زمان کنونی: 2024/06/01, 11:50 AM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/06/01, 11:50 AM



ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 22 رأی - میانگین امتیازات: 4.59
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بازگشت آلمان

نویسنده پیام
mary20
کاربر معمولی

*


ارسال‌ها: 65
تاریخ عضویت: Dec 2013
اعتبار: 16.0
ارسال: #181
RE: بازگشت آلمان
وااااااااای خیلی عالی بود ادامش رو هم بنویس
ممنون
2013/12/29 01:15 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
Kojiro 021
کاربر فعال پارک انیمه



ارسال‌ها: 156
تاریخ عضویت: Oct 2013
اعتبار: 114.0
ارسال: #182
RE: بازگشت آلمان
آقا یه نکته مهم:
اونایی که هک بلدن بازی بازگشت آلمان رو بسازند دیگه...
خیلی جالب میشه ها.
2013/12/29 09:21 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
Nanami Misaki
پرنسس يونا



ارسال‌ها: 1,468
تاریخ عضویت: Aug 2013
اعتبار: 315.0
ارسال: #183
RE: بازگشت آلمان
شما نميخواين ادامه رو بنويسين؟
2014/01/08 12:56 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
Schneider
Kaiser Soze



ارسال‌ها: 792
تاریخ عضویت: Oct 2011
اعتبار: 1021.0
ارسال: #184
RE: بازگشت آلمان
تا آخر هفته آینده امتحان دارم...تموم شد میزارم قسمت بعدش  رو به امید خدا.
البته فک کنم بقیه هم امتحان داشته باشن و فرصت خوندنش نباشه.
2014/01/10 04:24 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
Nanami Misaki
پرنسس يونا



ارسال‌ها: 1,468
تاریخ عضویت: Aug 2013
اعتبار: 315.0
ارسال: #185
RE: بازگشت آلمان
بعله
ممنون كه به فكر بچه ها هستين
اينم حرفيه
هر وقتي كه وقت داشتين ادامه بدين
من يكي كه منتظر ادامه ي اين داستان فوق العاده زيبا هستم
2014/01/10 04:26 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
Schneider
Kaiser Soze



ارسال‌ها: 792
تاریخ عضویت: Oct 2011
اعتبار: 1021.0
ارسال: #186
RE: بازگشت آلمان
خب دوستان حتمن میدونید این چند هفته ای که نبودم واسه امتحانات بوده.اما امروز بالاخره فرصت نوشتنشو پیدا کردم.


1 ماه بیشتر به شروع مسابقات نمونده بود و نوبا قانع شده بود که اشنایدر برای تمرینات یوگا آماده شده.
-خب پسر هدف تو اینه که برای جام جهانی بهترین بازیکن جهان بشی اما چطوری؟باید یاد بگیری که بتونی تو بازی فوتبال علاوه بر جسمت از روحت هم کمک بگیری.اگه تو هر ضمینه ای بتونی روحت رو با جسمت همراه کنی میتونی کارهایی رو انجام بدی که هیچ کس قادر به انجام اونها نیست.همچین چیزی تو یه ماه شاید غیر ممکن به نظر برسه اما اگه تمرین کنی میتونی تا حدی بهش نزدیک بشی.
-جالبه البته قبلن هم چیزهایی راجع به این شنیدم اما فکر نمیکنین یوگا به تنهایی بتونه به هدف من کمک کنه.
-هرگز یوگا رو دست کم نگیر جوون.این ورزش از معدود تمریناتیه که روح و جسم رو با هم قدرتمند میکنه.روز اولی که برای بریدن خیزران رفتیم رو یادت هست؟
-مگه میشه یادم بره کار خیلی سنگینی بود راستشو بخای یه جورایی هنوز هم متوجه نشدم برای چی باید اون همه خیزران رو اره میکردم...
-خب اون تمرین مهمی بود و باعث شد که تو یاد بگیری چطور کار سختی رو با سرعت و کامل انجام بدی.در ضمن کار ما هنوز با این چوبها تموم نشده....به موقعش خودت میفهمی چرا باید ارشون میکردی.
-چیزی هست که مدتیه فکرمو درگیر کرده.صبح روز اولی که میخاستیم برای بریدن خیزران بریم جند لحظه قبل از اینکه شما رو ببینم به نظرم رسید کنار حیاط تعداد زیادی خیزران دیدم که بعد از صحبت با شما یهو ناپدید شدن.اولش فک کردم خیالاتی شدم اما بعدش این احتمال رو دادم که ممکنه علت اصلیش به شما مربوط بشه.
-چه عجیب...هنوز هم شکل ایستادن خیزرانها کنار هم یادته؟یعنی میتونی بگی کجای حیاط گذاشته بودمشون؟
-بله کنار همین دیوار سمت!!!!
همین لحظه اشنایدر سرش رو برگردوند و با صحنه عجیبی مواجه شد.چوبها به همون شکلی که روز اول قبل از اینکه برای کندن خیزران به نظرش رسیده بود میومدن حتا آفتاب هم به همون شکل و همون مقدار روی اونها میتابید.اما تفاوت اینجا بود که این بار نزدیک غروب بود و داشت این صحنه رو میدید.
-چی شده؟از چیزی تعجب کردی؟
کارل چیزی نمیگفت و با تعجب همراه با پرسش به نوبا نگاه میکرد.تا اینکه بالاخره سکوتش رو شکست.
-پس کار شما بوده...گستاخی من رو ببخشید آقای نوبا اما به نظرم این کارهای شما بیشتر شبیه جادوگری و شعبدس و ربطی هم به معنویات یا قدرت روح نداره.
-رک بودنت قابل ستایشه اما این رو بدون که این کار ربطی به شعبده نداره من از طریق قدرت روح و ذهنم تونستم کاری کنم که چشمهات چیزی رو ببینه که من دلم میخاسته...البته برای همچین توانایی باید سالها تلاش کرد.
اشنایدر کمی فکر کرد بعد سری تکون داد و گفت.
-حتمن حق با شماست چون من در این زمینه هیچ تخصصی ندارم.فک کنم بهتره تمرین رو شروع کنیم.
و بالاخره نوبا اولین روز تمرین یوگا رو شروع کرد.تا اینکه هفته اول گذشت و اشنایدر هم تا حدی با این تمرینات آشنا شده بود.
-خوب اشنایدر امروز متوجه میشی که کندن اون همه خیزران برای چی بوده.سریعتر چنتا از اونها رو بیار اینجا.
-بفرمایید.حالا قراره ما با این چوبها چی کار کنیم.
-بشکنشون.بذارش اینجا و با ساق پا بهش ضربه بزن.
-چی؟!همچین چیزی غیرممکنه.این کار پامو میشکنه.
-اگه چیزی که بهت یاد دادم رو درست یاد گرفته باشی همچین اتفاقی نمیفته.حالا هم سریعتر کاری که گفتم رو انجام بده.
کارل چن لحظه ای به خیزرانی که بین دو گیره  چوبی قرار داشت نگاه کرد.با تمام توانش به اون لگد زد صدای شکستن خیزران به گوش رسید.اما اشنایدر پای راستش رو گرفته بود در حالی که فشار درد لبهاش رو به هم دوخته بود.
-دردش زیاده...خیلی هم زیاده.... اما یاد بگیر در مقابل درد صبورتر باشی.نگران نباش پات طوری نشده البته باید مدتی با برگ گردو ببندیش.
اشنایدر که تازه به حال اومده بود با اعتراض پرسید.
-اما ممکن بود با این کار پامو بشکنی...
-آره ممکن بود.
-پس چرا مجبورم کردی که انجامش بدم؟
-چون میدونستم طوریت نمیشه.
-خودت همین الان گفتی که ممکن بود پامو بشکونم.
-آره اما مشخص بود این اتفاق نمیفته چون بیشتر از اینکه به شکستن پات فک کنی به شکوندن خیزران فکر میکردی.و این نشون میده که تمرینات یوگا رو داری به خوبی یاد میگیری.از این به بعد باید خیزران بیشتری رو بشکونی البته 2 روز بهت مهلت میدم تا ساقت بهتر شه.
روزها گذشتن و اشنایدر هر روز متمرکزتر میشد.الی هم بیشتر زمان تمرین رو به کتاب خوندن یا پیاده روی اختصاص میداد.دیگه جام جهانی کم کم داشت شروع میشد که نوبا اشنایدر رو از تمرینات فارغ کرد و گفت که میتونه بره.اشنایدر قادر شده بود فکر و روحش رو تا حد زیادی تو فوتبالش منعکس کنه.خوشحال برگشت داخل خونه که متوجه شد الی خونه نیست.با نگرانی از نوبا در مورد علت نبودن الی پرسید اما اون هم چیزی نمیدونست.با خودش فکر کرد شاید برای خرید رفته و یه مقدار دیر کرده.چون هوا تاریک شده بود رفت بیرون تا در بین راه الی رو ببینه.خیلی از خونه نوبا دور شده بود اما از الی خبری نبود.تا اینکه از دور صدای ضجه و داد و فریادی به گوشش رسید.شروع به دویدن کرد،نزدیکتر که شد متوجه شد که چند نفر دارن خانمی رو اذیت میکنن.با خودش فکر کرد که اون خانم حتمن باید الی باشه.
-با این خانم چی کار دارین؟ولش کنین!!مزاحمش نشین.
-چی؟تو مگه چی کاره ای؟
-ایشون عضو شبکار سازمان حمایت از بانوان هستن!!!
-دیگه زیادی حرف مفت زدین.بهتره برگردین به همون جهنمی که ازش اومدین.
در حین گفتن همین جملات بود که با دست به دختری که صورتش تو تاریکی شب دیده نمیشد علامت داد تا فرار کنه.دختر هم به محض متوجه شدن پا به فرار گذاشت.
-دیدی چی کار کردی؟!از دستمون فرار کرد.به خاطر این کارت سه تایی دخلتو میاریم.
که بعد از این جمله یکی از ارازل به سمت کارل حمله ور شد.اما با ضربه اول اشنایدر نقش زمین شد.نفر دوم هم به وضعیت مشابهی دچار شد و پا به فرار گذاشت.اما نفر سوم که از اون دونفر قبلی قویتر هم بود چاقویی رو از جیبش در آورد و به سمت اشنایدر حمله کرد.اما اشنایدر تونست مچش رو بگیره و اون رو ناکام بذاره.هر دو نفر فشار زیادی وارد میکردن تا بالاخره یکیشون از پا بیفته.مرد مجرم چشم تو چشم به اشنایدر نگاه کرد و میگفت.
-مطمئن باش همین جا کارت تمومه.
اشنایدر هم که از تمرکز بهتری برخوردار بود با لبخند گفت .
-فک نکنم اونطوری که میگی بشه.
و با گفتن این جمله با پای راستش قوزک پای مرد رو زد.مرد هم تعادلش رو از دست داد و ناله کنان روی زمین افتاد.اشنایدر هم به همون سمتی که زن فرار کرده بود دوید.چند دقیقه ای نگذشته بود که تونست پیداش کنه.البته اون فکر میکرد که زنی که نجات داده دوست خودش یعنی الیزابت باشه.در حال دویدن دستش رو روی شونه زن گذاشت و خاست که اون رو متوجه خودش کنه اما زن بیچاره که از شدت ترس فکرش کار نمیکرد گل سری که تو دستش بود رو به بازوی اشنایدر فرو کرد.اما وقتی برگشت خیلی دیر شده بود و دست قهرمان داستان ما کاملن مجروح شده بود...


پایان قسمت 16

وجدانن نظر بدین.نظر کلی هم نه اگه ایرادی به ذهنتون میرسه یا هر چیز دیگه ای من رو مطلع کنید ممنون.
2014/01/18 02:44 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 اعتبار داده شده توسط : mahya ozora(+2.0) ، SĪĿƐИƇƐ(+2.0) ، Nanami Misaki(+2.0) ، jf1/23(+2.0) ، ناتوروزا(+2.0) ، Kojiro 021(+2.0) ، ramin 99(+2.0) ، yotab(+2.0)
SĪĿƐИƇƐ
SĪĿƐИƇƐ



ارسال‌ها: 426
تاریخ عضویت: Sep 2013
ارسال: #187
RE: بازگشت آلمان
کلا این قسمت خوب بود ولی یکم شبیه کشتی کج شد تصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/4.gif
اشنایدر دعوا هم بلده عجبتصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/4.gif
2014/01/18 09:56 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
Nanami Misaki
پرنسس يونا



ارسال‌ها: 1,468
تاریخ عضویت: Aug 2013
اعتبار: 315.0
ارسال: #188
RE: بازگشت آلمان
خيلييييييييييييييييي قشگ بود
ممنووووووووووووووووووووووون
2014/01/18 10:25 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
tototo
هلو خور قهار



ارسال‌ها: 1,220
تاریخ عضویت: Oct 2013
اعتبار: 322.0
ارسال: #189
RE: بازگشت آلمان
خیلی قشنگ بود واقعا آفرین به شما!!
2014/01/18 10:50 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ناتوروزا
NOTHING ON MY WAY

*


ارسال‌ها: 122
تاریخ عضویت: Jan 2013
اعتبار: 176.0
ارسال: #190
RE: بازگشت آلمان
قشنگ شده ولی فکر کنم یکم از حالت انیمه رفت بیرون داشمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
2014/01/18 12:11 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال پاسخ 




کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان