زمان کنونی: 2024/09/21, 01:08 AM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/09/21, 01:08 AM



نظرسنجی: به نظر شما این داستان زیباست
این نظرسنجی بسته شده است.
بله 50.00% 1 50.00%
خیر 50.00% 1 50.00%
در کل 2 رأی 100%
*شما به این گزینه‌ی رأی داده‌اید. [نمایش نتایج]

موضوع بسته شده است 
 
امتیاز موضوع:
  • 5 رأی - میانگین امتیازات: 4.8
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان جدال سه نفره

نویسنده پیام
mj3
رپی پارک



ارسال‌ها: 569
تاریخ عضویت: Jun 2015
ارسال: #1
documents داستان جدال سه نفره
بچه ها دومین داستانم رو به کمکTIFA توی سایت دارم می نویسم حالا جدا از اینکه اولی داغون بود از نظر خودم این یکی خیلی قشنگه
حالا بیاین خلاصش رو بخونین
داستان در مورد سه نفر هست:1-شاهزاده خشایار(بی ارضه)2_شاهزاده رهام3-کسی نمی دونه
خلاصه ی داستان:داستان در مورد سه نفر هستش اولیش یه آدم مهربونه که کارش مثل زورو هست اون از وزرای فاصد می دزده وبه مردم فقیر میده اما بایه تفاوت ریز اونم اینه که این زوروی ما یه نینجا هستش و همه ی مردم تعجب کردن که چطوز یه ژاپنی این همه بهشون کمک می کنه درصورتی امپراطورشون نصف این کارا روهم نمی کنه و همین حرف مردم باعث خشم امپراطورمیشه.
یه شاهزاده ی بی ارضه هم داریم که اسمش خشایار هست اون همیشه توی مهمونی های اشراف حاضر می شه و خیلی رفیق باز هست برای همین هیچ کس حاضر به ازدواج با اون نمی شه امپراطور نمی دونه که این خشایار رو جانشین خودش کنه یا اینکه رهام پسر دومش رهام البته مادر خشایار قبلا ملکه ی کشور بوده ولی یه سری آدم کش به اون حمله می کنن و مادرش رو می کشن به این ترتیب مادر رهام ملکه ی کشور می شه.
یه شاهزاده ی دیگه هم داریم به اسم رهام اون اتش قدرت داره و همیشه فکر می کنه بهترین هست و از مادرش که ملکه هست کمک زیادی می گیره تا بتونه پادشاه سرزمین پارس بشه البته این رو هم بگم که رهام مثل خشایار بی ارضه نیست و شمشیر زنیش در حد متوسط هست برای همین بعضی از وزرای دربار می گن که اون از خشایار بهتره و اون لیاقت پادشاهی رو داره
یه دختر داریم به اسم آتوسا که دختر تاجر کیان حالا تاجر کیان کیه؟
یکی از بزرگترین تاجرای سرزمین پارس اون در حدی قدرتمند هستش که با امپرلطور معاشرت میکنه و حتی یه زمانی با امپراطور هم کلاس بوده!!!

حالا میدونید بد بختی چیه هم اون زورو هم خشایار هم رهام همزمان باهم عــــــــــــــــــــــاشق این دختره می شن.
راستی باید بگم که این داستان رو با mashaya bayashy به صورت گروهی می نویسم
اینم از تاپیک نظرات
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2015/08/10 07:34 PM، توسط mj3.)
2015/07/15 05:10 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
mj3
رپی پارک



ارسال‌ها: 569
تاریخ عضویت: Jun 2015
ارسال: #2
documents RE: داستان جدال سه نفره
پست اول
زورو
ساعت:3شب

روی سقف یه چایخونه نشسته بودم و مشغول دید زدن شهر شده بودم که دیدم سربازا دارن یه آدم فقیر رو می برن دقت که کردم دیدم همون آدم بیچاره ای هستش که چند وقت پیش به جرم ندادن مالیات می خواستن به زندان بفرستن ولی من نجاتش دادم حتما خودشه از روی سقف پریدم پایین و یکم دویدم بعدش بایه پرش خودم رو به سقف یه خونه ی بزرگ رسوندم و اینبار جلوی پای اونا پریدم سربازا که شوکه شده بودند سریع به خودشون اومدن و می خواستن به من حمله کنن منم که تا حالا حتی یه نفر از هموطنام رو نکشته بودم فوقش با چوب می زدم توی سرشون و بیهوششون می کردم چوبی که همیشه همراهم بود رو در آوردم خوبی این چوب این بود که انداره ی شمشیر هست و همیشه با این می جنگم البته برای احتیاط با خودم یه شمشیر میارم اما تا حالا که ازش استفاده نکردم اولی نیزه دار بود پس باید بهش نزدیک باشم وگرنه احتمال بردم ده درصد می شه سریع یه پام رو روی دیوار گذاشتم وبا استفاده ازش پریدم چوب رو به سرش زدم واونم بیهوش شد دومی اومداونم نیزه داشت دوباره پام رو گذاشتم روی دیوار اونم که فکر کرد می خوام دوباره بپرم نیزش رو به سمت بالا گرفت اما من به پام فشار وارد کردم و به سمت پاش شیرجه زدم ویه ضربه ی محکم به ساق پاش زدم اون بیچاره هم از درد به خودش می پیچید سریع نفر سومی رو هم ناکار کردم واقعا که اینا هم سربازن بیخیال بابا
به اون مرد بیچاره ی فقیر گفتم:فرار کن.
-چشم قربان
-به من نگو قربان
-چشم قرب...بعدش انگار حرف خیلی بدی زده باشه دستش رو گذاشت روی دهنش
منم دیگه بیخیالش شدم و رفتم به سمت خونه البته نه از راه زمینی نه از روی سقف خونه ی مردم میپریدم
توی راه صدای جیغ یه دختری رو شنیدم که می گفت:
ولم کن....... ولم کن
من سریع به سمت صدا دویدم وقتی به مرکز صدا رسیدم دیدم که یه مرد داره اون دختر رو به زور به سمت یه خونه می کشه اول خواستم بی خیالش شم به هر حال اون یکی از اشراف هست اگر جزو اشراف نباشه دختر یه تاجر یا یه آدم پولدار هست چون جنس لباسش ابریشم خالص هست خداروشکرمن روی سقف هستم و اون مرد هنوز من رو ندیده می خواستم بی خیال شم و برم اما یه حسی من رو وادار کرد که چوبم رو در بارم وبه سمت اونا بپرم و با تمام وجودم با اون مرد درگیرشم اون رو که شکست دادم می خواستم برم که دختره صدام کرد
-ببینم اسمت چیه
-به توچه
من نمی خواستم به کسی توهین کنم ولی نمی تونستم اسمم رو بهش بگم به دختره نگاه کردم اصلا ناراحت یا خشمگین نبود پس فهمیده چرا اینقد تند باهاش برخورد کردم
-از مردم شنیدم که لقبم نداری می شه از این به بعد به مردم بگی لقبت ناجی هست
-اصلا حوصله ی حرف زدن نداشتم پس سریع گفتم باشه
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2015/07/16 03:16 PM، توسط mj3.)
2015/07/16 03:13 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
mj3
رپی پارک



ارسال‌ها: 569
تاریخ عضویت: Jun 2015
ارسال: #3
RE: داستان جدال سه نفره
پست دوم

آتوسا فرزند کیان فرزند وزیر صابق آرمان
ساعت9:30صبح
چشامو به سختی باز کردم دیدم مچ دستام کبود شده ولی چرا؟؟؟به ذهنم فشار آوردم تا شاید یکمی یا دم بیاد صب کن من ناجی اون نامرد بازم با یادآوری اینکه شاهرخ می خواست چه بلایی سرم بیاره اشکام سرازیر شد بغضم ترکید پدرم سراسیمه وارد اتاق شد:
-چی شده دخترم جاییت درد می کنه.....دوباره سرت درد می کنه؟
من-نه پدر فقط...فقط
پدر-فقط چی دختر بگو دیگه
هق هقم بهم اجازه نمی داد حرف بزنم
من-شاه...شاهرخ...می خ...است ...من...منو
پدر-می خواست تورو چی دخترم
من-بدز....ده
پدر-وبعد از ما پول بگیره درسته
من جرئت نکردم حرف بزنم و فقط سرمو تکون دادم
پدرم(تاجر کیان)-من حساب اون لعنتی رو می رسممطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
من-نه پدر
پدرم با تعجب برگشت و بم گفت
-تو هنوز ازش طرفداری می کنیمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
-نه ولی مطمئنم الان تو بیمارستانه و بیهوشه
پدر-اصلا تو چی می گی در ضمن فکر نکن که یادم رفته دیشب یه کیشه پول ازم گرفتی و وقتی برگشتی بهم پسش دادی اصلا بگو ببینم اون همه پول برای چی بود؟
من-اون پسره ناجی نجاتم داد منم برای تشکر می خواستم بهش پول بدم ولی اون نبود
پدر-ناااااااااااااجـــــــــــــــی دیگه کیه؟
من-همون که اوندفه از خونه وزیر جنگ صد کیسه برنج و دویست کیسه طلا دزدید
پدر-تو اونو دیدی؟
-آره
پدرم با اینکه اشراف زاده بود اما خیلی خیلی مهربون بود و می دونست که ناجی چرا پول می دزده و به فقرا می ده اون می گه که قبلا یه بار توی سرزمین ژاپن یه نفرو دیده که دقیقا این کارو می کرده و از پدرم دزدیده ولی پدرم تمام اون پولا رو بهش بخشید به هر حال پدر منه دیگه اون می تونست هیچ وقت این کارو نکنهو باهاش بجنگه آخه پدر من زیر دست بهترین استادای سرزمین پارس تعلیم دیده
پدرم-هنوز سره پاست الان باید پیر شده باشه اون موقع از صداش معلوم بود20سال رو داره پس الان باید حداقل چهل سالش باشه!
من-پــــــــــدر اونی که من دیدم خیلی داشته باشه22
پدر-حتما اون پسرشه راستی تو چطوری اونو دیدی؟
من تمام ماجرای دیشبو براش تعریف کردم
اون کمی دست روی ریشاش کشید و گفت:اون باید آدم خوبی باشه که خودشو به خطر انداخته تاتورو نجات بده
من-آره ولی شما به این فکر نمی کنید که من با اون
پدر-دقیقا تو هم موافقی
-نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
پدر-آره
-نه
-آره
پدر-نه
منم قاط زدم-آره
پدرگفت:تصمیم خوبی گرفتی و بلند بلند خندید
من-اصلا فرض کنیم من راضی حالا اونو چطور می خوای پیدا کنی
اینو که گفتم بلنو بلد مثل پدر خندیدم
پدر-راست می گیا درضمن پسرای شاهو چی کار کنیم
-پسرای شاه؟؟؟
پدر-همونایی که دیروز خونمون بودن دوتا داداش بودن
-خوب
-هیچی اونام درخواست ازدواج دادن
یهویی دوباره غمم یادم اومد شاهرخ نامردیش می خواستم جواب پدرو بدم که دیدم نیست از تو اتاق فریاد زدم:مـــــــــــــــــــــــــــــــن بـــــــــــــا کـــــــــــــســـــــــــــــــی ازدواج ن...م...ی....ک....ن....م
پدر از بیرون-چرا
-چون که.....چون که....
پدر-برو برو دخترجون اینجا ترش کردی رو دستمونیمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
من:مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
پدرممطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ​ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ​ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام
اینم قسمت دوم فقط شرمنده اگه داغونه انشالله قسمت بعدی رو ماشایا خانوم می نویسهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
درضمن باید بگم که ماشایا خانوم می خواد داستان رو طنز کنهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
ومنم خیلی خوشحالممطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
خودم که بلد نیستم لااقل ماشایا خانوم به دادمون برسهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

2015/08/15 12:37 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
موضوع بسته شده است 


موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
documents [داستان] آدمانتِم dot. 4 1,649 2021/05/19 09:32 PM
آخرین ارسال: dot.
  داستان:در مرز مشترک آتیش پاره 7 2,306 2021/04/21 07:06 PM
آخرین ارسال: آتیش پاره
documents (داستان کوتاه) انتظار Ilyaa_JA 0 1,003 2021/04/17 04:29 PM
آخرین ارسال: Ilyaa_JA
One Piece-1 [داستان] جلگه‌ی بایر dot. 1 1,154 2021/03/10 12:12 AM
آخرین ارسال: dot.
  کلکسیون داستان های کوتاه دارسی ال.سی dot. 2 1,191 2021/01/24 11:31 PM
آخرین ارسال: dot.



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان