زمان کنونی: 2024/06/29, 01:46 PM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/06/29, 01:46 PM



ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

اشعار فروغ فرخزاد

نویسنده پیام
Judy
اخراج شده



ارسال‌ها: 1,670
تاریخ عضویت: Jul 2014
ارسال: #61
RE: اشعار فروغ فرخزاد
دیر
در چشم روز خسته خزیده ست
رویای گنگ و تیره ی خوابی
اکنون دوباره باید از این راه
تنها بسوی خانه شتابی
تا سایه ی سیاه تو اینسان
پیوسته در کنار تو باشد
هرگز گمان مبر که در آنجا
چشمی به انتظار تو باشد
بنشسته خانه ی تو چو گوری
در ابری از غبار درختان
تاجی بسر نهاده چو دیروز
از تارهای نقره ی باران
از گوشه های ساکت و تاریک
چون در گشوده گشت به رویت
صدها سلام خامش و مرموز
پر می کشند خسته به سویت
گوئی که می تپد دل ظلمت
در آن اتاق کوچک غمگین
شب می خزد چو مار سیاهی
بر پرده های نازک رنگین
ساعت بروی سینه ی دیوار
خالی ز ضربه ای ، ز نوائی
در جرمی از سکوت و خموشی
خود نیز تکه ای از فضائی
در قابهای کهنه ، تصاویر،
-این چهره های مضحک فانی-
بیرنگ از گذشت زمانها
شاید که بوده اند زمانی !
آئینه همچو چشم بزرگی
یکسو نشسته گرم تماشا
بروی شیشه های نگاهش
بنشانده روح عاصی شب را
تو ، خسته چون پرنده ی پیری
رو میکنی به گرمی بستر
با پلک های بسته ی لرزان
سر مینهی به سینه ی دفتر
گریند در کنار تو گوئی
ارواح مردگان گذشته
آنها که خفته اند بر این تخت
پیش از تو ، در زمان های گذشته
ز آنها هزار جنبش خاموش
ز آنها هزار ناله ی بی تاب
همچون حباب های گریزان
بر چهره ی فشرده ی مرداب
لبریز گشته کاج کهنسال
از غار غار شوم کلاغان
رقصد بروی پنجره ها باز
ابریشم معطر باران
احساس می کنی که دریغ است
با درد خود اگر بستیزی
می بوئی آن شکوفه ی غم را
تا شعر تازه ای بنویسی
10ژوئن1957-مونیخ
2017/11/16 04:42 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
Judy
اخراج شده



ارسال‌ها: 1,670
تاریخ عضویت: Jul 2014
ارسال: #62
RE: اشعار فروغ فرخزاد
بلور رویا
ما تکیه داده نرم ببازوی یکدگر
در روحمان طاوت مهتاب عشق بود
سرهایمان چون شاخه ی سنگین ز بار و برگ
خامش ، بر آستانه ی محراب عشق بود
من همچو موج ابر سپیدی کنار تو
بر گیسویم نشسته گل مریم سپید
هر لحظه می چکید ز مژگان نازکم
بربرگ دستهای تو ، آن شبنم سپید
گوئی فرشتگان خدا ، در کنار ما
با دستهای کوچکشان چنگ می زدند
در عطر عود و ناله ی اسپند و ابر دود
محراب را ز پاکی خود رنگ می زدند
پیشانی بلند تو در نور شمع ها
آرام و رام بود چو دریای روشنی
با ساقهای نقره نشانش نشسته بود
در زیر پلکهای تو ، رویای روشنی
من تشنه ی صدای تو بودم که می سرود
در گوشم آن کلام خوش دلنواز را
چون کودکان که رفته ز خود گوش می کنند
افسانه های کهنه ی لبریز راز را
آنگه در آسمان نگاهت گشوده گشت
بال بلور قوس قزح های رنگ رنگ
در سینه قلب روشن محراب می تپید
من شعله ور در آتش آن لحظه ی درنگ
گفتم خموش " آری " و همچون نسیم صبح
لرزان و بیقرار وزیدم بسوی تو
اما تو هیچ بودی و دیدم هنوز هم
در سینه هیچ نیست بجز آرزوی تو
9 ژوئن 1957 – مونیخ
2017/11/16 04:42 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
Judy
اخراج شده



ارسال‌ها: 1,670
تاریخ عضویت: Jul 2014
ارسال: #63
RE: اشعار فروغ فرخزاد
ظلمت
چه گریزیست ز من ؟
چه شتابیست به راه ؟
به چه خواهی بردن
در شبی اینهمه تاریک پناه ؟
مرمرین پله ی آن غرفه ی عاج!
ای دریغا که زمان بس دور است
لحظه هارا دریاب
چشم فردا کور است
نه چراغیست در آن پایان
هرچه از دور نمایانست
شاید آن نقطه ی نورانی
چشم گرگان بیابانست
می فرومانده به جام
سر به سجاده نهادن تا کی ؟
او در اینجاست نهان
می درخشد در می
گر بهم آویزیم
ما دو سرگشته ی تنها ، چون موج
به پناهی که تو می جوئی ، خواهیم رسید
اندر آن لحظه ی جادوئی اوج !
8 آبان 1336 – تهران
2017/11/16 04:43 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
Judy
اخراج شده



ارسال‌ها: 1,670
تاریخ عضویت: Jul 2014
ارسال: #64
RE: اشعار فروغ فرخزاد
گره
فردا اگر ز راه نمی آمد
من تا ابد کنار تو می ماندم
من تا ابد ترانه ی عشقم را
در آفتاب عشق تو می خواندم
در پشت شیشه های اتاق تو
آنشب نگاه سرد سیاهی داشت
دالان دیدگان تو در ظلمت
گوئی به عمق روح تو راهی داشت
لغزیده بود در مه آئینه
تصویر ما شکسته و بی آهنگ
موی تو رنگ ساقه ی گندم بود
موهای من ، خمیده و قیری رنگ
رازی درون سینه ی من می سوخت
می خواستم که با تو سخن گوید
اما صدایم از گره کوته بود
در سایه ، بوته ، هیچ نمی روید !
ز آنجا نگاه خسته ی من پر زد
آشفته گرد پیکر من چرخید
در چارچوب قاب طلائی رنگ
چشم " مسیح " بر غم من خندید
دیدم اتاق در هم و مغشوش است
در پای من ، کتاب تو افتاده
سنجاقهای گیسوی من آنجا
بر روی تختخواب تو افتاده
از خانه ی بلوری ماهیها
دیگر صدای آب نمی آمد
فکر چه بود گربه ی پیر تو
کو را به دیده خواب نمی آمد
بار دگر نگاه پریشانم
برگشت لال و خسته به سوی تو
می خواستم که با تو سخن گوید
اما خموش ماند بروی تو
آنگاه ستارگان سپید اشک
سو سو زدند در شب مژگانم
دیدم که دستهای تو چون ابری
آمد به سوی صورت حیرانم
دیدم که بال گرم نفسهایت
سائیده شده به گردن سرد من
گوئی نسیم گمشده ای پیچید
در بوته های وحشی درد من
دستی درون سینه ی من می ریخت
سرب سکوت و دانه ی خاموشی
من خسته زین کشاکش در آلود
رفتم بسوی شهر فراموشی
بردم ز یاد اندوه فردا را
گفتم : "سفر" فسانه ی تلخی بود
ناگه بروی زندگیم گسترد
آن لحظه ی طلائی عطر آلود
آنشب من از لبان تو نوشیدم
آواز های شاد طبیعت را
آنشب بکام عشق من افشاندی
ز آن بوسه قطره ی ابدیت را
12ژوئیه 1957-مونیخ
2017/11/16 04:43 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
Judy
اخراج شده



