زمان کنونی: 2024/11/06, 05:20 AM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/11/06, 05:20 AM



ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 6 رأی - میانگین امتیازات: 4.67
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستانِ«عشق روباه» فصل دوم

نویسنده پیام
Sachico.aps
ساچیکو سان!!!

*


ارسال‌ها: 67
تاریخ عضویت: Jun 2016
اعتبار: 84.0
ارسال: #12
RE: داستانِ«عشق روباه» فصل دوم
«قسمت یازدهم»
برای فرد همه چیز جدید بود..حتی چمن ها و درختا هم با اونایی که تو جنگلشون بود کلی تفاوت داشتن..حتی نسیم خنکی هم که میوزید با نسیم سرزمین خودشون کلی فرق داشت...اونا مدت نسبتا زیادی رو راه رفتن ولی در تمام این مدت حتی کلمه ای بین اونا ردوبدل نشد..
ویل:چرا اینقدر ساکتی؟!..هنوز تو شوکی ..نه؟!
فرد:باور نکردنیه...مگه میشه!!؟..فکر کنم دارم خواب میبینم...یعنی همه اینا بخاطره تمشکاست؟!
ویل:میشه گفت آره..اون تمشکا کلید ورود به اینجا بودن..توهم که زرنگی کردنیو کلیدا رو تهیه کردی!!تصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/18.gif
فرد:صبر کن بینم!!!اگه اون تمشکا کلید ورود به اینجان..پس تو چجوری اومدی؟!من تمشک خوردم..تو که نخوردی!!!!
ویل:ههتصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/11.gifتو هنوز خیلی چیزا رو درمورد من نمیدونی پسر...مگه فقط همون یه بوته تمشک بود؟!
فرد:تصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/17.gifتصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/17.gifویل...وییلللل...اوه خدای من یعنی بازم بود؟!؟!؟تصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/2.gifتو میدونستیو به من نگفتی؟!تصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/9.gifمن واسه خوردن اون تمشکا رفتم تو دهن شیر...اونوقت تو الان داری بهم میگی؟!تصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/9.gifتصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/9.gif
ویل:عوضش کلی بهت خندیدم ..بهت گفتم اینکارو نکن!!تصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/14.gifحالا عوضش تنبیه شدی!!!یاد گرفتی خودسر کاری نکنی!
فرد:واقعا که بزیتصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/24.gif
فرد و ویلیام کم کم داشتن از جنگل خارج میشدن..همینطور که درختان جنگل اندک اندک کم میشدن از دور دست ها آبادی ای پیدا شد.خونه های بزرگ و کوچکی از دور دست دیده میشد..
ویل:خب رسیدیم..از اینجا به بعد دیگه خودت باید بری....فقط خیلی مراقب باش!!
فرد:تنها برم؟!اصن اونجا کجا هست؟!
ویل:یه شهره...توشم پر از انسانه...عینه خودت!!!باید یه چند روزی اینجا بمونی فقط یادت باشه روز هفتم دوباره بیای اینجا..باید قبل از غروب روز هفتم اینجا باشی..منم میام تا بهت بگم چیکار باید بکنی!!
فرد:گیج شدم..منظورت چیه!!؟تو که نمی خوای منو تنها بذاری؟!تصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/12.gif
ویل:نترس..اونجا که رفتی یه نفر هست که پیدات میکنه..اون هواتو داره..بهت میگه از طرف ویلمیام اومدم!!..
فرد:ولی ویل..تصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/12.gifمن...
ویل:ای بابا..پسره ی ترسو!!!برو..فقط یادت باشه اگه جایی احساس کردی قلبت به شدت میتپه..درنگ نکن!سریع فرار کن..پشت سرتم نگاه نکنتصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/3.gif..
فرد:هان؟!؟!قلبم بتپه؟!تصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/49.gif
ولیام آرام آرام در میان انبوه درختان جنگل ناپدید شدو فرد قدم در تجربه ای تازه گذاشت......
2017/01/15 09:57 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال پاسخ 


پیام‌های داخل این موضوع
RE: داستانِ«عشق روباه» فصل دوم - Sachico.aps - 2017/01/15 09:57 PM

موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  عشق مجازی (Abol.Devil) !Sultan 0 820 2019/09/27 06:06 PM
آخرین ارسال: !Sultan
zجدید داستان:دوران تبعید-فصل دوم:سیا...بیدار شو! Бѳнёѫїап 2 1,461 2018/09/18 03:17 PM
آخرین ارسال: Бѳнёѫїап
  داستان "طلوع" (فصل 17) Blacksnake 19 4,207 2017/08/01 04:52 PM
آخرین ارسال: story writers company
  انشا نگاری در بوستان عشق !Sultan 6 1,973 2017/02/19 10:17 PM
آخرین ارسال: !Sultan
documents داستان {(10 ترابایت عشق بر ثانیه)} Ender Creeper 8 1,765 2016/09/14 12:38 PM
آخرین ارسال: Ender Creeper



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان