زمان کنونی: 2024/11/06, 09:58 AM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/11/06, 09:58 AM



نظرسنجی: نظرتون راجب داستانم چیه؟
این نظرسنجی بسته شده است.
خیلی خوبه ادامه بده 100.00% 13 100.00%
بد نیست ادامه بده 0% 0 0%
این چیه ؟بدم اومد 0% 0 0%
افتضاحه بهتره دیگه ننویسی 0% 0 0%
در کل 13 رأی 100%
*شما به این گزینه‌ی رأی داده‌اید. [نمایش نتایج]

موضوع بسته شده است 
 
امتیاز موضوع:
  • 16 رأی - میانگین امتیازات: 4.44
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

alice madnes return (الیس و جنون بازگشت)

نویسنده پیام
my name is alice
دختر مرموز پارک انیمه

*


ارسال‌ها: 30
تاریخ عضویت: Aug 2014
اعتبار: 64.0
ارسال: #8
RE: alice madnes return (الیس و جنون بازگشت)
قسمت پنجم :

اون روز من با بچه ها اشنا شدم، بچه های خیلی خاصی بودن، مارتا زن بسیار مهربونی بود.

5 ماه گذشت من دیگه عضوی از اون خانواده ی بزرگ شده بودم ، جورج تو این مدت هر هفته یکی دو بار به من سر میزد تا اینکه تازگی به

یه سفر رفت ،قرار بود برای ادامه ی تحصیلاتش بره به لندن بره .

ولی برام نامه مینوشت اوضاع بدی شده بود بودجه ی یتیم خونه خیلی کم بود و مارتا نمیتونست همه ی احتیاجات بچه ها رو رفع کنه تا اینکه

فهمیدم مارتا مبتلا به آسم هست .

کار من سخت تر شد ،ولی من اصلا خسته نمیشدم راستش بچه ها و حرفای مارتا بهم جون میداد بهم انرژی میداد،خوشحال بودم که باهاشون

زندگی میکنم.وضعیت مارتا هر روز بدتر میشد ، بچه ها هر چی پول تو جیبی داشتن هر چی پول تا حالا جمع کرده بودن گذاشتن وسط منم هر

چی پول که جورج بهم داده بود رو گذاشتم رو اون پولا و مارتا رو بردیم دکتر،دکتر گفت:اوضاش زیاد خوب نیست باید بیشتر مراقبش باشیم

ولی نیازی به بستری شدن نیست.داروهاشو تهیه کردیم و رفتیم خونه ، چند روز گذشت حال مارتا رو به بهبودی بود مارتا تو این 5 ماه روش

زندگی رو بهم یاد داده بود ، بهش خیلی مدیونم ،یه شیر فروش هست به اسم اقای تام ما بهش میگیم تام شیر فروش همیشه صبح هاا میاد و

واسمون شیر تازه میاره  از رفتارش معلومه که به مارتا علاقه داره ولی روش نمیشه بهم بگه، و از این میترسه که مارتا به خاطر بچه ها

درخواستشو قبول نکنه ، چند وقت گذشت روز ها داشت به خوبی میگذشت یه روز صبح بیدارشدم و حاضر شدم که برم واسه خرید نون و

وچیزایی که لازمه،هوا سرد شده بود یه شال سه گوش بافتنی که مارتا برام بافته بود رو روی شونه هام انداختم و کمی از مارتا پول گرفتم و سبد

خرید رو برداشتم و رفتم سمت نون فروشی ،صف نونوایی نسبتا طولانی بود کمی منتظر موندم و بلاخره تونستم نون بخرم هوا خیلی سرد بود ،

سریع رفتم طرف سوپر مارکت و وسایل دیگه هم خریدم و اومدم سمت خونه ساعت تقریبا 9 بود وقتی رسیدم ، خدای من یه چیزی عجیب بود ،

چرا در خونه بازه؟دویدم سمت خونه، نگران بودم شاید واسه مارتا اتفاقی افتاده باشه ،وسایلو گذاشتم تو اشپزخونه و رفتم سمت اتاقا داد میزدم

مارتا،مارتا،مارتا خونه ای؟جوابی نشنیدم رفتم طبقه ی بالا رفتم سمت سالن بچه ها دیدم دور هم جمع شدن و گریه میکنن اومدم طرفشون و گفتم

چی شده؟چتونه؟چرا گریه میکنید؟جوابی ندادن انگار خیلی ترسیده بودن ف داد زدم و گفتم مگه با شما نیستم یکی بگه اینجا چه خبره؟ بلاخره

یکیشون صداش در اومد و با گریه به ارومی گفت : مارتا، مارتا رو بردن،پرسیدم : کی بردش؟کجا بردن؟گفت :نمیدونم یه هو ریختن تو خونه یه

سری مرد سیاه پوش بودن با زور مارتا رو بردن و مارو کتک زدن و رفتن ، نمیدونستم باید چی کار کنم  ، گفتم :اروم باشید بچه ها من پیداش

میکنم گریه نکنید.همون موقع صدای گربم اومد که میو میو میکرد پشت در بود بهم نگار کرد گفتم :بیا اینجا ، اهمیت نداد و رفت ،رفتارش

عجیب بود ، بلند شدم و رفتم پایین جورج هم هنوز از سفر برنگشته بود که خبرش کنم نمیدونستم به کی باید بگم؟از کی کمک بگیرم .همون

موقع متوجه شدم گربم دم در وایساده و به من خیره شده،گفتم : چت شده؟چیزی میخوای؟اومدم نزدیکش که یه هو فرار کرد رفت بیرون منم رفتم

دنبالش ...

 
2014/08/24 09:35 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
موضوع بسته شده است 


پیام‌های داخل این موضوع
RE: alice madnes return (الیس و جنون بازگشت) - my name is alice - 2014/08/24 09:35 AM

موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  بازگشت به گذشته Dazai.B 7 1,637 2016/12/17 06:30 PM
آخرین ارسال: Dazai.B
zتوجه بازگشت حادثه (۱۶-) اسپرینگ ولد 5 1,544 2015/06/04 09:01 PM
آخرین ارسال: اسپرینگ ولد
zجدید داستان بازگشت دابل اس JI MIN 10 10,482 2015/03/26 03:06 AM
آخرین ارسال: JI MIN
  بازگشت به آینده SĪĿƐИƇƐ 74 17,607 2014/10/04 09:34 AM
آخرین ارسال: miko
  سفر بدون بازگشت Vampire 10 2,753 2014/08/25 12:48 PM
آخرین ارسال: Nazi MF



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 14 مهمان