ایفای نقش خیالی "کریسیتال"

[shizuko yagami]

گفتم:خواهرمه!
هنگ کرد:هه؟
بعد قیافش با حالت بی تفاوت قبلی برگشت:خب...بخشید شاهدخت دنیرا!
-راینر!نگفتی چرا نمیومدی قصر!
نفس عمیقی کشید و گفت:خب راستشو بخوای سه بار با پدرم اومدم ولی تورو نتونستم ببینم!
دس به سینه بش نگاه کردم:پس کی رو دیدی از خانواده سلطنتی؟
-داداشت!

[2rsa]

گفتم: «خوب شد! -______-» 
چقدر بی ادبه! -____-

[shizuko yagami]

بهش نگاه کردم:خب پس...
آروم گفت:دلم برات خیلی تنگ شد!
خندم!گفتم:تو مسابقه شرکت می کنی؟
گف :آره!
-اگه جزو سه نفر برتر بشی میتونم تورو به عنوان محافظ شخصیم انتخاب کنم!
-فک نمی کنی این طوری همه چی خیلی سخت و غیر ممکن بشه؟
اسب رو جلو اورد و گفت:شاهدخت دنیرا,اذیت نمیشین پیاده؟

[2rsa]

 «نه اذیت نمیشم-__-.» 
اهی میکشم با اعصبانیت نگاش میکنم: «چرا میشم-___-» 

[shizuko yagami]

به دنیرا کمک کرد که بشینه رو اسب و وسائل رو گذاشت پشت اسب,گفتم:چی سخت میشه؟چی غیر ممکن میشه؟
گفت:آبرو ریزی نیست که شاهدخت کشور عاشق نگهبانش بشه؟قصریا ولت می کنن و هر روز خدا با تیکه متلکاشون آزارت میدن!
داد زدم:مهم نیست!
جا خورد!

[2rsa]

 «هی صبر کن اونه چان... اون راست میگه! -__- یه شاهدخت هرگز و هرگز نمیتونه با یه اهنگر یا نگهبان ازدواج کنه! -__-» 

[shizuko yagami]

با عصبانیت بهش نگاه کردم و خواستم چیزی بگم تا دهنش بسته شه...اما راست می گفت.دستمو رو چشمام گذاشتم:من نمی دونم باید چیکار کنم...
راینر گفت:شاهدخت نمی تونه با یه آهنگر یا یه نگهبان ازدواج کنه...ولی با به شوالیه چی..؟

[2rsa]

 «معلومه... شوالیه لایق یه شاهدخته! مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه» 

[shizuko yagami]

گفتم:خب...این فکر خوبیه!تو جنگ جوی لایقی هستی!
خنده ای از سر نا امیدی کرد و گفت:خب,من تا آخر عمرم باس بجنگم و تو رو از دور ببینم,هر وقتم که میبینمت باید رو به روت تعظیم کنم و ازت دور بمونم(از رسومات قصر)!!
زیر لب گفت:از قصر متنفرم!

[lily]

رامونا : در شهر جلوی یک مغازه ایستاده بودم و به مردم نگاه میکردم . ناگهان فروشنده مغازه گفت : ( آهای پسر ! اگه نمیخوای چیزی بخری از اینجا برو! )
عصبانی شدم ولی من برای کار مهمتری اینجا بودم . عصبانیتم را کنترل کردم و از جلوی مغازه کنار رفتم .