زمان کنونی: 2024/11/06, 05:00 AM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/11/06, 05:00 AM



ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 6 رأی - میانگین امتیازات: 4.67
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستانِ«عشق روباه» فصل دوم

نویسنده پیام
Sachico.aps
ساچیکو سان!!!

*


ارسال‌ها: 67
تاریخ عضویت: Jun 2016
اعتبار: 84.0
ارسال: #13
RE: داستانِ«عشق روباه» فصل دوم
«قسمت دوازدهم»
فرد آرام آرام وارد شهر شد.مردم در تکاپو بودند،عده ای با صدای بلند فریاد میزدندوچیزی را تکرار میکردند.
برای فرد جالب بود که زبونشونو میفهمه..انسان ها همه مثله هم بودن اماخب یه تفاوت های فردی ای هم داشتن..
بعضیا بلند و لاغر بودن و بعضیا هم کوتاه و چاق!!!بعضیا موهای بلند داشتنو بعضیا هم کوتاه...فرد میدونست که مسلما اوناهم مثه خودشون جنسیت دارن...نرو ماده!!!تصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/5.gif
فرد آرام آرام در میان انبوه جمعیت قدم میزد و با تعجب به همه نگاه میکرد...ناگهان صدای بلند و کلفتی شنید و حس کرد که اورا صدا میزند...فرد به سمت چپ خود نگاهی انداخت..مردی چاق و زشت اورا صدا میزد..
مرد چاق :هی پسر جون!!!گشنت نیست!؟چرا مات و مبهوت نگام میکنی؟!بیا اینجا..میدونم که گشنته؟!تصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/14.gif
فرد آرام به سمت مرد رفت...مردک چاق سینی بزرگی را که چیزی روی آن بود و از آن بخار بلند میشد به فرد نشان داد!!!
فرد حس کرد معده اش در حال مچاله شدنه!!احساس ضعف میکرد...حسابی گشنش شده بود..
فرد :این دقیقا چیه؟!تصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/33.gif
مرد چاق:هه!!خب گوشته دیگه...یه خرگوش آبدار!!!!تصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/14.gifدهنت آب افتاد نه؟!
فرد با شنیدن اسم خرگوش حسابی جا خورد!!!تصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/12.gifخرگوش؟!این انسان ها خرگوش میخورن؟!...تصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/26.gif
فرد با اینکه گوشت خوار بود اما اونو خانوادش هیچوقت گوشت نمیخوردن..اونا مردمشونو بی نهایت دوست داشتنو اونارو نمیخوردن..مگر در مواقعی که نیاز داشتن..اونم ماهی یا چندتا موش کوچیک!!!
فرد یه لحظه یاد تینا افتاد...اون یه خرگوش سفید کوچولو بود که خیلیم دوست داشتنی بود!! فرد حتی نمیتونست تصورشو بکنه که اونو بخوره...با اینکه گشنش بود ولی بی سروصدا از اونجا دور شد...فرد پیش خودش فکر میکرد که چقدر این چدما میتونن بی رحم باشن؟!!!!تصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/2.gifتصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/2.gif
همینطور که آروم حرکت میکرد ناگهان حس کرد کسی محکم شالشو از پشت میکشه...فرد آروم برگشت و انسان کوچکی رو پیش روی خودش دید!!
بچه :آقا آقا....میشه زیر شنلتون پنهان شم؟!تصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/12.gifخواهش میکنم!!!
فرد به چشمای آبی و ملتمسانه اون نگاه کرد..موهای اون کوچولو به درخشانی آفتاب بود!!فرد کاملا جا خورده بود!!
اون انسان کوچک بدون اینکه حرفی بزند زیر شنل فرد پنهان شد و تکان نخورد!.!تصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/49.gif
فرد هم بی حرکت ایستاد...فرد حس میکرد که قلب اون کوچولو به شدت میتپه...فرد به دقت به اطراف نگاه میکرد تا شاید چیزیو کهاون کوچولو ازش فرار کرده ببینه!!!
همینطور که با دقت نگاه میکرد ناگهان چیزی دید!!!چیزی که با دیدنش نفس به شماره افتاد
.....
.............
....................
2017/03/05 08:54 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال پاسخ 


پیام‌های داخل این موضوع
RE: داستانِ«عشق روباه» فصل دوم - Sachico.aps - 2017/03/05 08:54 PM

موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  عشق مجازی (Abol.Devil) !Sultan 0 820 2019/09/27 06:06 PM
آخرین ارسال: !Sultan
zجدید داستان:دوران تبعید-فصل دوم:سیا...بیدار شو! Бѳнёѫїап 2 1,461 2018/09/18 03:17 PM
آخرین ارسال: Бѳнёѫїап
  داستان "طلوع" (فصل 17) Blacksnake 19 4,202 2017/08/01 04:52 PM
آخرین ارسال: story writers company
  انشا نگاری در بوستان عشق !Sultan 6 1,973 2017/02/19 10:17 PM
آخرین ارسال: !Sultan
documents داستان {(10 ترابایت عشق بر ثانیه)} Ender Creeper 8 1,756 2016/09/14 12:38 PM
آخرین ارسال: Ender Creeper



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان