ایفای نقش خیالی "کریسیتال"

[dot.]

_اسمم...؟
به شونه ش حمله کردم:"گرباد خورشید."

[Dexeed]

شمشیر زره ام رو شکست و شونه ام زو زخمی کرد
*عصبانی شدم*
شمشرمو تو همون حالت فرو کردم تو ران پای راستش

[lily]

رامونا
همینطور که وسط رینگ نشستم بودم و نگاه میکردم با خودم فکر کردم: « الان همدیگرو میکشن. -__- »

[dot.]

از درد نعر زدم، با تمام قدرت باقی مونده، کتفش رو زخم عمیقی زدم و روی زمین افتادم، امتیاز کتف 3 بود، به حمله م 2 امتیاز میدادن و در نتیجه با رهگذر مساوی میشدم.
روی زمین ولو شدم...

[2rsa]

 «واااااااااااااااای چه مبارزه باحالی! ❤_❤» 
از اسب سریع پیاده شدم رفتم تو یه جا نشستم قشنگ مبارزه رو ببینم. 

[dot.]

داور:"مبارزه گردباد خورشید و شوالیه رهگذر.مساوی! 5_5!"
با بی حال در حالت نشیته دستم رو بالا بردم، برای صلح:"جنگجوی قبلی هستی..." و نفس بزرگی رو بیرون دادم."

[Dexeed]

با یه دستم شونمو گرفتم و رفتم سمتش
شمشیرمو با حرص از باش کشیدم بیرون
گفتم: مرسی
ولی هنوز درک نکردم چرا درخواست مبارزه دادی

[dot.]

خنده م گرفت:"رهگذر، اینجا نمیشه حرف زد!" به زور بلند شدم و حلوی مردم نگران تعظیم کردم:"عذرخواهی میکنم دوستان!!!" به چنتا دختری که نزدیک رینگ بودن چشمک زدم، دست شوالیه رو گرفتم و سعی گردم بریم یه جای خلوت...

[lily]

رامونا
از جام بلند شدم که گردباد خورشید رو دنبال کنم.

[2rsa]

میریم سراغ دایانا با کلی جیغ و داد: «واااااااااااااااای اونه چااااااااااااااااااااااااااااااااااان دیدی؟؟؟؟؟ چقدر مبارزه‌شون باحال بود!!! هر جفتشون خوشتیپ و جنگ آور!! واااااااااااااااای دارم غش میکنم»