ایفای نقش خیالی هری پاتر و شاهزاده ی دورگه

[diana king]

(رون وحشت زده نگاهی به آن دو می اندازد) :
اوه ... اوه ... دوباره در میزنن!
نکنه بلاتریکس با مرگخوارا برگشته؟!
(دوباره به هرمیون نگاه می کند...) :
شماها با من نمیاین؟
به هرحال من میرم!
(و به سمت در حرکت می کند.)
کی هستی؟!

[Noctis_P]

فهرست کتاب ها و وسایل مورد نیاز را برای بچه ها می فرستم

[Miikasa Ackerman]

"لبخندی میزنم و جواب میدم":
لونام...رون...در رو باز کن...صدات وحشتناکه...

[diana king]

(رون با بی حوصلگی و با صدای آرام طوری که لونا نشنود) :
خود لوناست،مطمئنم غیر از اون کسی به صدای من کاری نداره
( و قبل از اینکه هرمیون بتواند مانع کار او شود در را باز می کند.)
++نکته:

Spoiler (Click to View)

   میخوام زودتر بفرستمشون مدرسه!اینطوری پروفسورها و مالفوی هم میتونن وارد ایفا شن!
اگر موافقین یاری دهید صحنه را عوض کنیم   

[Miikasa Ackerman]

"با لبخندی وارد میشود و دستکشی را به دست هری میدهد و میگوید":
تلپورت،پرفسور فرستاده،گفته خطرناکه با قطار بریم...پس بهتره وسایلتون رو جمع کنید
"رو به رون میرود و بدون توجه به هرمیون دستانش را دور سر رون میزارد و میگوید":
باز چه خرابکاری کردی...که صدات انقدر ترسو شده؟مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

[diana king]

(رون که از اینکه لونا اینطوری دستش را دور گردنش انداخته احساس بدی دارد،سرش را عقب می کشد و کمی سرخ می شود) :
آره...فکر خوبیه...
اگه دستتو برداری میرم و چمدونمو حاضر میکنم!

[ⓜⓡ.TERABYTE]

خوبه می خوایم بریم ؟ من وسایلم آمده است مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

[aika_chan]

(هرمیون که از لونا بخاطر انداختن دستش دور گردن رون عصبی شده)رون،تو چطور میتونی اعتماد کنی بهش؟شاید اون بلاتریکس باشه!تو حتی رمز هم ازش نپرسیدی

[ⓜⓡ.TERABYTE]

هری : فقت لونا این کارارو می کنه هریمون نگران نباش یه لبخند ملایم هم می زنه

[diana king]

(رون که خودش را از دست لونا آزاد کرده، با چمدان و خرچال برمی گردد.)
خوب حاضرین؟!
(و دستکش را از هری می گیرد.چند دقیقه بعد همگی در ایستگاه نه و سه چهارم هستند.)