در سال 1950 (62 سال پیش) پاتريشيا سنت جان (Patricia St. John) داستان گنجينه هاي برفي (Treasures of the Snow) رو مینویسه و کمپانی نیپون در سال 1983 (1362) براساس اون داستان، انیمه داستانهاي آلپ : آنت من (Alps Story: My Annette) رو در 48 قسمت میسازه.
خانم پاتريشيا سنت جان نويسنده اي انگليسي تبار است كه در نوجواني در دهكده اي سوئيسي در دامنه كوههاي آلپ زندگي مي كرده است ، او در مورد اين داستان نوشته :”داستاني درباره تلخيهاي زندگي ، عشق ، تنفر و بخشش...“. او که جنگ جهانی دوم رو تجربه کرده بود، اعتقاد داشت که بچه های این زمونه باید بخشیدن رو یاد بگیرن
اين انیمه زندگي آنت را روايت مي كند ؛ وقتي كه مادرش را هنگام تولد برادرش از دست مي دهد ،ارثيه اي كه مادرش براي او مي گذارد :«همونطور که دوست داشتی پسره، دانیل ... دنی، با تمام وجود دوستش داشته باش (make sure you give him your love)، آنت بیچاره (poor annete)، آنت من (my annete) .» ، دعواهاي او با لوسين و ...
این داستان کامل کارتون هست
لوسین پسر یتیمی هست که باید با مشکلات زیادی توی زندگی دست و پنجه نرم کنه، در حالیکه دوستش آنت بهترین شاگرد کلاس محسوب میشه. یه روز زمستانی لوسین در حالیکه سوار سورتمه هست به آنت تنه میزنه و اونو توی چالۀ برفها میندازه و بدون اینکه متوجه بشه به راهش ادامه میده؛ آنت خیس و گلی و دیر به مدرسه میرسه و معلم ازش میپرسه چه اتفاقی براش افتاده و آنت هم حقیقت رو میگه؛ لوسین به شدت تنبیه میشه و بچه های کلاس اونو طرد میکنن.
رفته رفته لوسین تنهاتر میشه و آنت رو مقصر میدونه. یه روز دنی برادر آنت رفته بالای کوه که برای تولد آنت گل بچینه. لوسین همۀ گلها رو ازش میگیره و خراب میکنه ولی بعد از کارش پشیمون میشه و از دنی خواهش میکنه که در این مورد به آنت چیزی نگه. دنی اول قبول نمیکنه، برای همین لوسین کلوس (حیوان دست آمیز دنی که شب کریسمس توی کفشش پیدا کرده بود) رو میگیره و بالای دره و دنی رو تهدید میکنه که کلوس رو ته دره میندازه. دنی تسلیم میشه ولی کلوس دست لوسین رو گاز میگیره و لوسین ناخودآگاه کلوس رو پرت میکنه ته دره. دنی تلاش میکنه که کلوس رو بگیره و خودش هم ته دره سقوط میکنه
لوسین خیلی میترسه و فکر میکنه دنی کشته شده، برای همین فرار میکنه و توی اتاق زیرشیروانی خونه اشون مخفی میشه. غروب هر دو خانواده که نگران غیبت دنی و لوسین هستن، لوسین رو پیدا میکنن. لوسین توضیح میده که چه اتفاقی افتاده و بابای دنی، وارد دره میشه تا دنی رو پیدا کنه. دنی نمرده ولی پاش شکسته و بطور ناجوری جوش میخوره که باعث میشه یک پاش از پای دیگه اش کوتاه تر باشه.
آنت از لوسين متنفر مي شود و تلاشهاي لوسين براي عذرخواهي از آنت ناموفق مي ماند ، در حاليكه دني لوسين را بخشيده. لوسین که توی دهکده خیلی منزوی شده به جنگل پناه میبره و اونجا با پیرمردی به اسم پگین آشنا میشه و ازش هنر چوبتراشی رو یاد میگیره. لوسین تصمیم میگیره برای دنی مدلی از کشتی نوح رو بسازه ولی آنت اون کشتی رو میشکنه هر چند که اون کشتی به دست دنی میرسه ولی نمیدونه کی اونو براش ساخته. نفرت آنت همچنان ادامه داره و حتی برای جشن مدرسه، اسبی رو که لوسین ساخته بود از بین میبره و خودش برندۀ جشن میشه.
یه شب زمستانی، آنت تصمیم میگیره که برای هواخوری بیرون بره و توی راه لیز میخوره و مچ پاش خیلی درد میگیره، تا حدی که دیگه نمیتونه بلند بشه. او کمک میخواد ولی کسی صداش رو نمیشنوه. آنت تا سرحد مرگ سردش میشه و داره امیدش رو از دست میده که لوسین که داره از جنگل برمیگیرده صداش رو میشنوه و به طرفش میاد و کاپشنش رو بهش میده و میره خونه که سورتمه اش رو بیاره و آنت رو با اون به خونه اشون برسونه. آنت به ماجرای شکستن اسب چوبی لوسین اعتراف میکنه و لوسین به جای عصبانی شدن میگه او تنها کسی نیست که کارهای وحشتناکی کرده که بعداً ازش پشیمون شده.
آنت فردا توی مدرسه به کارش اعتراف میکنه و جایزۀ نفر اول رو به لوسین میده؛ آنت و لوسین دوباره با هم دوست میشن. در همين حين لوسين توسط خواهرش که توی هتل کار میکنه باخبر مي شود كه پزشك ماهري به شهري نزديك دهكده آنها آمده و او فقط تا صبح روز بعد فرصت دارد تا قبل از رفتن او ، مشكل دني را برايش توضيح دهد. او به جنگل پیش پگین میره که ازش پول بگیره. پگین قبلاً بهش کیسه ای رو نشون داده بود که تموم ثروتش رو توش پس انداز کرده بود و میخواست اونو برای دهکده خرج کنه. پگین اسم دکتر رو میپرسه و وقتی لوسین اسم دکتر رو میگه، پگین میگه که در مورد من باهاش صحبت نکن
لوسين در ميان طوفان براه مي افتد و سرانجام خود را به پزشك مي رساند، دکتر قبول میکنه که برای دیدن دنی به روستا بیاد ولی کیسۀ پول لوسین براش آشنا هست. هرچند لوسین اول حاضر نمیشه چیزی بگه ولی دکتر بلاخره میفهمه که کیسۀ پول به پگین پدرش تعلق داره. پگین وقتی پسرهاش جوون بودن بخاطر علاقۀ شدید به قمار و نوشیدن الکل ورشکست میشه و برای اینکه پسرهاش بخاطر بدنامی او سرافکنده نشن، تصمیم گرفته که اونا رو ترک کنه و باقی عمرش رو توی جنگل بگذرونه.
توی بیمارستان مجهز دکتر پاي دني رو دوباره میشکنن تا اینار به صورت صحیح جوش بخوره، خیلی زود دنی معالجه میشه و نفرتها بدوستي تبديل مي شوند