ایفای نقش خیالی "کریسیتال"

[2rsa]

 دنیرا
«واقعا مامان؟؟ مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه»
نگاهی به دارسی کردم: «خوب حالا حسودی نکن مامان دوست داره@_@»

[dot.]

دارسی:
لبخند نصفه نیمه ای زدم و جلوتر از بقیه راه افتادم:"از اینجا که بریم صاف میرسیم مرکز شهر."

[shizuko yagami]

مث همیشه مامان بلد نبود چجوری آروم در گوش دیگران حرف بزنه,چون اصلا درگوشی حرف زدن تو آداب قصریا نبودمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
قلنجامو شیکوندم و با غضب و البته ده ها برابرش ناراحتی و دلشکستگی به مامانو دارسی نگاه کردم!

[dot.]

دارسی:
زبون درازی کردم رو به دایانا:"من حسودم ها؟"
دریچه کف زمین رو باز کردم.چون دایانا کشفم کرده بود و ازش استفاده نکرده بودم تار عنکبوت بسته بود.

[ⓨⓔ ⓢⓞⓨⓐ]

(آفرودیته)
با کف دست زدم تو پیشونی خودم و گفتم : آه فک کنم خیلی بلند گفتم! لپ دایانارو کشیدم و گفتم : حسودی نکن دارم سعی میکنم از دل دارسی در بیارم!
وگرنه میدونید که من هرسه تاتونو مث هم دوس دارم!
اهم... خب حالا مقصدمون کجاست؟!

[dot.]

دارسی:
پریدم توی چاله:"مرکز شهر و بازار! پیش به سوی ماجراهای بیشتر!"

[shizuko yagami]

-بله کاملا مشخصه.
از مامان دور شدم و کنار دنی راه رفتم!
(تو خصوصیاتش نوشته زود رنجمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه)

[2rsa]

  «خوب امیدوارم خیلی دیر برگردیم قصرمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه»

[dot.]

دارسی:
چندقدم جلوتر راه افتادم:"تاجایی که میگم مستقیم برید."

[shizuko yagami]

-دارسی,من اینجاها رو مث کف دستم میشناسم!خیر سرم توی گشتای برسی کیفیت زندگی مردم همراه با وزراء میرم!
و بعد مدتی گفتم:بزارید منو دنیرا باهم بریم جایی,توی میدون غربی میبینمتون!