زمان کنونی: 2024/11/06, 09:32 AM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/11/06, 09:32 AM



موضوع بسته شده است 
 
امتیاز موضوع:
  • 11 رأی - میانگین امتیازات: 4.55
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بازی سرنوشت

نویسنده پیام
Sherlock Holmes
کارآگاه پارک انیمه



ارسال‌ها: 2,205
تاریخ عضویت: Jul 2016
اعتبار: 1481.0
ارسال: #57
RE: بازی سرنوشت
-بازی سرنوشت- 
فصل هشتم-به سلامتی خودم 
بخش دوم 

دراکولا اونجا پشت درختا وایساده بود و مستقیم به من نگاه میکرد . اما ... لبخند نمیزد .دیگه از اون لبخند ترسناکش خبری نبود . حالا غمگین تر از اونی بود که لبخند بزنه .
گریه کردم . بلند بلند زدم زیر گریه . نمیخواستم باهاش برم ! نمیخواستم دراکولا بشم ! نمیخواستم جانشین اون بشم ! دراکولا با صدایی ترسناک و انعکاس دار گفت :
- گریه نکن دختر کوچولو ...
جیغ زدم :
- نه ! دست از سرم بردار !
- ببین ... با زبون خوش قبول میکنی یا مجبورت کنم ؟
- خواهش میکنم... ولم کن ... من نمیتونم ...
- مگه من میتونستم ؟!
ناگهان دراکولا فریاد زد و دندان های نیشش رشد کردن و بلند تر شدن . همه ترسیدن و فریاد زنان فرار کردن . اما دراکولا هدفشو انتخاب کرده بود ... شایان !
دراکولا دنبال شایان رفت و مثل یه ببر وحشی روش پرید و ... دندان های نیشش توی گلوی او فرو کرد .
خون شایان به هر طرف میپاشید و فریادش همه گوش هارو کر کرده بود .

مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

من از جام تکون نخورده بودم و میتونستم از پشت پرده اشک ، جون دادن برادر نازنینمو ببینم . شایان برای همیشه از بین ما رفته بود ...
اما دراکولا فقط به خوردن خون اون اکتفا نکرد . با ناخن های تیز و بلندش ، سر شایانو کند و بدنشو پاره پاره کرد . فریاد زدم :
- نه ، شایان نه !
چهار دست و پا به سمتش رفتم . دراکولا هنوز مشغول بود . روده ها ، قلب و دیگر اعضای بدن او را بیرون آورد و به سمت همه پرت کرد .
تا میتونستم جیغ زدم . تا جاییکه به سرفه افتادم و گلوم به شدت درد گرفت .
سپس دراکولا بدن شایانو رها کرد . خون تمام لباس ها و صورتشو فرا گرفته بود . دور دهنشو لیسید و به اطراف نگاه کرد ... و نگاهش روی شاهین قفل شد . شاهین هم متوجه شد . واسه همین وایساد و با وحشت به دراکولا نگاه کرد . دراکولا درحالیکه نگاهش به شاهین بود ، به من گفت :
- فک کنم دیگه ادب شده باشی .
دراکولا به سمت شاهین خیز برداشت . شاهین فرصت نکرد هیچ عکس العملی نشون بده و گرفتار شد . دراکولا گلوی شاهینو با یه دست گرفت و بلند کرد . با چشمای سرخش بهم نگاه کرد و گفت :
- اینم میکشم ! بد تر از قبلی ! اما ... یه فرصت دیگه بهت میدم .
محکم دور کمر شاهینو گرفت و نیمه پایینی بدنش تبدیل به دود شد و پرواز کرد . شاهین دستشو به سمت دراز کرد و فریاد زد . جیغ زدم :
- نه !

ادامه دارد...
2016/07/31 09:30 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
موضوع بسته شده است 


پیام‌های داخل این موضوع
بازی سرنوشت - Sherlock Holmes - 2016/07/08, 01:01 PM
RE: بازی سرنوشت - Sherlock Holmes - 2016/07/31 09:30 PM

موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  داستان سرنوشت Boruto 2 1,091 2018/09/13 10:19 AM
آخرین ارسال: Boruto
  داستان:سرنوشت خوش نوشت! yuichiro 2 974 2016/08/11 01:58 PM
آخرین ارسال: yuichiro
  داستان *سرنوشت بی پایان* !Emily 6 1,403 2016/07/30 11:26 AM
آخرین ارسال: !Emily



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 11 مهمان