کشوی میزش دنبال چیزی می‌گشت، انگار خودش را زده بود به نشنیدن:"قهوتو بخور." جوری آرام به کارش می‌رسید که انگار تا ابد وقت دارد.
- ایناهاش... اینه.
بالاخره با کیف کوچکی از جنس چرم در دست، بالا آمد و روی صندلی‌اش جا گرفت. کیف چرم را باز کرد: سه پایه‌ای کوچک و ذره‌بینی را از بین تمام ابزار داخلش انتخاب کرد و روی میز گذاشت.
- همه اینا لازمه؟
- دندون به جیگر بگیر پسر... دندون.
و بالاخره، چیزی که تمام این مدت در دستهای چروکیده‌اش سفت نگاه داشته بود را نمایان کرد.
جسمی سخت و شفاف، به اندازه کف دست که باریکه نوری که از بین دوتکه پرده ضخیم وارد فضای دفتر شده بود را طوری منعکس می‌کرد که می‌شد به عنوان یکی از آن "لامپهای برقی" استفاده‌اش کرد.
تراش خورده، شفاف، درشت و سنگین: آدمانتم؟


 

 

 

 
2021/05/19 09:32 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال پاسخ 


پیام‌های داخل این موضوع
[داستان] آدمانتِم - dot. - 2021/03/09, 11:13 PM
RE: [داستان] آدمانتِم - dot. - 2021/03/09, 11:18 PM
RE: [داستان] آدمانتِم - dot. - 2021/03/12, 06:51 PM
RE: [داستان] آدمانتِم - dot. - 2021/05/19, 12:57 AM
RE: [داستان] آدمانتِم - dot. - 2021/05/19 09:32 PM

موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  داستان:در مرز مشترک آتیش پاره 7 2,327 2021/04/21 07:06 PM
آخرین ارسال: آتیش پاره
documents (داستان کوتاه) انتظار Ilyaa_JA 0 1,015 2021/04/17 04:29 PM
آخرین ارسال: Ilyaa_JA
One Piece-1 [داستان] جلگه‌ی بایر dot. 1 1,163 2021/03/10 12:12 AM
آخرین ارسال: dot.
  کلکسیون داستان های کوتاه دارسی ال.سی dot. 2 1,204 2021/01/24 11:31 PM
آخرین ارسال: dot.
  داستان:به زیبایی گذشته Renèe 3 1,265 2020/04/07 01:16 PM
آخرین ارسال: Renèe



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان