زمان کنونی: 2024/06/01, 10:13 AM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/06/01, 10:13 AM



ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 22 رأی - میانگین امتیازات: 4.59
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بازگشت آلمان

نویسنده پیام
hadiseh
(='.'=)



ارسال‌ها: 710
تاریخ عضویت: May 2013
اعتبار: 235.0
ارسال: #121
RE: بازگشت آلمان
خوگشل بود مثل همیشهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه و البته یه جورایی خیلی تخصصی مینویسی. خوشم میاد از این نحوه نگارشمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
2013/10/26 11:21 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 اعتبار داده شده توسط : Schneider(+2.0)
Ali king
علی اشنایدر



ارسال‌ها: 817
تاریخ عضویت: Oct 2013
اعتبار: 212.0
ارسال: #122
RE: بازگشت آلمان
باحال بود و قشنگ, آقای اشنایدر
2013/11/04 09:25 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
nig
.



ارسال‌ها: 1,430
تاریخ عضویت: Dec 2011
اعتبار: 526.0
ارسال: #123
RE: بازگشت آلمان
شرمنده خیلی دیر شد. با عرض معذرت از داداش اشنایدرمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
فضا سازی و طرز نوشتنت خیلی بهتر و قابل درک تر شده. یعنی آدم انقدر خوشش میاد که ببینه نوشته ی یه نفر هر فصل پیشرفت می کنه و بهتر میشه. اینجوری اشتیاق آدم برای خوندن داستان بیشتر میشه! (یه جوری می گم انگار صد ساله دارم کتاب می خونم!مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه)


نقل قول: مرسی از همه دوستانی که داستانو خوندن و نظر دادن و از غلطهای املاییش هم چشم پوشی کردن.نظرات قشنگتون رو خوندم دوستای گلم.

مگه از قصد غلط نوشتی؟ مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه اگه معلم ادبیات من بود به خاطر بعضی از این غلط ها واقعا حالت رو می گرفتمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
2013/11/04 10:54 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 اعتبار داده شده توسط : Schneider(+2.0)
Schneider
Kaiser Soze



ارسال‌ها: 792
تاریخ عضویت: Oct 2011
اعتبار: 1021.0
ارسال: #124
RE: بازگشت آلمان
نقل قول: نقل قول: مرسی از همه دوستانی که داستانو خوندن و نظر دادن و از غلطهای املاییش هم چشم پوشی کردن.نظرات قشنگتون رو خوندم دوستای گلم.
مگه از قصد غلط نوشتی؟ مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه اگه معلم ادبیات من بود به خاطر بعضی از این غلط ها واقعا حالت رو می گرفت
نه ولی اون موقع حوصله دوباره خونی و ویرایش کردن ارسالو نداشتم و خیلی هم خسته بودم واسه همین احتمال دادم باید زیاد غلط داشته باشه...معلمها همیشه با غلط املایی مشکل دارن یه بار تو دوران ابتدایی معلممون برا غلط املایی دیکته پای تخته یکی از بچه ها رو اونقد زد که پسره تقریبن بی هوش شد.مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
2013/11/05 05:13 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
Nanami Misaki
پرنسس يونا



ارسال‌ها: 1,468
تاریخ عضویت: Aug 2013
اعتبار: 315.0
ارسال: #125
RE: بازگشت آلمان
يعني عااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا​اااااااالي بود
حال كردم با اين داستان
دستتون درد نكنه لطفا هرچه زودتر قسمت بعديش رو بذارين تا اين يادمون نرفته
2013/11/05 05:17 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
xBeHnaMx
کاربر فعال

*


ارسال‌ها: 748
تاریخ عضویت: May 2013
اعتبار: 32.0
ارسال: #126
RE: بازگشت آلمان
دوباره باید یکسال صبر کنیم تا قسمت بعد بیاد دوباره باید همه قسمت هارو بخونیم ببینیم چخبر بوده
مسئول محترم(احمد) بودجه نداری که ادامشو نمینویسی؟‎؟‎؟‎؟‎؟‎؟‎؟‎
2013/11/09 12:19 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
Schneider
Kaiser Soze



ارسال‌ها: 792
تاریخ عضویت: Oct 2011
اعتبار: 1021.0
ارسال: #127
RE: بازگشت آلمان
خب با تشکر از دوستانی که قسمت قبلی داستان رو خوندن و نظر دادن یه هم نظر ندادن یا هم مث بهنام عزیز هم نظر دادن هم اعتراض کردند.مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهقسمت 12 رو براتون آماده کردم سعی میکنم به امید خدا هر دو هفته قسمت جدید رو بزارم براتونمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

نظر فراموش نشه


بازی تموم شده بود و جمعیت به شکلی لاکپشتوار از ورزشگاه داشت خارج میشد.اشنایدر و الی به همراه کاکرو هم به هر سختی بود زدند بیرون.اشنایدر سریع و استرسی راه میرفت به حدی که الی مجبور شد بهش تذکر بده.
-خیلی داری تند راه میری کارل من نمیتونم پا به پات بیام...
-باید سریعتر خودمو به گیرا برسونم وقت زیادی نداریم.
با این حرف اشنایدر الی هم دیگه حرفی نزد و دنبال اشنایدر به راه افتاد.کاکرو اواسط راه خداحافظی کرد و از اونها جدا شد در حین مسیر الی صحبت میکرد اما اشنایدر هیچ حرفی نمیزد و تمام مدت ساکت بود.به باشگاه توهو که رسیدن متوجه شدند که گیرا چند دقیقه پیش به راه افتاده.
-من دیگه نفسم درنمیاد کارل بزارش برای فردا.
اشنایدر در حالی که مشغول دویدن شده بود گفت.
-تو برو منم بعدن میام.
اشنایدر با سرعت زیادی میدوید و فقط منتظر رودررو شدن با گیرا بود.تا اینکه بالاخره او رو در اون سمت یکی از خیابونهای اصلی پیدا کرد که داشت طول خیابون رو به آهستگی طی میکرد و منتظر تاکسی بود...و بی درنگ فریاد زد
-گیرا یه لحظه صبر کن من باید باهات صحبت کنم.
-اینجا چی کار میکنی کارل تو باید برگردی آلمان دیگه نیازی به من نداری.تو به بالاترین حد توان خودت رسیدی.
-اینها رو قبلن هم گفتی اما من حرف دیگه ای دارم.
در همین حین صدای بلندی در تمام محیط طنین انداز شد.به طوری که حواس گیرا و اشنایدر رو به سمت خودش جلب کرد.صدا،صدای ترکیدن لاستیک کامیونی بود که با سرعت داشت در مسیر حرکت میکرد.بعد از ترکیدن لاستیک،کامیون تعادل خودش رو از دست داد و به سمت گیرا منحرف شد.اشنایدر همه چیز رو دیده بود و با سرعتی باورنکردنی خودش رو به گیرا رسوند و با یه شیرجه به سمت گیرا اون رو از مرگ حتمی نجات داد.
-اشنایدر!!!!!تو زندگی منو نجات دادی...تو...تو...نزدیک بود خودتو به کشتن بدی پسر.
اشنایدر در حالی که کنار گیرا به زمین افتاده بود با صدایی لرزان گفت
-اما ارزشش رو داشت مگه نه؟
جفتشون با کمک هم به سختی از زمین بلند شدن در همین لحظه گیرا چشمش به شونه چپ اشنایدر افتاد که خون آلود شده بود.
-شونت...شونت از شونت داره خون میاد.
-چیزی نیست خوب میشه.جواب سوالمو ندادی؟
کامیون چند ده متر اونورتر کنار جدول متوقف شده بود و راننده گیج و مبهوت به اونها نگاه میکرد.با صدای بلند پرسید
-شما دوتا حالتون خوبه؟صدمه که ندیدین.
-ما خوبیم نه اونقدرها هم چیز مهمی نیست.
کدوم سوال؟
-چرا شگردها و تمریناتی که به من یاد دادی جلو سالیناس بی فایدن؟به نظرم تو در حق من کاهلی کردی گیرا.حتا کاکرو که همیشه میگفتی بهترین شاگردت بوده و به عقیدت حتا از من هم بهتره حریفش نمیشه.اما من نمیتونم همچین چیزی رو تحمل کنم.بگو باید چی کار کنم تا بتونم با همچین غولی گل بزنم.باید بیشتر بهم آموزش بدی.باید یه کاری بکنی...
-متوجه شدم چی میخای...اما باید بگم که متاسفانه از دست منم کاری برنمیاد...من هر چیزی که بلد بودم بهت یاد دادم.راستش تا قبل از دیدن سالیناس هرگز فکر نمیکردم هیچ دروازبانی یارای مقاوت جلو ضرباتی که من به کاکرو یاد داده بودمو داشته باشه.اما...اما اعتراف میکنم با دیدن دروازبانی سالیناس از حرفم برگشتم.اگر بخای درستش رو حساب کنی با باختن کاکرو جلو سالیناس مربیگری من هم بازنده شد.
-یعنی هیچ راهی برای مغلوب کردنش نیست؟یعنی آلمان باز هم باید ببازه.
-با این وضعیت نه تنها آلمان بلکه هر کشور دیگه ای هم جلو برزیل قرار بگیره بازندس...من بازیکنهای زیادی رو میشناسم اما مطمئنم هیچ کدوم توانایی گل زدن به سالیناس رو ندارن.نباید از خودت نا امید بشی اشنایدر همین الانش هم اگه برگردی آلمان میبینی بهترین بازیکن اونجا بازهم خودتی...البته باید بگم کاکرو هم بعد از شکست مقابل سالیناس اومده بود اینجا.و من هم بهش یه راهکار دادم که بدردش نخورد...البته بعیده بدرد تو هم بخورده اصلن ولش کن.
-چی؟چه راهکاری؟خاهش میکنم بهم بگو...
-چیز مهمی نیست البته شاید مسخره به نظر بیاد اما...
-اما چی؟!
-راستش وقتی کاکرو به اینجا اومد و از من همین درخواستهای تو رو داشت من به هر دری زدم تا بتونم کمکش کنم تا اینکه چند ماه بعد وقتی به تبت رفته بودم با یه پیرمرد عجیب آشنا شدم و با هم دوست شدیم.باهاش ماجرا رو در میون گذاشتم.اون گفت که میتونه به کاکرو کمک کنه ولی بعد از اینکه کاکرو برای آموزش پیشش رفت اون رو رد کرد.نمیدونم چرا؟هنوز هم علتشو نفهمیدم.بعید به نظر میرسه که شاگرد دیگه ای بخاد...
-میشه آدرسش رو بهم بدی؟
اشنایدر آدرس رو از گیرا گرفت و با اون خداحافظی کرد.
-خداحافظ.
خداحافظ کارل امیدوارم موفق بشی.راستی وقتی بهت میگفتم کاکرو از تو خیلی بهتره فقط برای تمرین بود راستش تو و کاکرو بهترین شاگردهای من هستین.
-واقعن راست میگی؟!به هر حال ممنون.
اشنایدر به دنبال الی به راه افتاد اونقدر درگیر صحبتهای گیرا شده بود که حتا از خونریزی شونش هم فراموش کرده بود.
با دیدن الی اون رو به آغوش کشید و پرسید:
-پدرت تو آلمان منتظرته؟
و الی با تعجب جواب داد
-آره مگه پدر تو منتظر نیست؟
-چرا اونم منتظره...با این حساب باید بهشون خبر بدیم که برنامه عوض شده...
-یعنی قراره بیشتر اینجا بمونیم؟
-نه قراره بریم یه جای دیگه اما نه آلمان....


پایان قسمت دوازدهم
2013/11/09 02:35 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 اعتبار داده شده توسط : Mohabat69(+2.0) ، SĪĿƐИƇƐ(+2.0) ، ramin 99(+2.0) ، mahya ozora(+2.0) ، jf1/23(+2.0) ، hadiseh(+2.0) ، yotab(+2.0) ، nig(+2.0) ، Nanami Misaki(+2.0)
xBeHnaMx
کاربر فعال

*


ارسال‌ها: 748
تاریخ عضویت: May 2013
اعتبار: 32.0
ارسال: #128
RE: بازگشت آلمان
:-Dخسته نباشی خیلی قشنگ بود اما این داستانش هیجان نداشت اما اینطور که پیداست داستان بعدی باید پرهیجان باشه توی تبت
امروز شنبست هفته اینده نه هفته بعدش شنبه قسمت بعد منتظریم همه باهم
خسته نباشی
2013/11/09 10:54 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 اعتبار داده شده توسط : Schneider(+2.0)
SĪĿƐИƇƐ
SĪĿƐИƇƐ



ارسال‌ها: 426
تاریخ عضویت: Sep 2013
ارسال: #129
RE: بازگشت آلمان
خب این قسمت خوب بود ولی کم بود بیشتر مینوشتی بهتر بود منتظر قسمت بعدی هستیم
2013/11/09 12:36 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 اعتبار داده شده توسط : Schneider(+2.0)
ramin 99
the memories



ارسال‌ها: 7,202
تاریخ عضویت: Jun 2012
اعتبار: 1273.0
ارسال: #130
RE: بازگشت آلمان
خسته نباشی داداش
وقت کردم حتما میخونمش مرسی
2013/11/09 02:26 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال پاسخ 




کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان