بازگشت آلمان

[Kojiro 021]

داستان خوبیه.
فقط اگه اشنایدر جام جهانی رو از دست بده...
جالب میشه
ولی از دست نمیده
راستش داستان بعدی منم قرار بود یه جورایی مثل این بشه.
دیگه باید یه فکر دیگه ای براش بکنم.
ممنون. جالب بود/

[Ali king]

ممنون
از اخلاقیت واقعا متعجب شدم

[ramin 99]

مرسی داداش داستانتو خوندم
کارت درسته

[xBeHnaMx]

خب یکی نیست بگه تو چکاره ای داداششی شوهرشی پسرخالشی بگو براچی دخالت کردی؟!!!!
حالا مجروح شدی حقت بود

[mary20]

قشنگ بود حالا اون زنه الی بود یا نه؟

[Schneider]

قسمت بعدی مشخص میشه چه اتفاقی میفته....در رابطه با نظر بهنام هم باید بگم خب اشنایدر آدم بزرگ و شجاعیه و براش فرقی نمیکنه چه کسی تو خطره و روحیه جوانمردی بهش این اجازه رو نمیده.اما در این مورد به دلیل تاریکی هوا نتونست بفهمه کسی که داره مورد اذیت و آزار قرار میگیره کیه.
با تشکر از همه دوستانی که وقت گذاشتن و این قسمت رو هم خوندن.
 

[هانیه]

 خیلی جالب بود

[Schneider]

قسمت 17 هم آماده شد.مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

گیره فلزی گل سر تو بازوی کارل جا خوش کرده بود و دختر که متوجه اشتباهش شده بود با ترس به اون نگاه میکرد.اشنایدر هم به سختی داشت سعی میکرد فلز رو بیرون بکشه و سرانجام موفق به انجام این کار شد.
-ب..ب..ببخشیدیه لحظه فک کردم یکی از اونها باشین...بزارین دستتونو ببینم.
همزمان نور مهتاب چهره دختر رو نمایان کرد و اشنایدر متوجه اشتباهش شد.
-نه چیزی نشده.سعی کنید از مسیرهای شلوغتری رفت و آمد کنید.
-اما بزارین یه نگاهی بهش بندازم..من پرستارم و فک میکنم بتونم با وسایلی که همراهمه بتونم جلو خونریزی رو بگیرم.
-مرسی اما نیازی به این کار نیست.
-نه بزارین کمکتون کنم این تنها کاریه که از دستم بر میاد.
و بالاخره با اسرار زیاد دست اشنایدر رو پانسمان کرد.اشنایدر هم با نا امیدی برگشت تا الی رو پیدا کنه اما دیگه نزدیک نیمه شب بود و نمیتونست دنبال الی بگرده.بی حوصله و نگران برگشت خونه تا فکر دیگه ای بکنه.در زد،الی درو باز کرد.
-سلام کجا بودی؟
میخاست بگه دنبال الی میگشته اما غرورش این اجازه رو بهش نداد.
-جای خاصی نرفته بودم میخاستم یه نفسی تازه کنم.تو کی برگشتی؟
-چه هواخوری طولانی ای!!یکی دو ساعتی میگذره که برگشتم.یه سوپرایز جالب هم برات دارم.
-خوبه.سوپرایزت چیه؟
-اگه بگم که اسمش سوپرایز نمیشه.چشماتو ببند و دستتو بیار جلو.
-باشه اینم از دس....تم.
با حرکت دادن دستش جا زخم تیر کشید و نتونست حرفش رو تموم کنه.الی هم متوجه زخم شد و با نگرانی بازوی کارل رو گرفت تا ببینه زخم چقدر جدیه.
-تو با خودت چی کار کردی؟
-زیاد مهم نیست خودش خوب میشه.حالا سوپرارایزت رو نگفتی.
-اتفاقن خیلی هم مهمه.مخصوصن الان که 7-8 روز بیشتر به شروع جام جهانی نمونده.سوپرایز هم چیز مهمی نبود فقط 2تا بلیط برای فردا شب به مقصد مونیخه.
فردای اون روز اشنایدر به اسرار دوستش به کلینیک محلی سر زدن.دکتر اونجا هم از بی خطر بودن زخم خبر داد و بانداژ رو عوض کرد.بعد از اون هم برای خداحافظی پیش نوبا برگشتن.
-واقعن ازتون ممنونم آقای نوبا شما در حق من کاری بیشتر از یه معلم و استاد رو انجام دادین.دوس داشتم به شکل بهتری ازون تشکر کنم اما چیزی به ذهنم نمیرسه.
و توپش رو که با دستخط و امضای خودش تزئین شده بود به نوبا داد.نوبا هم گردنبندی که همیشه دور گردنش مینداخت و علامتش اژدهایی بود که در وسط آتش قرار داشت رو به او داد.بعد از خداحافظی به سمت فرودگاه به راه افتادن.هواپیما هم با تاخیر چند دقیقه ای پرواز کرد.در بین راه اشنایدر پکر و بی حوصله به نظر میومد و حرفی نمیزد.دیری نکشید که هر دو مسافر داستان به خاب رفتن.و چند ساعت بعد با صدای مهماندار که در مورد بستن کمربندها صحبت میکرد الی بیدار شد.اما اشنایدر هنوز خابیده بود.الی سعی کرد بیدارش کنه اما کارل بیدار نمیشد.الی با دستپاچگی دستش رو روی پیشونی اشنایدر گذاشت و متوجه تب شدید اون شد.با وحشت مهماندار رو خبر کرد.اما مهماندار الی رو دعوت به خونسردی کرد و قول داد که به محض فرود اومدن به وضعیت کارل رسیدگی بشه.با فرود اومدن هواپیما پزشک فرودگاه مشغول به معاینه شد و خیلی زود متوجه مشکل شد.اما به الی چیزی نگفت تنها با تلفن به بیمارستان مرکزی خبر داد و اشنایدر راهی اونجا شد.در این فاصله دل تو دل الی نبود و مدام برای بهبودی کارل دعا میکرد،تا اینکه دکتر اشنایدرو پیدا کرد
-آقای دکتر چه مشکلی پیش اومده...
-شما چه نسبتی با بیمار دارید؟
-من نامزدشم..خاهش میکنم بهم بگین چی شده.
-لازم نیست نگران باشین چون حال بیمارتون رو به بهبوده.زخم بازوش خیلی جدیه و با شیئ آلوده به کزاز ایجاد شده.البته لازم به نگرانی نیست چون بیمار هشیاره و خطر هم رفع شده فقط باید چن هفته ای رو مهمون ما باشه.
-چی!!چن هفته؟اما اون نمیتونه؟
-چرا خانم!میتونه و باید هم بمونه.بیماریش شوخی بردار نیست.
از ماجرای بیماری اشنایدر که بگذریم میرسیم به مسابقات جام جهانی.
آلمان از گروه خودش صعود کرده بود همینطور هلند و فرانسه.همینطور برزیل و سوئد.اروگوئه و آرژانتین هم به مرحله جزء 8 تیم برتر بودن.البته ژاپن هم با شکست دانمارک تونسته بود مثل برزیل و آلمان تا اون لحظه بدون دریافت گل یکی از بهترینها باشه.
اولین مسابقه بین 8 تیم برتر دیدار هلند و برزیل بود.
-در میانه یکی از بزرگترین و هیجان انگیزترین مسابقات این جام قرار داریم.سربازهای هلندی تا این لحظه بازی خوش درخشیدن و تونستن جلو مدعی قهرمانی به خوبی قد الم کنن.البته برزیلیها هم خوب تونستن جلو امتیاز گرفتن هلند رو بگیرن که بیشترش رو مدیون مدافع پرقدرتشون سرجیو لویس که از ورزش ووشو به این بازی رو آورده و همینطور دروازبان دوم تیم (میون) هستن.باید گفت که مربی هلند هم قول حضور کاپیتان کرایفورد رو در نیمه دوم این مسابقه داده.
هلندی ها دوباره به سمت دروازه برزیل حمله میکنن اما این سرجیو مدافع برزیلی هست که مثل دیواری پولادین کیلیسمن رو به زمین میکوبه و توپ رو صاحب میشه.
این بار نوبت برزیلیهاست که حمله کنن.یه شوت عالی از سانتانا اما مدافع غول پیکر هلند اجازه کار رو به اونها نمیده.دیک به شونه چپش توپ رو روانه کرنر میکنه.و برزیل رو ناکام میزاره.دقایق آخر بازی هست و این آخرین شانس برزیلیهاست.پپه یه سانتر عالی برای سانتانا میفرسته اما دروازبان هم در اون قسمت قرار داره و هر دو برای تصاحب توپ به هوا بلند میشن.اما این دروازبان هانس دولمن هست که موفق به شوت کردن توپ میشه.البته به شکلی خشن این کار رو انجام میده و داور به نقطه پنالتی اشاره میکنه!!بله پنالتی برای تیم برزیل در واپسین ثانیه ها!!بزرگترین شانس برزیل و همینطور کمشانسی هلند.باید ببینیم زننده پنالتی چه کسی خاهد بود.
بله این ستاره تیم برزیل کارلوس سانتاناس که قراره شوت کنه...ورزشگاه با فریاد اسم اون از زمین کنده میشه.و سانتانا پشت توپ قرار داره.باید دید با خطایی که روش رفتن باز هم میتونه این پنالتی رو وارد دروازه کنه یا خیر؟!

پایان قسمت 17

[xBeHnaMx]

عالی بود دوباره یماه طول میکشه قسمت بعدو بذاری!!

[Ali king]

عالی بود
فقط یکم کلم کرد زیرا من در خودن داستان بسیار زیبات داشتم تمرین ریاضی حل می کردم