ارسال‌ها: 1,670
تاریخ عضویت: Jul 2014
ارسال: #65
RE: اشعار فروغ فرخزاد
بازگشت
عاقبت خط جاده پایان یافت
من رسیدم زه ره غبار آلود
نگهگ پیشتر ز من می تاخت
بر لبانم سلام گرمی بود
شهر جوشان درون کوره ی ظهر
کوچه می سوخت در تب خورشید
پای من روی سنگفرش خموش
پیش می رفت و سخت می لرزید
خانه ها رنگ دیگری بودند
گرد آلود ، تیره و دلگیر
چهره ها در میان چادرها
همچو ارواح پای در زنجیر
جوی خشکیده ، همچو چشمی کور
خالی از آب و از نشانه ی او
مردی آوازه خوان ز راه گذشت
گوش من پر از ترانه ی او
گنبد آشنای مسجد پیر
کاسه های شکسته را می ماند
مومنی بر فراز گلدسته
با نوائی حزین اذان می خواند
می دویدند از پی سگها
کودکان پا برهنه ، سنگ به دست
زنی از پشت معجری خندید
باد ناگه دریچه ای را بست
از دهان سیاه هشتی ها
بوی نمناک گور می آمد
مرد کوری عصا زنان می رفت
آشنائی ز دور می آمد
دری آنجا گشوده گشت خموش
دستهائی مرا بخود خواندند
اشکی از ابر چشمها بارید
دستهائی مرا ز خود راندند
روی دیوار باز پیچک پیر
موج میزد چو چشمه ای لرزان
بر تن برگهای انبوهش
سبزی پیری و غبار زمان
نگهم جستجو کنان پرسید :
"در کدامین مکان نشانه ی اوست ؟"
لیک دیدم اتاق کوچک من
خالی از بانگ کودکانه ی اوست
از دل خاک سرد آئینه
ناگهان پیکرش چو گل روئید
موج زد دیدگان مخملیش
آه ، در وهم هم مرا میدید !
تکیه دادم به سینه ی دیوار
گفتم آهسته " این تویی کامی ؟ "
لیک دیدم کز آن گذشته ی تلخ
هیچ باقی نمانده جز نامی
عاقبت خط جاده پایان یافت
من رسیدم ز ره غبار آلود
تشنه بر چشمه ره نبرد و دریغ
شهر من گور آرزویم بود
25شهریور 1336-تهران
2017/11/16 04:44 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
Judy
اخراج شده



ارسال‌ها: 1,670
تاریخ عضویت: Jul 2014
ارسال: #66
RE: اشعار فروغ فرخزاد
از راهی دور
دیده ام سوی دیار تو و در کف تو
از تو دیگر نه پیامی نه نشانی
نه به ره پرتو مهتاب امیدی
نه به دل سایه ای از راز نهانی
دشت تف کرده و بر خویش ندیده
نم نم بوسه ی باران بهاران
جاده ای گم شده در دامن ظلمت
خالی از ضربه ی پاهای سواران
تو به کس مهر نبندی ، مگر آندم
که ز خود رفته ، در آغوش تو باشد
لیک چون حلقه ی بازو بگشائی
نیک دانم که فراموش تو باشد
کیست آنکس که ترا برق نگاهش
می کشد سوخته لب در خم راهی ؟
یا در آن خلوت جادوئی خامش
دستش افروخته فانوس گناهی
تو به من دل نسپردی که چو آتش
پیکرت را ز عطش سوخته بودم
من که در مکتب رویایی زهره
رسم افسونگری آموخته بودم
بر تو چون ساحل آغوش گشودم
در دلم بود که دلدار تو باشم
" وای بر من که ندانستم از اول "
" روزی آید که دل آزار تو باشم "
بعد از این از تو دگر هیچ نخواهم
نه درودی ، نه پیامی ، نه نشانی
ره خود گیرم و ره بر تو گشایم
ز آنکه دیگر تو نه آنی ، تو نه آنی
8 ژانویه 1957 – مونیخ
2017/11/16 04:44 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
Judy
اخراج شده



ارسال‌ها: 1,670
تاریخ عضویت: Jul 2014
ارسال: #67
RE: اشعار فروغ فرخزاد
رهگذر
یکی مهمان ناخوانده ،
ز هر درگاه رانده ، سخت و امانده
رسیده نیمه شب از راه ، تن خسته ، غبار آلود
نهاده سر بروی سینه ی رنگین کوسن هائی
که من در سالهای پیش
همه شب تا سحر می دوختم با تارهای نرم ابریشم
هزاران نقش رویائی بر آنها در خیال خویش
و چون خاموش می افتاد بر هم پلکهای داغ و سنگینم
گیاهی سبز می روئید در مرداب رویاهای شیرینم
ز دشت آسمان گوئی غبار نور بر میخاست
گل خورشید می آویخت بر گیسوی مشکینم
نسیم گرم دستی ، حلقه ای را نرم می لغزاند
در انگشت سیمینم
کنون مهمان ناخوانده
ز هر در گاه رانده ، سخت وامانده
بر آنها می فشارد دیدگان گرم خوابش را
آه ، من باید بخود هموار سازم تلخی زهر عتابش را
و مست از جامهای باده می خواند : که آیا هیچ
باز در میخانه ی لبهای شیرینت شرابی هست
یا برای رهروی خسته
در دل این کلبه ی خاموش عطرآگین زیبا
جای خوابی هست ؟!
23 اوت 1956 – رم
2017/11/16 04:45 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
Judy
اخراج شده



ارسال‌ها: 1,670
تاریخ عضویت: Jul 2014
ارسال: #68
RE: اشعار فروغ فرخزاد
جنون
دل گمراه من چه خواهد کرد
با بهاری که می رسد از راه ؟
یا نیازی که رنگ می گیرد
در تن شاخه های خشک و سیاه ؟
دل گمراه من چه خواهد کرد ؟
با نسیمی که می تراود از آن
بوی عشق کبوتر وحشی
نفس عطرهای سرگردان
لب من از ترانه می سوزد
سینه ام عاشقانه می سوزد
پوستم می شکافد از هیجان
پیکرم از جوانه می سوزد
هر زمان موج می زنم در خویش
می روم ، می روم به جائی دور
بوته ی گر گرفته ی خورشید
سر راهم نشسته در تب نور
من ز شرم شکوفه لبریزم
یار من کیست ، ای بهار سپید ؟
گر نبوسد در این بهار مرا
یار من نیست ، ای بهار سپید
دشت بی تاب شبنم آلوده
چه کسی را بخویش می خواند ؟
سبزه ها ، لحظه ای خموش ، خموش
آنکه یار منست می داند !
آسمان می دود ز خویش برون
دیگر او در جهان نمی گنجد
آه ، گوئی که این همه " آبی "
در دل آسمان نمی گنجد
در بهار او ز یاد خواهد برد
سردی و ظلمت زمستان را
می نهد روی گیسوانم باز
تاج گلپونه های سوزان را
ای بهار ، ای بهار افسونگر
من سرا پا خیال او شده ام
در جنون تو رفته ام از خویش
شعر و فریاد و آرزو شده ام
می خزم همچو مار تبداری
بر علفهای خیس تازه ی سرد
آه با این خروش و این طغیان
دل گمراه من چه خواهد کرد ؟
اسفند 1336 – تهران
2017/11/16 04:45 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
Judy
اخراج شده



ارسال‌ها: 1,670
تاریخ عضویت: Jul 2014
ارسال: #69
RE: اشعار فروغ فرخزاد
بعدها
مرگ من روزی فرا خواهد رسید :
در بهاری روشن از امواج نور
در زمستانی غبارآلود و دود
یا خزانی خالی از فریاد و شور
مرگ من روزی فرا خواهد رسید :
روزی از این تلخ و شیرین روزها
روز پوچی همچو روزان دگر
سایه ای ز امروزها ، دیروزها !
دیدگانم همچو دالانهای تار
گونه هایم همچو مرمر های سرد
ناگهان خوابی مرا خواهد ربود
من تهی خواهم شد از فریاد درد
می خزند آرام روی دفترم
دستهایم فارغ از افسون شعر
یاد می آرم که در دستان من
روزگاری شعله میزد خون شعر
خاک می خواند مرا هر دم به خویش
می رسند از ره که در خاکم نهند
آه شاید عاشقانم نیمه شب
گل بروی گور غمناکم نهند
بعد من ناگه به یکسو می روند
پرده های تیره ی دنیای من
چشمهای ناشناسی می خزند
روی کاغذها و دفترهای من
در اتاق کوچکم پا می نهد
بعد من ، با یاد من بیگانه ای
در بر آئینه می ماند بجای
تار مویی ، نقش دستی ، شانه ای
می رهم از خویش و می مانم ز خویش
هرچه بر جا مانده ویران می شود
روح من چون بادبان قایقی
در افقها دور و پنهان می شود
می شتابند از پی هم بی شکیب
روزها و هفته ها و ماهها
چشم تو در انتظار نامه ای
خیره می ماند بچشم راه ها
لیک دیگر پیکر سرد مرا
می فشارد خاک دامنگیر خاک !
بی تو ، دور از ضربه های قلب تو
قلب من می پوسد آنجا زیر خاک
بعدها نام مرا باران و باد
نرم می شویند از رخسار سنگ
گور من گمنام می ماند به راه
فارغ از افسانه های نام و ننگ
زمستان 1958-مونیخ
2017/11/16 04:46 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
Judy
اخراج شده



ارسال‌ها: 1,670
تاریخ عضویت: Jul 2014
ارسال: #70
RE: اشعار فروغ فرخزاد
زندگی
آه ای زندگی منم که هنوز
با همه پوچی از تو لبریزم
نه به فکرم که رشته پاره کنم
نه بر آنم که از تو بگریزم
همه ذرات جسم خاکی من
ازتو ، ای شعر گرم ، در سوزند
آسمانهای صاف را مانند
که لبالب زباده ی روزند
با هزاران جوانه می خواند
بوته ی نسترن سرود ترا
هر نسیمی که می وزد در باغ
می رساند به او درود ترا
من ترا در تو جستجو کردم
نه در آن خوابهای رویایی
در دو دست تو سخت کاویدم
پرشدم ، پر شدم ، ز زیبایی
پر شدم از ترانه های سیاه
پر شدم از ترانه های سپید
از هزاران شراره های نیاز
از هزاران جرقه های امید
حیف از آن روزها که من با خشم
به تو چون دشمنی نظر کردم
پوچ پنداشتم فریب ترا
ز تو ماندم ، ترا هدر کردم
غافل از آنکه تو بجایی و من
همچو آبی روان که در گذرم
گمشده در غبار شوم زوال
ره تاریک مرگ می سپرم
آه ، ای زندگی من آینه ام
از تو چشمم پر از نگاه شود
ورنه گر مرگ بنگرد در من
روی آئینه ام سیاه شود
عاشقم ، عاشق ستاره ی صبح
عاشق ابرهای سرگردان
عاشق روزهای بارانی
عاشق هر چه نام تست بر آن
می مکم با وجود تشنه ی خویش
خون سوزان لحظه های ترا
آنچنان از تو کام میگیرم
.............
بهار 1337-تهران
پایان . کتاب عصیان
2017/11/16 04:47 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال پاسخ 


موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  اشعار فاضل نظری !Emily 4 1,084 2018/08/02 04:33 PM
آخرین ارسال: !Emily
  شاعر و اشعار zhou yu 4 1,080 2017/09/09 03:43 PM
آخرین ارسال: anageraal
  اشعار بدون نقطه! yahiko 74 17,290 2011/10/15 02:31 PM
آخرین ارسال: yahiko



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان