زمان کنونی: 2024/11/06, 10:05 AM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/11/06, 10:05 AM



نظرسنجی: نظرتون راجب داستانم چیه؟
این نظرسنجی بسته شده است.
خیلی خوبه ادامه بده 100.00% 13 100.00%
بد نیست ادامه بده 0% 0 0%
این چیه ؟بدم اومد 0% 0 0%
افتضاحه بهتره دیگه ننویسی 0% 0 0%
در کل 13 رأی 100%
*شما به این گزینه‌ی رأی داده‌اید. [نمایش نتایج]

موضوع بسته شده است 
 
امتیاز موضوع:
  • 16 رأی - میانگین امتیازات: 4.44
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

alice madnes return (الیس و جنون بازگشت)

نویسنده پیام
my name is alice
دختر مرموز پارک انیمه

*


ارسال‌ها: 30
تاریخ عضویت: Aug 2014
اعتبار: 64.0
ارسال: #50
RE: alice madnes return (الیس و جنون بازگشت)
 
 قسمت سیزدهم :

رفتم تو اشپز خونه  تا ناهار اماده کنم تا وقتی مایک اومد بتونه دستپخت منم بخوره،دوست داشتم نظرشو بدونم،با چیزایی که خریده بودم تونستم یکم سوپ شلغم و ماهی کبابی درست کنم ،به نظر خودم که خوش مزه شده بود ،

داشتم میز رو میچیدم که(میز تو اشپزخونه بود) ... ،باورم نمیشه توماس رو کاناپه نشسته بود  و اروم سرشو انداخته بود پایین ،چهرش از دورم خوب بود ، خودمو زدم به اون راه که مثلا ندیدمش و چیدن میز رو ادامه دادم ،

همون جا رو صندلی نشستم و خیره شدم به چهره ی ارومش ،یه حرکت کوچیکم نداشت ، فقط نشسته بود و نگاهش به سمت زمین بود،محوش شده بودم ،دستمو گذاشتم زیر چونم و بهش خیره شدم ،همینطور که خیره به توماس

مونده بودم مایک صورتو اورد جلو صورتم و خندید و گفت : کجایی الیس؟انقد برات جذابه؟

به خودم اومدم و از خجالت سرمو انداختم پایین و گفتم : نه فقط برام عجیبه ، که چرا انقد بی حوصله و بی صداس،یه ساعته بی حرکت و بی صدا اونجا نشسته ، مایک گفت :زیاد بهش فک نکن ، برای منم عجیبه که چی شده

یه بار از اتاقش اومد بیرون ، با خنده ی مزموزی گفت : فک کنم به خاطر تو اومده ،گفتم :نه،چی میگی ، بهش بگو بیاد سر میز،غذا پختم ، مایک گفت : ایول بابا،بهت نمیاد انقد کدبانو باشی،یه خبر خوبم برات دارم ، گفتم :

چی؟گفت : درباره ی مارتا و بچه هاس،با تعجب و دلهره پرسیدم :خب؟چی شده ؟ پیداشون کردی؟حالشون خوبه؟

گفت:اره که خوبه،اونا منتقل شدن به یتیم خونه ی مرکز شهر ، چون درامد یتیم خونه کم بود ، و نتونستم اجاره ی خونه رو بدن ، حکم تخلیه رو گرفته بودن ،ولی مارتا چون نمیخواسته خونه رو تخلیه کنه،مقاومت کرده و اونا

مجبور شدن با زور بندازنش بیرون،بعدشم مثل اینکه چون بهش فشار اومده حالش بد شده و اون مرد شیر فروش فک کنم اسمش تام بود ، اونو رسونده بیمارستان،الانم بچه ها و مارتا همگی تو یتیم خونه ی مرکزی شهر هستن

،خیلی خوشحال شدم،ازخوشحالی اشک تو چشام حلقه زده بود ، مایک گفت :تو چرا واسه همه چی گریه میکنی؟وقتی ناراحت میشی،وقتی عصبانی میشی،حتی وقتی خوشحالی،سر از کارت درنمیارم،خب حالا میخوای چی کار

کنی؟برمیگردی یتیم خونه؟گفتم : نمیتونم اگه برگردم جورج میتونه پیدام کنه،گفت : راس میگی پس فعلا پیش ما بمون ، البته اگه راحتی، گفتم:معلومه که راحتم ، ممنون مایک بهت خیلی مدیونم،واقا ممنونم،گفت بخیال بابا

غذارو بکش که حسابی گرسنمه ،و به توماس نگاهی کرد و گفت :برادر بیا غذا بخور،مایک نشست کنار من و توماسم اروم از رو کاناپه بلند شد و اومد سر میز و رو به روی من نشست،

موقعی که غذا میخوردن بهشون خیره میشدم تا رضایتو ببینم تو چهرشون ، مایک که حسابی خوشش اومده بود و میخندید و میگفت :عالیه آلیس ، خیلی خوش طعمه،ولی توماس ... هیچ عکس العملی نداشت ، انگار فقط جسم

بود روح و احساسی نداشت ،غذا رو که خوردیم مایک توماسو برد بالا و هر دورفتن که بخوابن ،مایک هم رفت اتاق توماس تا من راحت تو اتاقش بخوابم،میزو که تمیز کردم ،رفتم روی کاناپه نشستم و یکم تلوزیون نگاه کردم

برنامه ی مستند میداد،حوصلشو نداشتم ، ولی بهتر از این بود که بشینم و فکر و خیال کنم بهتراز این بود که گذشته یادم بیاد ...
 

 
2014/08/26 04:31 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
موضوع بسته شده است 


پیام‌های داخل این موضوع
RE: alice madnes return (الیس و جنون بازگشت) - my name is alice - 2014/08/26 04:31 PM

موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  بازگشت به گذشته Dazai.B 7 1,639 2016/12/17 06:30 PM
آخرین ارسال: Dazai.B
zتوجه بازگشت حادثه (۱۶-) اسپرینگ ولد 5 1,545 2015/06/04 09:01 PM
آخرین ارسال: اسپرینگ ولد
zجدید داستان بازگشت دابل اس JI MIN 10 10,483 2015/03/26 03:06 AM
آخرین ارسال: JI MIN
  بازگشت به آینده SĪĿƐИƇƐ 74 17,641 2014/10/04 09:34 AM
آخرین ارسال: miko
  سفر بدون بازگشت Vampire 10 2,753 2014/08/25 12:48 PM
آخرین ارسال: Nazi MF



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 36 مهمان