زمان کنونی: 2024/11/06, 09:07 AM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/11/06, 09:07 AM



موضوع بسته شده است 
 
امتیاز موضوع:
  • 11 رأی - میانگین امتیازات: 4.55
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بازی سرنوشت

نویسنده پیام
Sherlock Holmes
کارآگاه پارک انیمه



ارسال‌ها: 2,205
تاریخ عضویت: Jul 2016
اعتبار: 1481.0
ارسال: #20
RE: بازی سرنوشت
-بازی سرنوشت- 
فصل سوم-همسایه جدید 
بخش اول 

صبح یک روز دلپذیر تابستانی ست. قسمتی از جنگل که کنار یک دریاچه بزرگ و زیبا قرار دارد ، محل فیلمبرداری من و برادرانم است.ش شاهین پایه های دوربین را تنظیم می کند. من جلوی دوربین قرار می گیرم و برای بار آخر ، کاغذ متن صحبت هایم را مرور می کنم. شاهین میپرسد:
-آماده ای؟
کاغذهارا به شایان میدهم و می گویم:
-آره.بریم.
شاهین فیلمبرداری را آغاز می کند. لبخند می زنم و رو به دوربین می گویم:
-سلام. امروز ما به یکی از قسمت های بکر و دست نخورده جنگل های مازندران اومدیم تا از نزدیک شاهد تنوع زیستی و محیطی در این منطقه باشیم...
به دریاچه نگاه میکنم و میگویم:
-بهتره اول از دریاچه شروع کنیم...
به سمت دریاچه حرکت میکنم و شایان به شاهین کمک میکند تا دوربین را حرکت دهد و من بیاورد. دوباره شروع به صحبت میکنم:
-این دریاچه توسط تجمع آب باران در یک گودی به وجود اومده . آب اون کاملا صاف و تمیز و قابل آشامیدن هست. و همین طور باعث رویش....
صدای خنده و صحبت بلند چند نفر ، فیلمو خراب میکند. شاهین با حرص میگوید:
-لعنت!فیلم خراب شد...حالا باید از اول بگیریم!
شایان پرسید:
-این کین؟اینجا چیکار میکنن؟
میگویم:
-بر خرمگس معرکه لعنت!
یک دختر از آن چهار نفر میگوید:
-بر چی لعنت؟!
چند قدم دیگر برمیدارند و درنهایت به ما میرسند. میگویم:
-آممم...هیچی...فقط میشه بپرسم شما...کی هستید ؟
کلا چهار نفر بودن. دوتا دختر و دوتا پسر.که مدام نیششون باز بود و می خندیدن. و همین اعصابمو خرد میکرد. همون دختر جواب داد:
-بذار خودمونو بهتون معرفی کنم.اسم من "رکسانا" ست. و اینم دختر خاله من "پگاه" ست. اینام پسرخاله های من ، "هیراد" و "آرش" هستن. شما کی هستین؟
جواب دادم:
-من اریسا هستم. و اینا برادرای دوقلوی من شایان و شاهین هستن.
پگاه به دوربین فیلمبرداری مان اشاره می کند و می گوید:
-داشتید چیکار میکردید؟
-مستند میساختیم.
شاهین میگوید:
- آره برای همین اومدیم اینجا.شما برای چی اومدید؟
هیراد گفت:
-برای ماجراجویی!
شاهین با تعجب تکرار میکند:
-ماجراجویی؟!
-آره .بعضیا میگفتن یه قلعه اسرارآمیز توی این جنگل هست.میخوایم بریم پیداش کنیم.
خنده م گرفت.گفتم:
-شوخی میکنی!
هیراد با جدیت به من نگاه کرد و گفت:
-به نظرت من دارم شوخی میکنم؟
خنده مو خوردم و چیزی نگفتم.شایان پرسید:
-پس حتما میخواین چند روزی اینجا بمونید درسته؟
هیراد با لبخند جواب داد:
-آره.شاید یکی دو هفته.اون پیرمرد بهمون گفت که دوتا کلبه باید این دوروبرا باشه ولی هنوز که پیداش نکردیم.
شاهین با خوش حالی گفت:
-پس اون کلبه خالی که کنار کلبه ماست مال شماست!
هیراد جواب داد:
-به ! پس همسایه دراومدیم.
-پس بریمسمت کلبه ها.
هفت نفرمون راه افتادیم. آرام به شاهین گفتم:
-چی؟یعنی فیلمبرداری امروز تعطیله ؟
-متاسفانه...اشکالی نداره.فردا جبران میکنیم.

ادامه دارد....

خب!تمام شخصیتا معرفی شدن!ممنون از همراهیتون❤
2016/07/13 07:34 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
موضوع بسته شده است 


پیام‌های داخل این موضوع
بازی سرنوشت - Sherlock Holmes - 2016/07/08, 01:01 PM
RE: بازی سرنوشت - Sherlock Holmes - 2016/07/13 07:34 PM

موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  داستان سرنوشت Boruto 2 1,091 2018/09/13 10:19 AM
آخرین ارسال: Boruto
  داستان:سرنوشت خوش نوشت! yuichiro 2 974 2016/08/11 01:58 PM
آخرین ارسال: yuichiro
  داستان *سرنوشت بی پایان* !Emily 6 1,402 2016/07/30 11:26 AM
آخرین ارسال: !Emily



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 9 مهمان