ایفای نقش خیالی فاینال فانتزی_سرزمین من

[Death]

(2016/06/22 10:05 PM)'*NarcisS*' نوشته شده توسط:  چانه ام لرزید؛زانوهایم لرزید؛شانه هایم لرزید؛دنیا لرزید؛
و....
دنیا بر سرم ویران شد
آتش گرفتم و بال های عظیم شعله ورم هم برکمرم آشکار شد٬چشمانم گدازه وار می سوخت
لعنت به این دنیا که انسان ها را بر خود جای داده بود...
_جان....تو.....منو نابود کردی......

 

خواهر تو هم یه انسان ... تو هم نیمه شیطان ... چون مادرتون انسان بود 
کیتارا حسابی از کوره در رفته بود ! 
- فکر میکردم اینطوری بشه .... راستش پدرت یه وصیت نامه داشت که گفته بود به بچه هاش بدم ..... الان همرام نیس .. 
هر موقع اروم شدی ... با خواهرت به من زنگ بزن ....

 

[Aisan]

_لعنتی!تو باعث شدی من یه شیطان بشم!تو به من قول دادی پشتیبان دنیای جدیدم باشی!
کدوم خواهر؟کدوم خانواده؟تو همه رو نابود کردی!تو پدر و مادر منو کشتی و مجبورم کردی یه شیطان بشم که از پرس جدا شم؛کسی که علت تک تک نفس های من بود؛کسی که تمام زندگی من بود؛کسی که تمام دنیای من بعد از پدر مادرم بود!
تو مسبب همه اینایی پس چرا حمایتم کردی؟؟لعنت به تو جان!لعنت به روی قشنگت که نذاشتی آب تو دلم تکن بخوره اما حالا نابودم کردی
بعد از عمق وجودم فریادی میزنم که بعدهای دیگر هم می لرزند...

[white knight]

به جایی که ارورا اشاره کرده بود نگاه کردم این اصلا خوب نبود قیافم جدی شده بود گفتم:از اینجا باید برید این نشون دهنده ی اینه که یه نفر داره نیروهای جهنمی رو فرا میخونه،با خودم گفتم :نکنه کیتاراست؟
کیتارا قدرت های عجیبی داشت من در تمام طول عمرم میخواستم کمکش کنم که اونا رو کنترل کنه...
اینبار داد زدم باید از اینجا برین.و منم باید خودمو به کیتی برسونم از بالکن پایین پریدم همانطور که دور میشدم دوباره داد زدم:مراقب وویلا باشین...

[Miikasa Ackerman]

فریاد میزنم:نرو خطرناکه
"ولی او رفته زیر لب زمزمه ای میکنم،بال هایم را باز میکنم و از دور ان هارا نگاه میکنم"

[مین جی]

دوان دوان پشت ارورا می ایم:خودشه درسته؟ و در کمال تعجب همان دختر را میبینم.
دختری که چند سال قبل در کنار کیتارا دیدم.درسته.همان شیرزنی که انگار روی صورتش نوشته بود به من جذب شوید!
چشمانم را تا جایی که می تونم باز می کنم .
گفتم:اون...

[Death]

رو به کیتارا .... 
من به پدرت قول دادم مواظب تو باشم. ... خواهرت یه انسان بود ... یه انسان باید از اون مواظبت میکرد ... نمیشد که هردوتاتون با هم باشین .... 
ولی تو ... یه نیمه شیطان بودی ... اگه تورم پیش خواهرت مذاشتم ممکن بود به یه شیطان واقعی تبدیل بشی و به اون صدمه بزنی ..... واسه همین خودم مراقبت بودم .... 

چند نفر داشتن به سمت ما میومدن ....

[Aisan]

_من .... تلافی دروغ هایی که بهم گفتی رو درمیارم،نه به خاطر چیزایی که ازم گرفتی،به خاطر لحظه هایی که مثل یه برادر پشتم بهت گرم بود،توهم مثل همه منو بازیچه خودت کردی
آرام به حالت اولیه خود باز می گردم:
_بریم...اون پرس و دوستانش که دارن میان دنبال من...
و بی هیچ حرف بال هایم را گشودم و پرواز کردم به جایی که سال ها خانه تنهایی ام شده بود

[Miikasa Ackerman]

"فقط تماشا میکردم نمیدانستم چطور هستم نه خوشحال نه عصبانی نه ناراحت بی حس خیره شده بودم
به چهره ای که التماس کردم به پدرم اسیب نزند انقدر عمیق زل زدم که متوجه شد به به نگاه کرد
من را شناخته بود؟کم کم پروانه های طلایی از روی قلبم بلند شدند ان هارا شناخت
من را شناخت و فقط زل زد بدون هیچ پشیمونی و یا چیزی،یک دفعه پرس ضربه یا به جان زد"

[white knight]

اون کیتی بود و جان!حدسم درست بود صدای جیغی که شنیدم صدای کیتی بود...اگر همینطور ادامه پیدا میکرد ممکن بود کنترل کیتی از دست بره وبه خودش صدمه بزنه شمشیرم رو بیرون کشیدم دقیقا به یالای سر جان تله پورت کردم فریاد زدم :دست از سرش بردار و باشمشیر رو ی سرش فرود آدمدم اما جان جلوی ضربه ام را گرفت فشار شمشیر رو بیشتر کردم...

[Hitara]

یهو هیتارا میاد وسط و با لهن سرد میگه: دست از سر کیتارا بردارید ...... دیگه نمیزارم اذیتش کنید ....نمیزارم