زمان کنونی: 2024/11/06, 06:51 AM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/11/06, 06:51 AM



نظرسنجی: کدام شخصیت داستان ؟
این نظرسنجی بسته شده است.
کنت دارسی پال 36.36% 4 36.36%
روبی جین 18.18% 2 18.18%
سوفی جین 27.27% 3 27.27%
لوکاس آیزاک 9.09% 1 9.09%
الفی جین 9.09% 1 9.09%
سایر شخصیت ها 0% 0 0%
در کل 11 رأی 100%
*شما به این گزینه‌ی رأی داده‌اید. [نمایش نتایج]

موضوع بسته شده است 
 
امتیاز موضوع:
  • 13 رأی - میانگین امتیازات: 4.85
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

دختری میان شکوفه های گیلاس

نویسنده پیام
سم سام
Joker



ارسال‌ها: 799
تاریخ عضویت: Mar 2014
اعتبار: 164.0
ارسال: #7
RE: دختری میان شکوفه های گیلاس
قسمت ششم : تو ، آفتابگردونی !
از اونروز همیشه تو اون برج بودیم ، اون برج بهترین خاطراتمو برام ساخت و تو خودش جا داد .
و بالاخره روز موعود رسید ، جشن بلوغ لوکاس .
تمام طول مراسم با چشمام دنبال خواهرم میگشتم ، هر چند میون اون همه آدم فایده ای نداشت .
مراسم به پایان رسید ، به ستون کنار پله های بیرونی عمارت تکیه داده بودم که دو تا دست چشمامو گرفتن و صدای خواهر بود که گفت : اگه گفتی ، من کیم ؟
روبی : خواهر ؟
سوفی : نمیدونی چه قدر دلم برات تنگ شده بود .
روبی : منم همینطور .
لوکاس داشت ما رو صدا میزد و همراه دارسی به طرفمون میومد ، وقتی کنارمون رسیدن قیافه های سوفی و دارسی واقعا عجیب شده بود ، انگشت اشارشونو به سمت هم دیگه گرفته بودنو چشماشون داشت از حدقه بیرون میزد و در کمال تعجب هر دو گفتن : تــــــــــــــو ؟!
سوفی ؟: تو اینجا چیکار میکنی ؟
دارسی : خودت اینجا چیکار میکنی ؟ من فکر کردم تو یه روستایی هستی !
سوفی : منم همین فکر و میکردم !
روبی : شما همدیگرو میشناسید ؟
سوفی : اون همون پسریه که ازش حرف میزدم ، تو روستا دیده بودمش . تو اونو میشناسی روبی ؟
روبی : چه سوء تفاهم جالبی . دارسی پال ، تنها وارث خانواده ی اشرافی پال . این هم سوفی جین خواهر بزرگ من .
دارسی : اون خواهر تو عه ؟
سوفی : پال ؟ روبی ، تو ...
روبی : نگران نباش ، من مشکلی باهاش ندارم .
به عمارت برگشتیم .
یه خورده احساس ناراحتی میکردم ، آخه همون کالسکه ای که خواهرمو برد امروز بعد یک ماه داره دارسی رو از پیش ما میبره .
دارسی : اینجاواقعا خوش گذشت ، ازتون ممنونم .
روبی : بلدورت هانیز .
دارسی : چیزی شده ؟
روبی : هفته ی دیگه مراسم رقص تو عمارت آیزاکه ، میشه منو همراهی کنی ؟
دارسی : گفتم دیگه از من بدت نمیاد ، اشکال نداره . اما یه چیزیو میدونی ؟
روبی : ها ؟!
دارسی : تو شکوفه ی گیلاس نیستی ، تو یه آفتابگردونی تو دل تابستون !
اون راست میگفت ، من آفتابگردون بودم ، به سمت نور کشیده میشدم ، برای اینکه خودم نوری نداشتم .
نسبت به قبل تغییر کرده بودم ، به جای کنار خواهرم بودن ، تنهایی مطالعه میکردم ،
مشتاقانه منتظر هفته ی بعد بودم درحالی که نمیدونتم ، اصلا هفته ی بعدی وجود نداشت .
همونطوری که تو باغ نشسته بودم الفی اومد و گفت :
میتونم باهات حرف بزنم روبی ؟
روبی : البته ، چیزی شده ؟
الفی : باهام بیا .
به اتاق مطالعه رفتیم ، کل خانواده اونجا جمع شده بودن .
الفی : در کمال تاسف ، باید بهتون بگم ، که خانواده ی پال ، نابود شده !
روبی : چی ؟
آلفرد : آه ! حالا باید به جای مراسم رقص تو مراسم تدفین شرکت کنیم .
فیلیپ : پال کوچولوی بیچاره ، فقط 16 سالش بود ، تو بهار زندگیش ، شاید به خاطر تو بوده شکوفه ی گیلاس ، ظاهرا باید تو بهارش دنبال یه شکوفه مثل تو راه نمیافتاد که غم کل فصلای زندگیشو فرا بگیره !
آلفرد : تو ناراحتی ، شکوفه ی گیلاس ؟ تازه همبازی پیدا کرده بودیا !
روبی : ساکت شو ، کاکتوس اچینو گروزونی .
الفی : تنها بازمانده ی اونا پسرشون دارسی پاله که مجروحه .
سوفی : چطور همچین اتفاقی افتاد ؟
الفی : ظاهرا آنش سوزی بوده !
اونروز از آتیش متنفر شدم ، آتیشی که زبونه هاش قرار بود به بازی گرفتنم ادامه بدن .
ادامه دارد ...
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2014/09/21 03:55 PM، توسط سم سام.)
2014/09/21 03:48 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
موضوع بسته شده است 


پیام‌های داخل این موضوع
RE: دختری میان شکوفه های گیلاس - سم سام - 2014/09/21 03:48 PM

موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
بهار و تابستان دختری با بالهای نقره ای sheyda~ 1 2,019 2014/09/05 08:44 PM
آخرین ارسال: sheyda~



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان