ایفای نقش خیالی "کریسیتال"

[ⓨⓔ ⓢⓞⓨⓐ]

(آفرودیته) یه ورد میخونم و... بوووم! لباسای خودم و دارسی و دنیرا و دایانا و ندیمه ی همراهم به لباس مبدل تبدیل شد و گفتم : چطوره امروز باهم بریم بیرون؟! ولی فقط همین امروز!
گوش دارسی و ول میکنم و میگم : بعدا حتما تنبیه میشی شاهزاده دارسی

[dot.]

با خوشحالی به لباسام نگاه کردم و با شنیدن کلمه تنبیه زیرلب گفتم:"خیلی جدید نیست..."

[2rsa]

دنیرا
دستی میزنم: «هووورااا دست شما مرسی مامان!!!» 

[dot.]

ممکن بود این لباس های جدید برام دردسر بشه.معمولا با کت شلوار عادی یا زره طلایی رنگ بیرون میرفتم.

[ⓨⓔ ⓢⓞⓨⓐ]

ندیمه ی همراهم : اهم. شاهزاده خانم لطفا با مادرتون مودبانه تر صحبت کنید (مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه)
(آفرودیته) رو به دنیرا گفتم : خب حالا پیشنهاد ساحره ی کوچیکمون واسه رد شدن از نگهبانای قصر چیه؟
رو به دارسی : چیز جدیدی نیس ولی میتونم اجازه ی خروج از اتاقو ازت بگیرم شاهزاده

[shizuko yagami]

لبخند ملیحی زدم و تعظیم کردم:ممنون مامان^^

[dot.]

تعظیم خشکی کردم:"ببخشید."
ولی مامان هرکاریم که میکرد،من حداقل حداقل هفته ای یکبار میرفتم بیرون.

[ⓨⓔ ⓢⓞⓨⓐ]

(آفرودیته) توجهم سمت افکار دارسی جلب شد. دوباره گوششو گرفتم : شما خیلی بیجا میکنی هفته ای یه بار میری بیرون مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
 

[dot.]

رنگم پرید:"افکارمم میتونید بخونید؟!" و لب پایینم رو طوری گاز گرفتم که خونش در اومد:"آااااایمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه"

[ⓨⓔ ⓢⓞⓨⓐ]

(آفرودیته) با دیدن خون لب دارسی گوششو ول کردم و هول شدم و گفتم : هی داری چیکار میکنی؟؟؟؟
با اینکه توی شمشیرزنی مهارت زیادی دارم ولی همیشه با دیدن خون رنگم میپره. دستمال پارچه ای از جیب دامنم بیرون آوردم و خون روی لبشو تمیز کردم.
+ ببین چی کار کردی شاهزاده...
احساس ضعف بهم دست داد