زمان کنونی: 2024/06/26, 09:53 AM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/06/26, 09:53 AM



ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 9 رأی - میانگین امتیازات: 4.44
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستانهای بهلول

نویسنده پیام
XxxhatakeaisoxxX
این پروفایل قاچاقه لطفا دنبال نکنید



ارسال‌ها: 773
تاریخ عضویت: Apr 2015
اعتبار: 107.0
ارسال: #41
RE: داستانهای بهلول
بهلول پای پیاده بر راهی می گذشت
قاضی شهر او را دید و گفت : شنیده ام ” الاغت سقط شده ” و تو را تنها گذارده است!
بهلول گفت : تو زنده باشی یک موی تو به صد تا الاغ من می ارزد
2015/10/22 12:33 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
Lelouch.B
Uchiha Itachi



ارسال‌ها: 2,369
تاریخ عضویت: Jun 2016
ارسال: #42
RE: داستانهای بهلول
اولین این که واقعا داستان هاش قشنگن
و دوم اینکه بهلول یه  دانشمند بوده
و سوم....
روزی بهلول وارد قصر هارون الرشید شد و چون مسند خلافت را خالی و بلامانع دید جلو رفته و بدون ترس و واهمه بر تخت خلیفه نشست
غلامان دربار چون آن حال بدیدند به ضرب چوب و تازیانه بهلول را از تخت پایین کشیدند
هنگامی که خلیفه وارد شد بهلول را در حالتی بهم ریخته دید که گریه می کند
از نگهبانان سبب گریه ی او را پرسید
نگهبانان گفتند : چون در مکان مخصوص شما نشسته بود او را از آنجا دور کردیم
هارون ایشان را ملامت کرد و بهلول را دلداری داده و نوازش نمود
بهلول گفت : من برای خود گریه نمی کنم بلکه به حال تو می گریم
زیرا که من چند لحظه در مسند تو نشستم اینقدر صدمه دیدم و اذیت و آزار کشیدم
در این اندیشه ام که تو که یک عمر بر این مسند نشسته ای  چه مقدار آزار خواهی کشید و صدمه خواهی دید
تو به عاقبت کار خود نمی اندیشی و در فکر کارهای خود نیستی 
2016/10/22 03:41 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال پاسخ 




کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان