زمان کنونی: 2024/11/06, 09:32 AM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/11/06, 09:32 AM



نظرسنجی: نظر شما
خوب
بد
[نمایش نتایج]
توضیح: این یک نظرسنجی عمومی‌است. کاربران می‌توانند گزینه‌ی انتخابی شما را مشاهده کنند.
ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 12 رأی - میانگین امتیازات: 4.92
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

نفس

نویسنده پیام
Aisan
isun



ارسال‌ها: 5,853
تاریخ عضویت: Jul 2013
ارسال: #20
RE: نفس
فصل دوم - قسمت نهم 
******************
میان جمعیتی که مسافت بین غسالخانه تا قبرستان را طی می کردند،کنار مادرم حرکت میکردم.دوست نداشتم حتی یک لحظه احساس تنهایی کند.
زیر تابوت را سه برادر و یکی دو مرد دیگر گرفته بودند.به دنبال آنها بقیه مردها و پشت سرشان زن ها حرکت می کردند.
«به عزت و شرف لا اله الا الله ، اشهد ان لا اله الا الله ، اشهد ان محمد رسول الله ، اشهد ان علی ولی الله» 
صدای رسای مهیار بود که این جملات را بلند می گفت و دیگران تکرار می کردند.

به قبرستان که رسیدیم،قبر کنده شده و آماده پذیرایی از مهمان جدیدش بود.بعد از خواندن نماز میت،مهیار به داخل قبر رفت و از بابا هم خواست که به داخل قبر بیاید چرا که او فرزند ارشد بود.بابا هم ساعت و کفش و جوراب هایش را در آورد و بعد از اینکه آستین هایش را بالا زد،به داخل قبر رفت و پشت سر عمو مهیار قرار گرفت.
مهیار و بابا که مستقر شدند،مردهای بالای قبر،جسم را از تابوت خارج کرده و به دست بابا و مهیار دادند تا آنرا درون خاک بگذارند.
عمه ها بالای سر مزار نشسته و گریه می کردند و با «ننه من غریبم بازی»هایشان از زن های فامیل می خواستند که بیایند تا مادرشان را ببینند.آن ها هم می آمدند و نچ نچ می کردند و مثلا تاسف می خوردند و بعد جایشان را به دیگری میدادند و میرفتند زیر سایه درخت های اطراف می نشستند.
بابا و مهیار خیس عرق شده بودند.مهیار که جلوتر ایستاده و به صورت مادرش نزدیک تر بود،کفن روی صورت مادربزرگ را باز کرد و صورتش را به سمت راست روی خاک گذاشت.بابا هم کمی کمک کرد تا جسم به درستی درون قبر قرار بگیرد و بعد از قبر خارج شد.
عمه منصوره با لحن غمباری که داشت گفت:
- یه چادر بگیرین برای بچه م گرما زده میشه
چند لحظه بعد،چادری را سقف قبر کردند تا مهیار از نور شدید آفتاب در امان باشد و دعاهای مخصوص دفن مرده را بخواند.نیم ساعتی طول کشید تا مهیار تمام دعا ها و تلقین و اشهد را خواند و از قبر خارج شد.
چهل نفر مرد که از خانواده مادربزرگ نبودند از جمله شوهر خاله و دایی من هم،آمدند و خاک روی مزار ریختند و بعد شهادت دادن که این میت «آدم خوبی بود»!
مامان که بطری آب خنکی در دست داشت،به مهیار زد و صدایش کرد:
- آقا مهیار،آقا مهیار،بیا یکم آب بخور عزیزم.آقا مهیار
اما دریغ از آنکه مهیار حتی ذره ای سرش را بچرخاند یا توجه کند!چون مهیار را دوست داشتم،دلم نمیخواست چنین رفتاری را به پای عمدی بودن بگذارم و به خود تلقین کردم که حتما متوجه نشده ...

مراسم تدفین که تمام شد،همه یکی یکی برای خوردن ناهار به سمت خانه مادربزرگ راه افتادند.ولی ما برای انجام خرده کارهای باقی مانده هنوز در قبرستان بودیم.
مراسم در محوطه یک امامزاده بود.همه کسانی که مانده بودند به سمت امامزاده یا ماشین هایشان رفته بودند و فقط مهیار،تک و تنها کنار قبر راه میرفت و سایه بانی درست میکرد تا بنشیند و قرآن بخواند.با اینکه جو صمیمی ای بین مان شکل گرفته بود اما هنوز با او راحت نبودم،اما به اصرار مامان پیش مهیار رفتم و بطری آبی را برایش بردم:
+ خسته نباشی عمو
لبخند زد:
- بابت؟
+ چی؟
- بابـــت؟
و منتظر نماند که جواب بدهم.آب را روی زمین گذاشتم و از او دور شدم.دلم میخواست کنارش بنشینم تا تنها نباشد اما مشخص بود که میخواست تنها باشد...

*-*-*-*-*
مهیار ماند و بقیه به سمت خانه مادربزرگ راه افتادیم.من هم با ماشین عمو فرهاد برگشتم.فرهاد در راه حرفی زد که باوجود اینکه باورش سخت بود اما احساس عجیبی به من داد:
- چشم های مامان تا قبل از اینکه تو بیای نیمه باز بود و هرکاری میکردیم بسته نمی شد.وقتی تو اومدی توی غسالخونه و دیدیش،چشماش رو بست.چشم انتظارت بود.

***
ادامه دارد ...
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2020/08/14 04:06 PM، توسط Aisan.)
2017/06/20 08:00 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال پاسخ 


پیام‌های داخل این موضوع
نفس - Aisan - 2017/02/28, 08:47 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/02/28, 10:08 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/03/03, 10:56 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/03/06, 02:18 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/03/08, 10:52 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/03/09, 04:46 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/03/10, 02:48 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/03/25, 11:03 AM
RE: نفس - Aisan - 2017/03/25, 11:08 AM
RE: نفس - Aisan - 2017/03/27, 06:29 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/04/05, 11:19 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/04/06, 12:30 AM
RE: نفس - Aisan - 2017/04/19, 10:31 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/04/22, 10:08 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/04/24, 07:57 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/06/03, 02:00 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/06/06, 01:46 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/06/12, 12:31 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/06/19, 07:48 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/06/20 08:00 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/07/02, 12:05 AM
RE: نفس - Aisan - 2017/07/03, 11:53 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/07/04, 03:59 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/07/05, 10:13 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/07/07, 01:20 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/07/22, 09:50 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/07/27, 02:11 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/08/19, 11:25 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/08/23, 03:47 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/08/25, 01:30 AM
RE: نفس - Aisan - 2017/08/30, 08:32 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/09/03, 10:30 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/09/04, 12:40 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/09/13, 11:36 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/09/15, 02:32 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/09/17, 10:09 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/11/02, 08:17 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/12/13, 07:53 PM
RE: نفس - Aisan - 2017/12/13, 07:53 PM
RE: نفس - !Web Prince - 2020/08/17, 01:01 AM



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان